پیشروی داعش در میدان نبردِ عراق و تجدید اقدام نظامی آمریکا در آنجا، توجهات را بار دیگر به سوی سوریه معطوف ساخته است. در آنجا بود که داعش نیروهای خود را مجتمع و عزم خود را جزم کرد در عین حالی که با دولت سوریه وارد نبرد شده بود. مرکز اصلی داعش امروز در سوریه است و از قلمرو سوریه برای ساماندهی و تجهیز دوباره خود استفاده میکند. اکنون در پایتختهای غربی بحث تازهای در مورد نحوه تعامل با بشار اسد در جریان است. گزینههای سیاسی که مورد بحث قرار میگیرد عمدتا منجر به گزینهای دوگانه شده است: همکاری با اسد برای شکست داعش یا توسل به سیاست نیمهجان فعلی در راستای ایجاد یک اپوزیسیون سیاسی قدرتمند.
اما اتکای صِرف به هر یک از این مسیرها احتمالا شکست خواهد خورد. پیشرفتهای داعش در سوریه را نمیتوان بدون قدرتی که توانایی به چالش کشیدن آن را دارد مهار کرد و این قدرت همان «ارتش بشار اسد» است. در عین حال، رویکردی که فاقد حمایت مکفی افراد سرخورده باشد نخواهد توانست موج داعش را در بلندمدت مهار کند. سیاست غرب باید فراتر از این دوگانگی کاذب حرکت کند. در عراق درک روشنی وجود دارد که پیشرفت نظامی مستلزم اتحاد با ارتش و حکومتِ تحت اختیار شیعیان و نیز اتحاد با دولت محلی کردستان است. هیچ علاقهای برای تکرار اشتباهات سال 2003 و اشغال دوباره و کامل نظامی وجود ندارد؛ امروز هرگونه رد پایی کمرنگ خواهد بود و هر کسی میفهمد که جذب سیاسی و توانمندسازی سنیها این بار بسیار مهم خواهد بود. در حالی که در سوریه معادله قدرت متفاوتی در جریان است اما هر گونه مهار موفق داعش نیازمند حمایت نظامی اسد و کردهای سوری خواهد بود.
درست مثل عراق، سُنیهای سوریه در نهایت باید داعش را از اجتماع و سرزمین شان بیرون کنند.
این به معنای ایجاد یک جبهه ضدداعشی است که هم از عناصر حکومتی و هم از عناصر اپوزیسیون استفاده کند و هم اپوزیسیون را تشویق کند که اسلحه شان را نه به روی یکدیگر که به روی داعش نشانه روند. این چیزی است که نه اسد و نه مخالفان غیرداعشی او تا کنون مایل به پذیرفتن آن نبودند. به عنوان یک پیشنیاز، این امر باید شامل کنار گذاشتن منشور غرب مبنی بر «اسد باید برود» بشود. سوریه نیازمند تقسیم قدرت است. مهندسی انتقال قدرت از اسد به دیگری که یادآور و تکرارکننده حذف نوری مالکی از عراق است واقعگرایانه نیست. اما همگرایی جدید و قابل توجه منافع منطقهای اکنون بهگونهای در حال شکلگیری است که توافق برای تقسیم قدرت در سوریه را محتملتر میسازد.
عربستان سعودی و ایران، بازیکنان کلیدی در تحولات منطقهای که نزاع شان حوزههای گستردهتری را در بر میگیرد، بهطور موقت رویکرد بازی با حاصل جمع صفر را کنار گذاشته و جبهه مشترک ضدداعش را دامن میزنند. این دو کشور حامیان اصلی طرفهای درگیر در سوریه هستند و این همگرایی جدید منطقهای فرصتی است برای پیشبرد استراتژی منسجم ضد داعشی. به نظر میرسد هر دو کشور اکنون در حال محاسبه مجدد هستند. در تهران، نگرانیهای گستردهای در مورد سرنوشت عراق به عنوان یک هم پیمان مهم و استراتژیک و نیز تهدید داعش برای اسد و اینکه تا چه حدی حزبالله به عنوان متحد کلیدی ایران باید در کشمکش با داعش حضور یابد وجود دارد.
عربستان سعودی هم، به نوبه خود، آشکارا نگران است که داعش نسل جدیدی از شبهنظامیان را پرورش دهد که آمادگی دارند تا سلاح خود را به سوی این پادشاهی نشانه روند. در اوایل سال جاری، مقامات عربستان اعلام کردند که آنها طرح داعش برای راهاندازی حملات در سراسر این کشور را خنثی کردند. سیاست دیرینه عربستان همانا دامن زدن به گروههای سلفی افراطی به عنوان ابزاری مناسب در برابر نفوذ منطقهای ایران است که این سیاست به شدت زیر ذرهبین قرار گرفته است. کسانی که داعش را بهعنوان خطری برای پادشاهی عربستان سعودی میپندارند با توجه به نفی اساسی قدرت سیاسی عربستان و مشروعیت دینی در این کشور- در حال حاضر دست بالا دارند.
رهبران غربی باید به عربستان سعودی تاکید کنند که مبارزه با داعش باید مقدم بر تغییر رژیم در دمشق باشد. در مقابل، ایران باید اسد را تحت فشار قرار دهد تا تقسیم قدرت واقعی را بپذیرد و شکست داعش را در صدر اولویتهای خود قرار دهد. چنین رویکردی ممکن است در مسکو طنینانداز شود چرا که این کشور در گذشته خواستار دولتی بود که به دنبال تقسیم قدرت باشد و با توجه به نگرانی هایش در مورد افراطگرایی اسلامی ممکن است با وجود تنش با غرب بر سر اوکراین، اما مایل به استفاده از نفوذ خود برای این منظور باشد.