مصطفی میرزاییان؛ نویسنده و نقاش در یادداشتی در خبرگزاری ایلنا نوشت: اگر نسبت به رویکرد شتابان تجاری شدن هنر بیتوجهی شود، دیر یا زود همه دستآوردهای انسانی الهی در نظامات حراجی و دلالی استحاله یافته بدل به ضدخودش خواهد شد.
متن این یادداشت را در ادامه می خوانید:
چرا سینه چاکان اقتصاد هنر
چون به خلوت میروند
کار دیگر میکنند؟
رویکرد تجاری به هنر
اثر هنری، دیگر تجربه برآمده از احساس و کنش آزاد انسانی نیست... اگر آفرینش زیباست خب زیباست، ما که اعتراض و مخالفتی با آن نداریم. اما هر چیزی را که میشود لمس کرد، اندازهاش را گرفت و وزن کرد؛ پس قابل خرید و فروش است. هرقدر قیمت بالاتر؛ رکوردشکنی بیشتر.
جریان اقتصادی شدن هنر معتقد است هنر "بازار" است. اثر هنری هم یک کالا. اقتصاد هنر ما رونقی ندارد. تحریم و نداشتن حمایتهای مالی دولت را هم بهانه ضرورت اقتصادی شدن بیچون و چرای هنر میدانند و میگویند "در کجای جهان صاحبان ثروت به بازار هنر روی آوردهاند. ما هم بجنبیم. ملاکشان هم بانکدارانیست که اینک بهجای وثیقه و طلا، آثار هنری را پشتوانه کردهاند. اگرچه ادلههایشان زیبا اما درونش؛ هنر و کارکرد اجتماعیاش را سخت به مخاطره میافکند.
بانکداران و موسسات مالی که اینک خریداران اصلی محسوب میشوند چه سودی به جیب مردم و هنرمندان ریختهاند مگر نخست سودهای نجومیشان تامین شده باشد. سرمایهداران میلیاردی چرا به هنرمند کمک نمیکنند؟ چرا هنر را از دست آنها با اندک قیمتی نمیخرد؟ به نمایشگاه هنرمندان نمیرود؟ و... با اخبار ناخوشایند بیشمار از موسسات مالی و پولی، چگونه میتوان استدلالهای به ظاهر دلسوزانه هواداران تجاری و اقتصادی شدن هنر را دلسوزانه و کمهزینه به لحاظ تخریب زیرساختهای فکری دانست؟
تعامل انسانی میان هنرمند و مردم
کسی مخالف خرید و فروش اثر هنری نیست اما به چه روش و به چه قیمتی توسط چه کسانی و با چه تاثیراتی؟
میان هنرآفرینان تاریخ و مردم عادی از لایههای مختلف اجتماعی آثار، خرید و فروش شده است. بسیاری از هنرمندان راستین تاریخ، آثارشان را به بهایی مناسب و توافق شده به خریداران عرضه میکردند. مونه؛ مانه؛ پیسارو؛ ماقبل اینان و گاه در تاریخ هنر ایران بودند هنرمندانی که یادشان از آن رو در حافظه مردم محفوظ است چون از کف زندگی و میان مردم به برج عاجهای تجاری نرفتند. کم نبودند که فقر و نداری را به جان می خریدند و با بهای اندکی که از دست مردمشان میستاند؛ شادمانه به خلق اثر ادامه میدادند.
هنر در کف زندگی، روی دیوارخانههای مردمان ساده و عادی نصب میشد نه دیوارهای بلند و گرانقیمت کلسیونرها، هتلها و موزهها و... ویلیام ترنرها و فرانس هالسها؛ پیساروها؛ گوگنها؛ که خود روزی دلال هنری بود و در فقر به سر برد و....خالقین راستین زیباییهای شگرف، چرا آثارشان را در کمال نیازمندی به میلیونرهای زمانهشان که میخواستند گاه همه را یکجا بخرند؛ نفروختند؟ آیا آنان عقل معاش نداشتند؟ مجنون بودند؟ نمیدانستند پول یعنی چه؟ میلیون و میلیارد را نمیفهمیدند؟ ترنرها نفروختند آنهم به این دلیل که میگفت "دوست دارم آثارم را همه مردم بدون پرداخت هزینهای ببینند؟
اگر به راستی هنر را هنرمندان راستین با جان و روحشان میآفرینند و برای ما محترم هستند چرا انسان عصر مدرنیته و اقتصادی شده به پیام و رسالتشان ذرهای احترام نمینهد؟
آیا به ارزش های مادی ومعنوی مورد معامله عنایتی دارند؟ کجا وچگونه می توان این توجه را دید واثبات کرد؟.کسانی که دستشان یک بارهم در پالت رنگی فرو نرفته ست.
