فرارو- در حالیکه چهارمین سری «پایتخت» تازه به پایان رسیده است بخشی از مردم تقاضای ساخت سری پنجم را دارند و عده ای هم برایشان سوال شده است که چه قصهای می تواند در مجموعه بعدی به تصویر کشیده شود.
«پایتخت ۴» ساخته سیروس مقدم یک تفاوت با مجموعه های قبلی داشت و آن ورود بحران به داخل خانواده بود. بحران هایی که همیشه باعث می شد هما، نقی، ارسطو، فهمیه و باقی اعضای این خانواده بزرگ در برابر آنها متحد شوند و به مبارزه بپردازند در این سری به داخل اعضای این خانواده راه یافت و کار به جایی رسید که هما با بازی ریما رامین فر و نقی با بازی محسن تنابنده از یک زوج علاقهمند به یکدیگر به دعوا و چالش های تلخ یک ارتباط دو نفره رسیدند.
وی در واکنش به اینکه بعضی از طنزپردازان توجهی به نقدها ندارند و آنها را برنمی تابند بیان کرد که جایگاه نقد در کشور با نظرهای ناآگاهانه متزلزل شده است و این حوزه بدست افرادی افتاده است که چندان حریم آن را نمی دانند.
تنابنده در صحبت هایش بسیار جدی است و در کلامش صراحت دارد حتی ابتدای گفتگو اگر سوالی را قبول نداشته باشد، می گوید این گفته را نمی پذیرم و درباره آن حرفی هم نمی زنم.
در ادامه بخشی از گفتگوی تنابنده با خبرگزاری مهر میخوانیم:- هما و نقی برآیند جامعه ای هستند که در آن زندگی می کنیم. شاید اگر این در سری هم می دیدیم که این دو نفر زیادی با هم خوش هستند و روابط گرمی دارند، صدای همه به اعتراض بلند می شد و شما در این مقطع می پرسیدید مگر می شود در این جامعه که این قدر مشکلات وجود دارد این دو هیچ مساله ای با یکدیگر نداشته باشند و دایم با هم بگویند و بخندند.
- ما سعی کردیم رنگ واقعی تری به «پایتخت ۴» بزنیم و خود من دوست داشتم این مجموعه محملی باشد که بتوانیم به بعضی تلنگر بزنیم. درواقع آنچه که از رابطه هما و نقی نمایش داده شد یک واکنش نسبت به روابطی است که امروز به راحتی دچار گسست می شوند.
- درباره امسال نمی توانم جوابی بدهم چون پخش سریال به تازگی به پایان رسیده است اما همانطور که قبلا گفته شده است سال گذشته بعد از نشان دادن ماجرای محیط زیست دو نفر از جوخه اعدام پایین آمدند و ۷۰ نفر شکارچی اسلحه های خود را کنار گذاشتند.
- من در صفحه اجتماعی خود عکسی گذاشتم حدود ۶۰ هزار لایک دارد و می توانم بگویم ۹۹ درصد از نظراتی که در آن صفحه مطرح شد، مثبت بود. فکر می کنم در تاریخ کشور ما اتفاق نیفتاده است که سریالی به سری سوم و چهارم برسد و موفق باشد.
- هیچی. البته قطعا از نظرات تاثیر می گیریم اما معمولا به این شکل است که قصه کاملا در ذهن من و تیم نویسنده بسته شده و ممکن است تنها مواردی را در کار کم و زیاد کنیم.
- ممکن است برای شما اتفاقا افتاده باشد که در مکان ها و موقعیت های تلخ بیشتر تحت تاثیر بعضی موارد، خنده تان بگیرد و یا در یک محمل جدی کوچکترین چیزی که نظم را بهم می زند خنده آفرین است. من در کارهای دیگر هم از این موقعیت ها استفاده کرده ام این موقعیت ها از شدت جدی بودن به طنز تبدیل می شوند.
- از طرف دیگر شوخی با موقعیت هایی مثل مجلس ختم و یا غسالخانه برای این است که ترس خود را نسبت به پدیده و یا مکانی کمتر کنید و غسالخانه هم جزو چنین مکان هایی است.
- شاید بخشی از پرداختن به مرگ به این دلیل است که ترسم کمتر و این قضیه برای من عادی شود.
