یادداشت دریافتی- نیما خاکزاد (یک داغ دیده از خطای پزشکان)؛ همین ابتدای کلام ذکر این نکته ضروری است که این یادداشت آنانی را در برمیگیرد که میگیرد نه آنانی را که در بر نمیگیرد!
متأسفم برای سازمان نظام پزشکی که از یک فیلم طنز آنچنان ترس و واهمه به خود راه داده است و با نامهها و بخش نامهها و لابیهای گوناگون سعی در پخش نشدن آن دارد که نکند این فیلم برملا کند اسرار مگو را. سازمان نظام پزشکی کاش درصد کمی از حساسیتهایش را برای انجام وظایف و تکالیف خودش خرج کند.
سازمان نظام پزشکی بهتر است برای حساس شدن بر سر سریالی طنز -که مخاطبان بهترین داور درستیها و نادرستیهای آن خواهند بود- چشمان خود را باز کند تا ببیند در مجموعههای تحت مدیریتش چه فاجعههایی در حال رخ دادن است که نه در رسانهای منتشر میشود و نه آن شخصی که چنین آسیبی به وی وارد شده، به جایی دسترسی دارد تا دردِ خود را فریاد زند.
موضوع از جایگاه کالایی بیمار نزد برخی پزشکان یا نگاه اقتصادی برخی پزشکان و بیمارستانها به بیماران و به مردم فراتر رفته است. موضوع این است که جایگاه و مکانی که مردم آن را به عنوان محل درمانِ دردهای خود یاد میکردند، در برخی شرایط و در برخی بخشها مکانی شده است برای چند لایه کردنِ دردِ مردم و تحمیل دردهای بیدرمان دیگری بر دردِ اولیه آنها.
مکانی که برای درمان است و در همه آموزهها و شعائر ما محترم و صاحب شأنی والا، اکنون در معدود مواردی تبدیل به مکانی شده است برای درمان دردها با خاموشی یعنی با مرگ... آری، در بین هزاران انسان عالم و دانشمند که دستهاشان، اگر شفا ندهد، حرفهاشان مرهمی است بر غمهای مراجعان، هستند معدود آدمهای ناشایست و ناصالحی که لباس ارزشمند پزشکی را به غلط به تن کردهاند و خطاهایشان را خاک گورِ بیمارانشان میپوشاند و در این بین سازمانهای مسئول، درگیرِ همه چیز هستند جز آنچه باید.
اگر این سخنان در نظرتان ناروا و نادرست میآید، لطفا مجوز ساخت مستند از درمانگاهها و بیمارستانها را صادر کنید تا ببینید مردم در تعدادی از این مکانها چه مصیبتهایی متحمل میشوند...
متأسم برای سازمان پزشکی قانونی کشور که با قوانین و مقررات ناقص و روشهایگاه جانبدارانه خود، فضا را آنچنان به نفع همان انگشت شمار ناصالحانِ تجارت پیشه فراهم کرده است تا هرگز هیچ شکایتی و هیچ پیگیریای نتواند به سرانجامی غیر از مطلوب آنان بیانجامد.
اشتباه در تشخیص یک پا درد ساده و در نتیجه تزریق نادرست به پدری زحمت کش، مرگ او را به فرزندانش سوغات میدهد.
بیدقتی در نمونه برداریها برای آزمایش، بیمار را مجبور به تکرار چندین باره نمونه برداری و متحمل شدن دردهای بیشتر و هزینههای بیشتر و در نهایت نقص عضوی غیرقابل جبران میکند.
بیتوجهی به مراقبتهای قبل از عمل وگاه انجام عملهای فلهای! سردخانههای برخی بیمارستانها را آباد کرده است. چشمهای فرزندانی که با بیدقتی برخی نابینا شده، دستهای جوانانی که قطع شده و قلبهای مادرانی که از کار ایستاده و پاهایی که همیشه فلج ماندهاند...
مسئولان سازمان پزشکی قانونی! هیچ فکر کردهاید که چرا این همه مراجعه کننده و شاکی دارید؟ آیا همه این شاکیان اشتباه کردهاند؟ اگر چنین است فراخوان دهید تا پرونده برخی از آنانی که از بررسیهای شما ناراضی اند–نه حتی همه-مجدداتوسط مقامات صالح قضایی بررسی شوندو نه توسط خودتان!
متأسفم برای دادسرای ویژه رسیدگی به جرایم پزشکی که حتی یادش رفته مراجعانش چه کسانی هستند. مردمانی که به سببِ آن معدود ناشایست، ضربه خوردهاند و عضو یا اعضایی از بدنشان را از دست دادهاند و یا عضو و اعضایی از خانوادهشان را و آمدهاند در این ملجأ تا شاید حداقل هم زبانی پیدا کنند و کمی از دردشان کاسته شود. امااجرای عدالت که نه، درکِ دردِ تو که نه، هم دلی و هم زبانی با تو که نه،... گاهی آنچنان بازپرس با تو بد رفتار میکند که آه از سینه بر میآوری و بر بیچارگی خودت اشک میریزی.
بر تو سختتر میآید وقتی که به یقین میدانی پزشکان زبده وگاه بازرس و یا معتمد بیمارستان هم خطای آن معدود را محرز دانستهاند و تو را محق میدانند اما در کمال تعجب اینجا حق به کس دیگری داده میشود و اینجاست که تو دوباره اشک میریزی و باز هم اشک میریزی و...
هر که را باور این سخنها سخت است چند روزی به دادسرای خیابان شهید مطهری تهران رفت و آمد کند و ببیند که چه داد و فریادها و چه درگیریهایی میشود و از مردم بپرسد که با چه امیدی به آنجا رفتهاند و اکنون چه وضعی دارند....
متأسفم برای خودم و خودت و خودمان
خودمانی که ممکن است هر روز و در هر لحظه با یکی از همین معدودها برخورد داشته باشیم و مال و جان خود یا عزیزانمان را به گفتهها و کردارهایش بسپاریم. صدمه ببینیم و باز شکایت کنیم، باز هم پرخاش شویم و باز هم نتیجه چیزی شود که آنها را خوش آید و آن معدودها باقی بمانند و در نبود قانون، در لباس مقدس پزشکی، به طبابتِ دروغین بپردازند و من و تو همچنان حیران و سرگردان در راهروهای قوانینِ دست و پا گیر باشیم.
اگر جزء گروهی باشیم که رسانهای شجاع و مردمی به رسالتش عمل کند و دردِ ما را اظهار کند، شاید و صد البته شاید مختصر نتیجهای حاصل شود (که بدیهی است آن نتیجه، برگشت عضو بدن یا عضو خانواده نخواهد بود، بلکه گامی در جهت اجرای عدالت باشد) وگر نه ما از آن هزارانی هستیم که نه رسانهای داریم و نه زبان بیانی و نه دست انتقامی.
فقط یاد گرفتهایم کار را واگذار کنیم به آن قادر متعالِ جبار تا مگر مقدراتی بگرداند تا اگر عدهای انگشت شمار در درمان ما توانایی ندارند -و البته به این کار مدعی هستند- اسباب کشته شدن و مرگ ما را فراهم نکنند و بدین گونه آبرو و شأن پزشکان دانشمند و ارزنده کشور را خدشه دار نسازند.
و در پایان متأسم برای هر مقام مسئولی چه در وزارت بهداشت، چه در مجلس و چه در قوه قضائیه که این دردها را میشنود و اقدامی در جهت رفعِ آنها نمیکند...
ایشان وزیر پزشکان هست و نه وزیر بهداشت