مطلب دریافتی- محسن دیناروند؛ فیلم خط ویژه شاید یک فیلم ایده آل نباشه ولی فیلمی نیست که پس از دیدنش پشیمان بشوید که وقتتان تلف شده، فیلم قابل تماشایی ست به هر حال.
در ادامه چند سکانس از فیلم را برایتان میآورم و نظرتان را دربارهاش را بگویید. لطفا رک و بیمصلحت. راستی پیشنهاد میکنم اگر فیلم را ندیدهاید برای دیدن فیلم وقتی بگذارید.
سمیرا با بازی هانیه توسلی و کاوه با بازی هومن سیدی (خواهر و برادر) برای نجات دوستانشان که در حال فرار از دست محتشم که وام ده میلیاردیاش را با رانت گرفته، هستند یک ماشین عروس را میدزدند.
دوستانشان را سوار میکنند و از دست محتشم فرار میکنند. ادامه سکانس توی ماشین:
شاهین (با بازی میلاد کی مرام): ببین! دمتون گرم بچهها، نیومده بودین گرفته بودنمون، عجب ماشینی منوچ!
منوچهر (با بازی محسن کیایی): این ماشین رو از کجا آوردین؟
کاوه: (با اشاره دست به هانیه توسلی) سر راه خریدتش خانم.
منوچهر: تیکه ننداز، میگم این ماشین رو از کجا آوردین؟ آدم ماشین عروس میدزده؟
شاهین: چه فرقی میکنه تو این وضعیت؟
منوچهر: حرف مفت نزن شاهین، فرق میکنه، خانم نگهدار
سمیرا: چی؟
فریدون (با بازی مصطفی زمانی): برو سمیرا
منوچهر: کَری؟ میگم نگهدار
فریدون: (در حالی که منوچهر را میزند) با زن من درست صحبت کن.
شاهین: چرا میزنیش؟ چیه؟
فریدون: چی میگی تو؟
منوچهر: (چک میلیاری را از جیبش بیرون میآورد) من اینو میندازم بیرون.
اینو میندازم بیرون.
سمیرا: اِ دیونه!
فریدون: خیلی خب، خیلی خب، سمیرا نگهدار، نگهدار
سمیرا: خیلی خب، باشه نگه داشتم، بیا
سمیرا ماشین را نگه میدارد و شاهین پیاده میشود و همه دوستاش هم به دنبال او پیاده میشوند.
شاهین: کجا میری حالا؟
منوچهر جواب نمیدهد.
شاهین: مگه با تو نیستم؟
سمیرا به شاهین: این رفیقت روانیه؟
شاهین رو به روی منوچهر: چه مرگته تو؟ چته؟
منوچهر: من چند وقت دیگه عروسیمه، اگه ماشینمو شب عروسی بزنن چی میشه؟
شاهین: مزخرف نگو، واسه چی قضیه رو شخصیش میکنی؟
منوچهر: شخصی چیه؟ یادت نمیاد واسه خواهرت چقد گشتیم تا یه ماشین جور کنیم؟
شاهین: خیلی خب حالا، نمی خواد تو جمع آبروریزی کنی حالا.
منوچهر: آقا فک کردی یه ماشین دزدی رفت؟ گند زدین به زندگی یارو رفته.
شاهین: اصلا هر چی. واسه چی چک رو گرفتی بیرون؟ مگه ما بدهکار نیستیم؟
منوچهر: اصلا تا ماشین رو بر نگردونین من چک رو نمیدم.
فریدون به شاهین: استاد! اقا! تو چه مرگته؟ من سیستم مغز تو رو نمیفهمم.
فریدون رو به شاهین: بابا تو که رفیقشی یه چیزی بهش بگو.
شاهین با اشاره به منوچهر: راس میگه خب، من از این بعد بهش نگاه نکرده بودم، داره انسانی حرف میزنه، انسان نیستی تو؟
سمیرا: خیلی خب. حق با شماست، من میفهمم الان گند زده شده تو عروسی دخترِبدبخت، ولی ما وقت نداریم، نمیتونیم برگردیم، من میگم ماشینو بذاریم همینجا، پلیس میاد بهشون میده.
منوچهر: نه! نه! ماشین رو باید برگردونید.
سمیرا: آخه نمیشه
کاوه سمیرا را از جمع کنار میکشد و به او میگوید: بابا تو اینا رو نمیفهمی؟
سمیرا؟ خب چیکار کنم؟
کاوه: سوییچ رو بده من، بردارم ببرم بدم بهشون
سمیرا: سوییچ رو ماشینه
کاوه: الان پلیس میاد، این چه وضعیه؟ شک میکنه بهمون.
سمیرا: خب چی کار کنم؟
کاوه: موبایلتو بده من ماشینو بردم اونجا بهتون زنگ بزنم.
