ژانر وحشت یا فیلم ترسناک در میان انواع ژانرهای سینمایی در سینمای هر کشوری ضروری است؟!
به گزارش ایسنا، نگاهی تاریخچهای به شکلگیری ژانر وحشت در سینمای دنیا وجود دارد و در عین حال نظر برخی روانشناسان را دربارهی تماشای این نوع فیلمها پرسوجو میکند.
خاستگاه فیلمهایی با ژانر وحشت مربوط به رمان «گوتیک ویکتوریایی» و اواخر قرن نوزدهم است. هر چند طلیعههای قدیمیتر آن را در زمانهای دورتر میتوان یافت که معروفترین آنها «فرنکنشتاین» اثر ماری شلی و نیز رمان نه چندان معروف «خون آشام» اثر دکتر پولیدوری است.
«کوک» یک نظریهپرداز است که در کتاب «مفاهیم کلیدی در مطالعات سینمایی» نوشته سوزان هیوارد توضیح میدهد که فیلم وحشت، با وجود آنکه یک ژانر مردمپسند بود تا دهه 1970 حلقههای منتقدان آن را جدی نگرفتند. او این تغییر (نگرش منتقدان) را ناشی از تأثیر روانکاوی بر نظریهی فیلم میداند.
تا پیش از این دوره، جدی گرفتن این ژانر در پرداختن به سرکوب نهاد، واپس زدن برخی امیال (جنسی و روانشناختی) نگفتنی خلاصه میشد.
یک متخصص مغز و اعصاب درباره تاثیر فیلمهای وحشت بر روی افراد یک جامعه میگوید: «تماشای فیلمهای وحشتناک موجب پدید آمدن هیجان میشود و هیجان حاصل از آن موجب شارژ مغزی آدمها میشود تا به نوعی بتوانند خودشان را به سرحالی و تازگی برسانند. در چنین حالتی برخی بعد از دیدن این فیلمها به سرزندگی و سرحالی میرسند اما برخی بعد از اینکه به سرحالی و سرزندگی اولی میرسند، در طولانی مدت دچار آثار ویرانگر این فیلمها میشوند.»
دکتر بهنام اوحدی بیان میکند: «در چنین حالتی افراد دچار کابوسهای شبانه، هراسهای روزمره میشوند و حالات هیجانی انباشته از ترس در زندگی آنها دیده و دچار اضطرابهای ویرانگر میشوند، از آنجایی که خود افراد سبب پدید آمدن این مسائل شدند به نوعی دچار کردار خود ویرانگری میشوند.»
او تصریح میکند: «این افراد قابل درمان هستند اما ممکن است عوارض مربوط به آن را چند ماهی تحمل کنند.»
این پزشک میگوید: «مدیریت شادی و مهندسی هیجان برای هر جامعهای لازم است، باید در هر جامعهای شور، هیجان و شعف به زندگی جاری شود تا آدمها به دنبال مواد مخدر، محرک، رفتارهای نابههنجار خطرآفرین نروند، زمانی که مدیریت شادی در یک جامعه نباشد افراد سعی میکنند با حداقل امکاناتی که در اختیار دارند، حداکثر هیجان را خلق کنند. در چنین جوامعی رفتارهای انحرافی جنسی- آمیزشی، مواد مخدر و محرک و سود جستن از فیلمهای اکشن یا هراسناک رواج پیدا میکند.»
اوحدی اظهار میکند: «از زمانی که فیلم «اره یک» به روی پرده سینما آمد و هنگامی که دیویدی آن وارد ایران شد، ژانر فیلم هراسناک با شتاب گستردهای در ایران مورد استقبال قرار گرفت.»
او ادامه میدهد: «بعد از فیلمهای اکشن و هراسناک راس مراجعه مردم به فیلمهای هرزه نگارانه است! این موضوع باید برای مسئولان کشور از لحاظ فرهنگی و اجتماعی زنگ خطر و هشداری باشد که ممکن است افراد در پی تماشای طولانی مدت این فیلمها سلامت روحی و روانی خود را از دست بدهند، از حالت نرمال خارج شوند و دست به کاری بزنند که میتواند بار روانی سنگینی را برای مردم جامعه به همراه داشته باشد.»
این متخصص مغز و اعصاب با اشاره به اینکه، این گونه فیلمها از اینترنت قابل دانلود است و دسترسی مردم به این نوع ژانر فیلمها قابل کنترل نیست اذعان میکند: «باید در نظر داشت که یک مدل دگرگونی در سینمای ملی لازم است وبا تسهیل اعطای مجوز به فیلمهایی که هیجانی هستند، میتوانیم از رجوع مردم به سمت چنین فیلمهایی در حجم گسترده پیشگیری کنیم. چون همیشه ژانر وحشت طرفدار خاص خودش را دارد اما هنگامی که این موضوع چنین شایع میشود موجب نگرانی میشود.»
اوحدی بیان میکند: «باید به نوعی یک فیلم سودمند و اثر گذار داشته باشیم تا در مدیریت شادی و مهندسی هیجان نقش مثبتی داشته باشد، متاسفانه در سختگیری که برای اعطای مجوز به فیلمهای سینمای داخلی میشود، سینمای ما به یه یک سینمای بیهدف و فرومایه تبدیل شده است و کسانی که میتوانند در این عرصه اثرگذار باشند توان فعالیت در این حیطه را از دست داده و خانهنشین شدهاند و کسانی که فیلمهای بازاری، ساده لوحانه و عوام پسندانه را میسازند، جریان سینمای کشور را به دست گرفتهاند!»
