امیر محبیان در سرمقاله روزنامه رسالت با عنوان «نواصولگرایی، ضرورتی انکارناپذیر» نوشت:
تحولات سريع اجتماعي - سياسي شرايط را در کشور تغيير داده است و روابط نيز به تبع آن در حال تغيير است اما سازمان هاي سياسي بزرگ که تحت عنوان جناح شناخته مي شوند نتوانسته اند خود را با اين تحولات تطبيق دهند.
ادامه اين روند منجر به حذف اين سازمانهاي بزرگ سياسي از معادلات مي شود. انتخابات رياست جمهوري اخير دال بر چرخش راي دهندگان از جناح ها به فردي بود که رنگ شفاف جناحي نداشت.آيا ادامه روند حذف جناح ها از معادلات مفيد است؟ 1.آري ؛ زيرا ساختارهاي کهنه و تحول نيافته جناح ها عملا موجب تفاوت رويکرد ميان آنها و جريانات اجتماعي شده و نتيجتا اين جناح ها به مثابه ترمز عمل کرده وميان مردم و نظام شکاف ايجاد مي کنند. 2.خير،زيرا حذف جناح ها از پيش بيني پذيري رفتارهاي سياسي گروهها کاسته وفرصت را براي رشد جريانات فرصت طلب و ماجراجو فراهم مي کند.
هر چند هر دو نگراني فوق اهميت داشته و نمي توان آن را ناديده انگاشت ولي راه سومي هم وجود دارد و آن ايجاد تحول در جناح هاي موجود به گونه اي است که هم ساختارها و رفتارها را متحول نمايند و هم پيش بيني پذيري را از رفتارهاي سياسي نستانند.آن راه سوم، تحول در جناح هاي موجود به گونه اي است که انعطاف پذيري، مردم گرايي و نوگرايي به جاي تصلب رفتاري و عقيدتي،شخص گرايي و تکرار تجربيات شکست خورده بنشيند.
نواصولگرايي و نو اصلاح طلبي
به نظر مي رسد که ضرورت تحول در هر دو جناح از سوي صاحب نظران احساس شده است ولي بهدلايلي خاص کندي تغييرات در حال از ميان بردن فرصت هاست.علائمي از تلاش صاحب نظران اصلاحات براي انديشيدن به اين دغدغه مشاهده شده است ؛چنانچه در جريان اصولگرايي نيز شواهدي از تلاش براي بازسازي به چشم مي خورد؛اما اکنون پرسش ايناست که اصولگرايي نيازمند بازسازي است يا نوسازي؟آيا عدم توجه به ايجاد نهضت نواصولگرايي به پيدايش زمينه ظهورجريانات فرصت طلب و تند رو تحت عنوان ارزشمند اصولگرايي نخواهد انجاميد؟
نگارنده به خوبي از ظرفيت ساختارها و روابط اصولگرايان مطلع است ولي اين ساختارها در طي تحولات دو دهه اخير شديدا تغيير يافته است و بازسازي با توجه به شرايط متحول نمي تواند پاسخگوي نيازهاي زمانه باشد و تنها راه ممکن نوسازي اصولگرايان است و بس!
براي ايجاد تحول در جناح چند اصل بايد در نظر گرفته شود:
1- تغيير اختياري و نه اجباري:
تحول و تغيير بايد هواداران جناح را درگير خود کند نه آنکه بر آنها تحميل شود.نياز به تغيير و تحول در جناح در ميان بخشي از نخبگان اصولگرا احساس شده است اما بايد اين احساس عموميت يافته تا به حرکت بينجامد.
2- مسئول تغييرات مشخص شود.
مسئوليت ايجاد تغييرات در جناح با کيست؟نخبگان؛احزاب يا جوامع روحاني اصولگرا؟
3- روش و مدل ايجاد تغييرات چيست؟
در ميان دو مدل سنتي ايجاد تغييرات و مدل جديد ناج ( nudge theory )روشن است که روش هاي نرم براي مديريت تحولات در اندازه اجتماعات بسيار بزرگ خردمندانه تر و موثرتر است.
4- طرح کلان براي ايجاد تغيير چيست؟
آيا تغييرات باورها را هم در برمي گيرد؟يا فقط تغييرات ساختاري است؟يا صرفا بعضي از چهره ها را
جابهجا خواهد نمود؟يا مراجع فکري جناح تغيير خواهد کرد؟
***
روشن است که جناح اصولگرا همچون جناح اصلاح طلب محتاج دگرگوني است و نوگرايي و نوسازي به واقعيتي غيرقابل انکارتبديل شده است.تلاش نگارنده آناست که بر ضرورت اين دگرگوني تاکيد نمايد؛ضرورتي که اگر ناديده گرفته شود به تغيير موازنه نيروها انجاميده وتعادل سيستم را برهم خواهد زد.
اتفاق خاصی در جریان های سیاسی روی نداده است.
جریان های سیاسی کشور:
یک عده غرب گرا هستن، یه عده به دنبال تعامل سازنده با غرب هستن و یک عده هم به دنبال قطع رابطه دوستانه با غرب هستن.
جریان کنونی حاکم بر کشور جریان دوم است به همین سادگی!