کاوه به فریدون: فقط آدرس مهتابو بهم بده، من آدرسشو ندارم (مهتاب نامزد کاوه بوده)
فریدون: چه غلطی داری میکنی؟
کاوه: یعنی چی چه غلطی داری میکنی؟ شما هم یک تکسی بگیرید برید بقیه کارها رو انجام بدید دیگه.
منوچهر: آقا سهم ما رو بدین....
فریدون: آدرسشو ندارم
کاوه: یعنی چی ندارم؟
فریدون: خب بذار بعدا برات توضیح میدم.
سمیرا: کاوه جان یه لحظه گوش کن به من، وسط این ماجرا که نمیتونی بری سراغ مهتاب. شاید آدرس محل کارش عوض شده باشه، ما که نمیدونیم.
کاوه: مگه دیونه اس هی آدرشو عوض کنه؟ اصلا چرا خطش خاموشه؟ها؟
سمیرا: ما که ازش خبر نداریم
کاوه: چرا هی آدرسشو عوض میکنه؟ خطشو میسوزونه؟ یه چیزی شده نمیخواید به من بگید.
فریدون: بابا دختره پرید رفت.
سمیرا: فریدون!!
فریدون: بابا داره گند میزنه به همه چی؟
کاوه: من دارم گند میزنم به همه چی؟
فریدون: خفه! گوش کن. تو زندون بودی، مهتاب ازدواج کرده، شوهر داره، رفت، بفهم
همه ساکت میشوند.
سمیرا: کاوه جان!
کاوه با سکوت میرود سوار ماشین میشود و سمیرا هم میرود و برای کاوه توضیحاتی میدهد. و کاوه ماشین را بر میگرداند.
بعد از چند سکانس دیگر باز هم باند محتشم برای گرفتن این چند نفر دنباشان میروند و آنها فرار میکنند. کاوه ماشین محتشم را سوار میشود و به کمک دوستانش میرود و آنها را سوار میکند
و ادامه ماجرا در داخل ماشین اینچنین است؟
سمیرا به کاوه: چیکارت کردن؟ زدنت؟ بیا بگیر یه دستمال بهت بدم
منوچر دست روی شانه کاوه میگذارد و میگوید: نگهدار ما پیاده میشیم.
فریدون به منوچهر: چیو نگه دار؟ها؟ اینکه دیگه ماشین عروس نیس.
شاهین به منوچهر: چه مرگته تو؟ بدبخت دنبالمونن باز
منوچهر به شاهین: من چه مرگمه؟ یه نگاه به خودت بنداز! مثل گچ سفید شده!
منوچهر به کاوه: آقاجون نگهدار من پیاده میشم، آقا من دو ماه دیگه عروسیمه، من نامزد دارم. (با دست به چند بار محکم به پیشانی خودش میزند) من نامزد دارم، من بدبخت نامزد دارم. میگم نگهدار. اینا میافتن دنبالمون هم پولو میگیرن هم صافمون میکنن. نگهدار. میگم نگهدار. (به فریدون) نگاه کن چه بلایی سرش آوردن آقا! اینا آدم نیستن، حیوونن.
شاهین به منوچهر: یعنی تو از خیر ده میلیار پول میگذری؟
سمیرا به شاهین: چیه؟ فک کردید ده میلیاد مال شماس؟ دو ساعت پیش هشت و دویست بود حالا شد ده میلیارد؟
شاهین به منوچهر: تحویل بگیر.
منوچهر به سمیرا: خانم اون هشت و دویس از سر ما هم زیاده
منوچهر به کاوه: تو رو خدا نگهدار. بابا نگهدار؛ نگهدار.
کاوه عصبانی میشود و پس از سکوت طولانیاش در این سکانس خطاب به منوچهر میگوید: خفه شو، خفه شو، خفه شو، هی نامزد دارم نامزد دارم، به درک که نامزد داری، بدبخت بیچاره همین نامزدت ببینه دو روز دیگه پول نداری، مثل سگ محلت نمیذاره، کافیه ده روز بیافتی پشت میلههای زندون، چنان میشینه واست حساب کتاب میکنه ببینه زندگی کردن کنارت واسش میصرفه یا نه؟ دو روز بعدش هم یه آدم خرمایه میاد دستشو میگیره، عشق و عاشقی از سرش میپره، ماشین زیر پاشو میبینه آب از لب و لوچش سرازیر میشه مرد حسابی. همه چی یادش میره همه چی.
ماشین رو سکوت سردی فرا میگیره و به راهشون ادامه میدن.
دوستان ارجمند سوالی که در عنوان مطلب هم آمد بیشتر در مورد سخن آخری هست که کاوه به شاهین میگوید. نظر شما در مورد این دیالوگ چیست؟
عشق واقعا کجای زندگی ماست؟
یعنی پول اینقد مهمه توی تصمیمات مردم که جای عشق رو میگیره؟ کاش رابطه پول و عشق اینجور نباشه. به نظر شما هست یا نه؟