فرارو- «پسربچگی» از زمان آغاز نمایشش تاکنون، بالاترین رتبه را در نگاه منتقدان به دست آورده است. آخرین ساخته ریچارد لینکلیتر، تنها فیلم جدید در این دوران است که توانسته رتبه "عالی" و برابر با 100 سایت متاکریتیک را به دست آورد. این فیلم به راحتی عنوان فیلم برگزیده سال را کسب کرده و در فهرست 10 فیلم برتر منتقدان قرار گرفته است.
ریچارد لینکلیتر پیش از این هم علاقه خود به مفهوم زمان و تاثیر آن در زندگی را در سه گانه «پیش از طلوع»، «پس از غروب» و «پیش از نیمه شب»اش نشان داده بود. اما پروژه جدیدش یک ایده تازه به تمام معناست؛ کاری که هیچ کس تا به امروز انجامش نداده؛ نمایش زندگی یک پسربچه در طول 12 سال.
«پسربچگی» نمایش یک رشد و بلوغ واقعی است. قد کشیدن، باریک و بزرگ شدن دور کمر بازیگران، تغییر چهره و ظاهرشان واقعی و بدون دخالتی از گریمهای حرفهای است. برعکس آنچه که در نمونههایی همچون «مورد عجیب بنجامین باتن» میبینیم.
لینکلیتر با ساخت این فیلم مرزی بین فیلم مستند و داستانی پدید آورده و یکی از غریبترین تجربههای تاریخ سینما را تصاحب کرده است.
شاید کمتر کسی بداند که لینکلیتر 17 فیلم در کارنامه خود دارد. این کارگردان که یک خودآموخته است فراز و نشیبهای زیادی را در طول عمر هنری خود تجربه کرده است. او همچون دیگر فعالان سینمایی از ابتدا عاشق سینما نبود بلکه تنها در سن 30 سالگی بود که به سینما علاقهمند شد و با دیدن فیلمهای فراوان و خواندن کتابها و نقدهای پیرامونشان به این باور رسید که میتواند فیلمنامه بنویسد و کارگردانی کند.
با آنکه او فیلمهای ناموفقی همچون «حومه شهر»، «پسران نیوتن» و «ملت فست فود خوار» را دارد اما نمیتوان کتمان کرد که او یکی از مهمترین فیلمسازان تاریخ سینمای معاصر است. گاهی آنقدر ساخت فیلمهایش طولانی میشود که انگار مدتهاست فیلمی نساخته، مهمترین نمونهاش هم همین پروه 12 سالهاش است. اما اگر همین فیلمهای پراکندهاش را در کنار هم قرار دهیم، گویی همه روایت یک نسل واحد است در سایه علاقه آشکار و نهان او به تاثیر زمان بر زندگی.
حتی میتوان «پسربچگی» را نوعی فیلم مردم نگارانه به حساب آورد. لینکلیتر با توجه فراوان به جزئیات در فیلم دوازده سالهاش، مجموعهای از اطلاعات را در اختیار بیننده قرار میدهد. او با ثبت این تغییرات در فیلمش، یک دهه زندگی آمریکایی، روند ورود تکنولوژیهای جدید مثل آیپاد و آیفون، موسیقیهای جدید، آرایش مو و لباس را به نمایش درآمده. آن هم نه به واسطه طراحی صحنه بلکه بنا بر آنچه که در آن روزها مرسوم بوده است.
لینکلیتر
برخی از منتقدان گفتهاند که دیدن این فیلم مانند دیدن بخشی از فیلمهای خانوادگیمان در گذشته است. مثلا در صحنهای که پدر و پسر در مورد آینده جنگ ستارگان صحبت میکنند، کارگردان بدون هیچ آگاهی از آنچه که واقعا در آینده چه اتفاقی میافتد آن را به تصویر کشیده. این صحنه تصویر یک حقیقت و گویی دیدن یک خاطره است.