تخریب هویت فرهنگی هنری
"هنر" هویت فکری و فرهنگی جوامع است. آثار هنری و فرهنگی هر دوره، کم و بیش هویت فرهنگی و منش انسانی ملتی شناخته میشود. این نشانه متاسفانه با رشد اقتصاد دلالی هنر، خدشهدار شده است. برخلاف تصور رایج، جوامع غربی بیشترین دفاع را از هنر و ارزشهایش دربرابر هجوم این تفکر نشان دادهاند. اگرچه زور جریان تمامیتخواه پولی مالی بر دفاع آنان چیره گشته است.
هنر مادی شده، ابزاریست برای سود بیشتر وگرنه چرا دلسوختگان هنر با رویکردی تجاری و حراجیستی اثر، چون به خلوت میروند کار دیگری جز هنر دارند؟ چرا برخی گالریدارها که اثر هنری هنرمندان را مفت میخرند و ابزار جریان بزرگ تجاری شدن هنر محسوب میشوند، اکنون که هنرمند زنده است بهای واقعی اثرش را نمیپردازد؟ چرا برخی هنرمندان در برخی حراجیها اشک ریختند وقتی اثرشان را 700 هزار تومان خریدند و میدیدند صدها برابر فروخته شده است؟
بسط گستره سودجویان تا کجا؟
موسسات تجاری مالی برای کسب سرمایه بیشتر، حوزههای مادی و تجاری تازه را بررسی میکنند. تا جایی که امروزه اغلب بانکداران که ماهیت عملشان با روح هنر و ذات اجتماعی اثر هنری گاه در تضاد است به خرید و فروش آثار هنری روی آوردهاند. موزهها؛ سالنهای فاخر و رسمی از آثار یک یا چندین بانکدار پرشده است و پشت اغلب برنامههای هنری سرمایه همین بانکداران خفته است.
نقد تاریخی عملکرد این جریان به ظاهر هنردوست و نسبتی که با رسالت و پیام هنر و هنرمندان راستین تاریخ برقرار میسازد، مجال بایستهای میخواهد اما شاید آغاز صنعتی شدن جوامع و تمایلشان به یافتن منابع بیشتر را بشود آغاز نمو سیستماتیک هنر تجاری شده فرض نمود. هنر در تعاملات تجاری محض از مناسبات ساده اجتماعی و توافقی با هنرمند و مردم دور و به دامان گرم، نرم و شیک واسطهها و دلالان خزید. به موازات آن، هنر کارکرد اجتماعی را فراموش کرد. هنرمندان رنجش را بردند و بادی که از سمت جریان سودطلب میوزید حاصلش را با خود میبرد.
تاسیس رشته اقتصاد هنر و سلسه نشستهای تخصصی پیدا و پنهان، خود موید بسط سیستماتیک نگاه سودمحورانه بر هنر است. فلسفهشان آن است از هر دستآورد بشری استفاده کنید. از آب هم بتوانند کرهشان را میگیرند.
چاره چیست؟
اگر نسبت به رویکرد شتابان تجاری شدن هنر بیتوجهی شود، دیر یا زود همه دستآوردهای انسانی الهی در نظامات حراجی و دلالی استحاله یافته بدل به ضدخودش خواهد شد. چه بسا جوامعی درحال سر دادن شعارهای ارزشی و انسانی ندانند که با بیتوجهی و نقد مستمر به رویدادهای پیرامونش، در عمل به اندیشههای ضدخودش مدد میرساند.
هنر تا آنجا که بتواند تولید و میان لایههای اجتماعی در تعاملی انسانی دست به دست شود حاوی تاثیرات اجتماعی ارزشمندی است که اگر به مولفههای حمایتی و دستوری و مادی و ساخت اثر برای فروش بالاتر و... آلوده شود دیگر نه هنر و اثر انسانی فرهنگی که فاقد کارکردی اجتماعی است. یک شی است که به هر قیمتی و روشی میتواند توسط واسطههایی که تنها 40 درصد سودشان را به هر قیمتی میجویند بدل میشود. رسانهها در این زمینه نقش اصلی را برعهده دارند.