- من با خود آقای سعید حدادیان تلفنی صحبت کردم و خیلی هم کار را دوست داشت و فکر می کنم در این زمینه بیشتر سوءتفاهم شده است، حتی میدانستم که منصور ارضی هم «پایتخت» را دوست داشته است.
- بخشی به این دلیل است که این فضا تجربه نشده است و عده ای نگران از بین رفتن قداست ها و حرمت ها هستند ولی واقعا می توان به بسیاری از مسایل نزدیک شویم با آنها شوخی کنیم و ببینیم که هیچ اتفاقی هم رخ نداده است.
- باید ظرفیت ها بالاتر برود و دید بازتری نسبت به مسایل داشته باشیم چون ما در حالت عادی موضوعات بسیاری داریم که نمی توانیم به سمت آنها برویم و اگر قرار باشد باب ورود به موضوعاتی چون مرگ را که همه با آنها سر و کار دارند، ببندیم دیگر گستره داستانی چندانی نداریم.
- فکر می کنم جایگاه نقد در کشور ما متزلزل شده و این حوزه به دست هر کسی افتاده است که این امر جایگاه نقد را از بین برده است. همه چیز مغرضانه شده است، نه منتقد حاضر است آنچه را که می بیند، بپذیرد و نه سازنده حاضر است آنچه را که می شنود قبول کند چون ابهت این کار از بین رفته است.
- این اتفاق به تدریج رخ داده است و به نظرم با انواع و اقسام نظرهای ناآگاهانه این جایگاه متزلزل شده است. با این تزلزل، نقد به دست افرادی افتاد که چندان حریم آن را نمی دانستند و به همین شکل گسترش پیدا کرد و حالا خیلی از سازندگان آثار چشم خود را بسته اند چون نقد دیگر به معنای نقادانه خود وجود ندارد. البته من نقدهای کسانی را که منصفانه درباره کارها سخن می گویند و نظر می دهند، قبول دارم اما آن عده قلیل، این منتقدان منصف را هم زیر سوال برده اند.
- برای جامعه نویسندگان ایرانی دیگر موضوعی به نام خودسانسوری وجود ندارد چون این مساله تبدیل به یک عادت و یک بخش لاینفک از وجود شما می شود و دیگر شما آن را نمی بینید. این مساله آنقدر به وفور بوده است که نمی توانم بگویم کجا برایم پیش آمده است و بیشتر آنها هم به نظرم سلیقه ای است که بر تلویزیون حاکم است و شما مجبورید به سمت آنها نروید.
- همه به من می گویند که خیلی جدی هستم و شاید انتظار دارند مثل «نقی معمولی» رفتار کنم. به نظرم ما مثل ظرف شکلاتی هستیم که داخلش پر از شکلات است و ظرف می تواند غلط انداز هم باشد یعنی آنقدر نحیف باشد که با کوچکترین حرکتی بشکند.
- به نظرم خیلی زودرنج و حساسم.
- در بطن جامعه بودن کمک زیادی به این مساله می کند و از آن مهمتر مطالعه است. مطالعه می تواند به هر شکلی وجود داشته باشد؛ از دیدن مردم جامعه و در نظر گرفتن شخصیت های آنها تا خواندن کتاب ها و استفاده از تجربیات دیگران، اما متاسفانه امروز به تعبیر احمد شاملو هر چیزی را که می خواهید پنهان کنید بهتر است لای کتاب بگذارید چون مردم ما کتاب نمی خوانند و مطالعه نکردن دارد ما را بیچاره می کند. همه چیز سطحی شده و معدل بسیاری از آثار هنری ما را کاهش داده است.
- من نمی دانم چقدر نتیجه مطالعه در کارهایم ظهور داشته است اما علاقه و تلاش خودم این است که این بخش را تعطیل نکنم.
- من علاقه زیادی به مجموعه «همشهری داستان» دارم. قطع، شکل و تنوع آن را دوست دارم و بارها دعوت شدم برایشان بنویسم که متاسفانه پیش نیامده است.
- تلاش من این است که چندان این فاصله برایم پیش نیاید چون اگر به کارنامه بعضی از کارگردان ها نگاه کنیم نقطه سقوط آنها از جایی شروع شده است که دیگر با جامعه خود همخوانی نداشته اند و در چنین شرایطی دیگر حرف هایشان مشتری ندارد و من تلاش می کنم این اتفاق برایم رخ ندهد.