شاید همین ویژگی هم فیلم او را به شدت باورپذیر کرده است. این را در نظر بگیرید که هر سال این تیم در کنار هم جمع شدهاند تا قسمتی دیگر از این پروژه را ثبت کنند. قطعا روحیه آنان در این مدت تحت تاثیر زندگیهای شخصیشان قرار گرفته و در هر دوره که قسمتی دیگر از این فیلم را ساختهاند روحیهای متفاوت از دفعه قبل داشتند. همین تغییرات در خود افراد باعث میشود که خط داستانی واقعی و ملموستر باشد.
به گفته کارگردان، فیلمنامه هم در طول این سالها و بر مبنای اتفاقاتی که در این دوارن افتاده نوشته شده است. لینکلیتر گفته «هر سال بر اساس اتفاقاتی که پیش از این افتاده بود، من یک سال دیگر وقت داشتم که به بخش بعدی فکر کنم.»
انتخاب بازیگرانی که حاضر باشند به مدت 12 سال به پروژه وفادار بمانند کار سختی بود. اگر بازیگر نقش اولش در این سالها آن چیزی نمیشد که او در ذهن داشت چه اتفاقی میافتاد؟ و یا اگر یکی از بازیگرانش دچار حادثهای میشدند؟ به هر حال اینها ریسکهایی بودند که ریچارد لینکلیتر حاضر به پذیرفتنش بود.
نقش والدین مطلقه قهرمان داستان را به «ایتن هاک» و «پاتریشیا آرکِت» سپرد. نقش خواهر بزرگتر مِیسون، سامانتا، را هم دختر خودش «لورلی» بازی کرد. قرعه بازی در نقش مِیسون از ۶ تا ۱۸ سالگی هم به نام «اِلار کولتران» نابازیگر افتاد تا در این سالها به مرور به مرد ذهن کارگردان نزدیک شود.
لینکلیتر حتی به هاک گفته بود که اگر در این سالها بمیرد او باید فیلم را به پایان برساند. به گفته او «پسربچگی» یک پروژه باز بود که تمام بازیگران نیز در ساخت آن مشارکت داشتند. لینکلیتر گفته است که نحوه کار او برای تمام فیلمهایش به این گونه است. یعنی یک چارچوب مشخص را در نظر میگیرد و درون آن چارچوب، بازیگران آزاد هستند تا با همکاری هم کار را جلو ببرند.
پسربچگی در مقطعی از زمان آغاز میشود که پدر میسون تازه به شهر باز گشته و مادرش سعی دارد تا با ورود مجدد به دانشگاه به بلند پروازیهایش بپردازد. ابتدا فیلم دغدغههای کودکانه میسون و سامانتا را به تصویر میکشد و این روند تا زمانی که میسون راهی دانشگاه میشود ادامه مییابد. در این میان هم والدین شادیها، غمها و نگرانیهای خود را دارند.
پسربچگی تا به امروز جایزههای فراوانی را دریافت کرده است. آخرین آن هم کسب جایزه بهترین فیلم و بهترین کارگردانی در جوایز گلدن گلوب بود. منتقدان تا به امروز نظر بسیار مثبتی به آن داشتهاند. پیتر بردشاو، نویسندهٔ گاردین به آن ۵.۵ ستاره داد و آن را «یکی بهترین فیلمهای دههٔ جاری» نامید. راتن تومیتوس، بر اساس تعداد مروری که بر این فیلم نوشته شده و به طور میانگین ۹٫۴ امتیاز از ۱۰ امتیاز را دریافت کرده به آن امتیاز 99 درصد را داده است. رتبه پسربچگی در سایت آیامدیبی هم برابر با 8.3 اعلام شده است. 4 میلیون دلار برای ساخت این فیلم هزینه شده و تا به امروز 43.7 میلین دلار فروش کرده است.
اگر به سینما علاقه دارید دیدن این فیلم را از دست ندهید. تجربهایست تازه و عجیب همچون راه رفتن بر مرز فیلم داستانی و مستند. یک یادآوری که زندگی چقدر کوتاه است.
یهو چند سال یا چند ماه زمان به جلو میره.