جبهه نوپای پایداری توانسته است
نبض تحرکات و فعالیت اصولگرایان را به دست گیرد. اکنون این جبهه که با
محوریت آیتالله مصباحیزدی پا به میدان رقابتهای سیاسی گذاشته است
نهتنها در فضای سیاسی کشور که حتی در درون رقابتهای درونطیفی اصولگرایان
توانسته نقش ویژهای برعهده گیرد. آنان این روزها پرچمدار شدهاند،
پرچمدار مخالفت با دولت روحانی و شخص رییسجمهوری. هرازچندی، میتوانند فضا
را به دست گیرند و با اظهارنظراتشان، واکنشهای بسیاری را برانگیزند. این
پرچمداری به اندازهای روشن شده است که حتی حزب قدیمی و شناسنامهدار
«موتلفه» به دیدار پدر معنوی پایداریها میرود و این نشان از آن میدهد که
سنتیان به فکر تجدید قوا هستند اما تجدید قوایی که همراه با جناح نسبتا
جدید و تندرو است.
شاید در آینده باید شاهد گردش جناح معتدل اصولگرایان به
سمت جناح تندرو باشیم هرچند که مشخص نیست آغوش اخلاف برای اسلاف خود باز
باشد. ایسنا در مصاحبهای با محمدنبی حبیبی، دبیرکل حزب موتلفه گزارش داده
است که حبیبی درباره مواضع حزب موتلفه درباره انتقادات مصباحیزدی از
دولت گفته است که «حاضر نیست درباره مواضع مراجع اظهارنظر کند.» او
میگوید: «ما در ملاقات خود با مراجع و علمای بزرگی همچون آیتالله
مصباحیزدی اظهارنظر نکرده و نمیکنیم، زیرا آنها صاحباختیارند.»
چندی قبل آیتالله مصباحیزدی در دیدار با اعضای شورای مرکزی حزب موتلفه
اسلامی با انتقاد شدید از دولت گفته بود: «برخی مسوولان کمکم اسلام را
فراموش کردند. وقتی افرادی مبانی دینی خود را سالها در حوزههای علمیه
شناختهاند و با چندسال حضور در آمریکا یا انگلیس، اینچنین تغییر کردهاند،
چگونه میتوان انتظار داشت که با چند سخنرانی تفکرشان عوض شود؟»
جبهه نوپای پایداری میخواهد سردمدار باشد و به نظر میرسد تحرکات جدیدش
نیز در راستای همین برنامه باشد. آنان در مردادماه هم مجمع عمومی برگزار
میکنند و طبق گفته مرتضی آقاتهرانی، دبیرکل جبهه پایداری«کمیتههای این
جبهه و بهویژه کمیته فرهنگی قرار است بهصورت منسجم فعالیت کنند.»
جبهه نوپای پایداری که حمایتهای بیدریغی از محمود احمدینژاد را
درکارنامه خود دارد، تبدیل به یکی از اصلیترین جریانات مخالف دولت روحانی
شده است و میتواند هربار با نیرو و سوژهای تازه به میدان انتقاد و مخالفت
با دولت گام بگذارد. آنان در اولین حرکت مذاکرات هستهای را هدف گرفتند.
شاید نخستین حرکت رسمیای که نشان از اختلاف این جبهه نوپا با سیاستهای
روحانی داشت، برگزاری همایش «دلواپسیم» در تهران بود. این همایش که با حضور
جمع قابلملاحظهای از اعضای جبهه برگزار شد، توانست ادبیات تازهای را در
فضای سیاسی کشور بگنجاند. هرچند که پس از هشدارهای سردار فیروزآبادی به
رسانههای وابسته به نیروهای مسلح و حمایت سپاه از سیاستهای هستهای دولت،
پایداریها هم از حمایت از دانشجویان جوان دست برداشتند و اندکاندک این
جوانان دلواپس را به محاق فرستادند اما راههای دیگری برای نشاندادن
مخالفت خود با دولت پیدا کردند. اینبار بهشت و جهنم مساله و خود آیتالله
مصباحیزدی شخصا و راسا وارد گود شد و در چند سخنرانی به اظهارات روحانی
واکنش نشان داد و با سخن رییسجمهوری مبنی بر اینکه نمیتوان مردم را
بهزور به بهشت برد مخالفت کرد.
روزی دیگر عضو ارشد پایداریها در مجلس خطاب به روحانی میپرسد که زیر
لحاف اعتدال چه میگذرد؟ یکبار دیگر رییسجمهوری را متهم میکند که در
رساله دکترای خود در دانشگاه گلاسکو «اطلاعات محرمانه فقهی را به
انگلیسیها داده است.» و روز بعد اتهام براندازی نظام با شعار اعتدال مطرح
میشود و به نظر میرسد این رویه ادامهدار باشد. اینبار هم از تاکتیک
جدید پایداریها در برابر شخص حسن روحانی و دولت وی پردهبرداری شد.
«براندازی» اسم رمز جبهه پایداری با محوریت آیتالله مصباحیزدی، برای
حملههای جدید به دولت روحانی شده است و گویی کریمیقدوسی از اعضای ارشد
جبهه پایداری با اعلام این اسم رمز، چراغ را برای سایر منتقدان و مخالفان
دولت سبز کرده است. این نماینده مجلس در جدیدترین اظهارنظرش گفته است که
«اسرار پشت صحنه جریان اعتدال چیزی است که هماکنون ما به چشم میبینیم و
اگر جریان اسفناک فتنه اتفاق افتاده است، هماکنون شعار اعتدال با هدف
براندازی نظام، عناصر فتنهگر را به مناصب حکومتی گماردهاند.»
جبهه نوپای پایداری توانسته است در مدت کوتاه از تشکیل خود، محوریت
اصولگراها را به دست بگیرد. سال ۹۰ و همزمان با انتخابات مجلس شورای اسلامی
بود که آیتالله مصباحیزدی زمان را برای ایفای نقش بیشتر در بین
اصولگراها مناسب دید و خواست حساب خویش را از دو یار قدیمی و همطیفی خود
یعنی آیتالله مهدویکنی و آیتالله یزدی جدا کند و جبههای دیگر را با
محوریت خود و عضویت شخصیتهای این طیف، برای بازی موثرتر در زمین
اصولگرایان، راهاندازی کرد.
حضور مستقل جبهه پایداری در انتخابات مجلس
نهم، با تلاشهای گسترده جبهه متحد اصولگرایی با حضور احزاب و شخصیتهای
سنتی این طیف برای اتحاد اصولگرایان همزمان بود. هرچند که آنان از هیچ
تلاشی دریغ نمیکردند اما با این حال آنان بنا به دلایلی مانند
سهمخواهیهای گسترده جبهه نوپای پایداری، از پذیرش نماینده این جبهه در
جلسات خود سر باز زدند و این اتحاد بدون حضور نماینده جبهه پایداری شکل
گرفت و البته پایداریها هم توانستند چند نفر از اعضای خود را داخل مجلس
کنند. حال تنها با گذشت نزدیک به دوسال جبهه پایداری که طیف تندرو
اصولگراها را نمایندگی میکند، توانسته است نبض این طیف را در دست گیرد و
موجهای بیشتری درست کند.
هرچند که اکنون فصل اعتدال است و بسیاری از شخصیتها در مدح اعتدال و ذم
تندرویسم به سخن میآیند و میخواهند این گفتمان را تئوریزه کنند اما با
این حال میتوان بهخوبی مشاهده کرد که این رویه در جریان اصولگرایی به
صورت عکس پیش میرود. البته باید متذکر شد که این رویه از هشتسال پیش آغاز
شد و هنوز متوقف نشده است. خبر دیدار حزب موتلفه اسلامی با آیتالله
مصباحیزدی میتواند یکی از نمونههای آن باشد. این دیدار در حالی انجام شد
که موتلفه اسلامی بهعنوان حزب سنتی اصولگرا چندسال پیش هم سابقه جذب به
احمدینژاد را در کارنامه خود دارد. موتلفه و احزاب سنتی اصولگرا از همان
زمان انتخاب و حمایت از احمدینژاد حیات مصنوعی خود را آغاز کردند و با
نادیده گرفتن آنان از سوی طیف احمدینژاد، به کناری رفته و دیگر تاثیری بر
معادلات سیاسی نداشتند.
به نظر میرسد اینک این ریشسفیدان و سنتیان باز هم
مانند هشتسال پیش برای ادامه حیات و فعالیت خود بالاجبار به جبههای
نزدیک میشوند که نزدیک به دوسال پیش در پذیرش نماینده آنان در جبهه متحد
اصولگرایی و کاندیداهای آنان در فهرست انتخاباتی خود، مخالفت کردند. به
نظر میرسد آنان اکنون باز هم با نزدیکشدن به فصل انتخابات میخواهند بازی
کنند اما اینبار جبهه پایداری توانسته است نبض را در دست گیرد و به نظر
میآید اینبار جبهه نوپای پایداری بتواند درباره پذیرش یا عدم پذیرش
نماینده سنتیان و قدمای اصولگرا تصمیم بگیرد.
همانطور که امیر محبیان از تئوریسینهای جناح اصولگرا در سرمقاله روز
گذشته روزنامه «رسالت» از لزوم بازسازی و نوسازی این جریان نوشته است.
محبیان، ضمن هشدار در نوشتار خود آورده است: «آیا عدم توجه به ایجاد نهضت
نواصولگرایی به پیدایش زمینه ظهور جریانات فرصتطلب و تندرو، تحت عنوان
ارزشمند اصولگرایی نخواهد انجامید؟ نگارنده بهخوبی از ظرفیت ساختارها و
روابط اصولگرایان مطلع است ولی این ساختارها طی تحولات دو دهه اخیر شدیدا
تغییر یافته و بازسازی با توجه به شرایط متحول نمیتواند پاسخگوی نیازهای
زمانه باشد و تنها راه ممکن نوسازی اصولگرایان است و بس!» او به چند اصل
برای ایجاد تحول در این جناح اشاره کرده و از «تغییر اختیاری و نه اجباری»،
«مشخصشدن مسوول تغییرات»، «روش و مدل ایجاد تغییرات» و «طرح کلان برای
ایجاد تغییر» بهعنوان اصول تحول در اصولگرایان نام برده است.
پایداریها اکنون با تغییر مهره از احمدینژاد به جلیلی توانستهاند نظر
برخی از شخصیتها و احزاب اصولگرای باسابقه را جلب کنند؛ احزابی که
احمدینژاد باعث کنارهگیری و درزاویهقرارگرفتن آنان شد اما اینک با توسل
به جبههای نوپا میخواهند به عرصه عموم و نقشآفرینی بازگردند.