او میافزاید: «در چنین شرایطی فیلمهای هراسناک جایگزین فیلمهای اثر گذار ملی در کشور ما شده و در نبود سینمای اکشن درست در کنار فیلمهای اکشن خارجی، جریان مصرف سینمای کشور را در دست گرفته است. در این حالت ما میبینیم که جامعه هر روز ناهنجاری رفتاری بیشتری پیدا میکند و به ویرانگری و وندالیسم اجتماعی دامن زده میشود.»
این پزشک مطرح میکند: «درگیریهای خیابانی، گروههای گانگستری بسیاری که در جای جای کشور سر در میآورند، از فیلمهای جنگهای خیابانی که آن هم از ژانرهایی است که در سالهای اخیر رونق گرفته است، الگوبرداری میکنند. به باور من فیلمهای جنگهای خیابانی چهارمین ژانری است که در ایران در چند سال اخیر مورد استقبال قرار گرفته است که اغلب مشتریان نوجوان و جوان، آن را از دستفروشها تقاضا میکنند. در چنین حالتی مدیریت نوینی بر فضای فرهنگی و اجتماعی جامعه لازم است تا تاوان سهمگین و سنگینی که تماشای این فیلمها میتواند در پی داشته باشد را ایمن نگه دارد.»
بهتر است بدانیم که تا پیش از ظهور فیلم مهیج روانشناختی در دهه 1960، که چنین القا میکرد که هیولا در دورن ماست و نه در بیرون از نهاد ما، شکل بیگانه یا هیولایی را به خود میگرفت که در بیرون از ماست- گویی خود این ژانر هم نمیتوانست با شهامت سرکوب نهاد را بپذیرد. از این گفته چنین برمیآید که بیننده، افزون بر وصول بر هیجان ناشی از ترس از وحشت و خشونتی که در پیش چشمان او مرئی میشود، در عین حال مجذوب ابهام ضمنیِ مستتر در ژانر نیز میشود.
یک روانشناس هم در اینباره میگوید: «رابرت اشتنبرگ در کتاب «قصه عشق» ترجمه علی اصغر بهرامی معتقد است، هر کدام از آدمها در زندگی قصهای دارند و با توجه به آن، زندگی خود را شکل میدهند که یکی از آنها وحشت است.»
مستانه نیکخواه ادامه میدهد: «کسانی که تمایل دارند دیگران را وحشت زده کنند مانند کارگردانانی که فیلم ترسناک میسازند و کسانی که دیگران را می ترسانند و حتی افرادی که از دیدن این ژانر فیلمها لذت میبرند، قصهشان وحشت است. معمولا قصههای ما در زندگی تحتتاثیر محیط و به ویژه پدر و مادر شکل میگیرد.»
این استاد دانشگاه میافزاید: «افراد زیر هفت سال زمانی که صحنههای ترسناک را میبینند یا داستانهای وحشتناک را میشنوند، غیرواقعی بودن آن را درک نمیکنند، به عبارتی درک آنها این است که این فیلم واقعی است بنابراین آنها میتوانند به اختلالهای خواب و حتی پرخوری که یکی از نشانههای اضطراب است، مبتلا شوند.»
او معتقد است تماشای مستمر صحنههای ترسناک میتواند به افسردگی افراد منجر شود. کودکان 9 سال به بعد غیرواقعی بودن فیلم ترسناک را درک میکنند و گفتن جمله این فیلم غیرواقعی نیست میتواند آنها را آرام کند. به طور کلی دیدن فیلم وحشت از سن 9 سالگی میتواند به ایجاد درک عواطف و هیجانات شدیدتر منجر شود.
نیکخواه تصریح میکند: «طبیعتا این حالت به احساس درماندگی، بیچارگی و تسلیم شدن منجر میشود و ممکن است از این افراد آدمهای منفعل بسازد تا آنها باور کنند در موقعیتهای اجتماعی و زندگی هیچ اختیاری ندارند و تسلیم محض میشوند. در بزرگسالان هم ممکن است دیدن این ژانر از فیلمها منجر به افسردگی شود.»
این استاد دانشگاه با بیان اینکه در روانشناسی اصلاحی به نام «درماندگی آموخته شده» داریم، میگوید:« این اصلاح به این معناست که فرد باور میکند هیچ رفتار و عملکردی نمیتواند به آن کمک کند تا از موقعیت خطرآفرین و ناخوشایند رها شود. بسیاری از ترسهای ما در بزرگسالی ریشه در دوران کودکی دارد و به طور ناخودآگاه از دیدن فیلمهای ترسناک نشأت گرفته است.»
او بیان میکند: «این امر نشان میدهد که یک نفر در تاریکی از پشت سر افراد را آزار میدهد یا تصمیم به چاقو زدن و... دارد و میشود افراد هنگامی که در تاریکی هستند احساس کنند که از پشت سر مورد حمله قرار میگیرند اما نکتهای که نباید فراموش کرد، این است که در هر صورت افراد از 9 سالگی برای بروز هیجانات خود تمایل به زندگی ثابت و آرام ندارند و دوست دارند هیجان را تجربه کنند.»
نیکخواه میگوید: «تمایل به تولید موقعیتهای وحشت انگیز، بازیها و کارتونهای ترسناک برای این است که فرد بتواند به ترس خود غلبه کند یا قدرتمند بودنش را به رخ دیگران بکشد و وانمود کند که شجاع است و تمایل دارد در این موقعیتها قرار بگیرد. این امر در بزرگسالان هم به همین شکل است. در این صورت، آموزش مقابله میتواند به رفع بخشی از این مسئله کمک کند.»
یک دکتر جامعه شناس که در یک طرح پژوهشی با عنوان «سینمای خشونت در ایران» در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران همکاری داشته است بیان میکند: «در میان مصرف کنندگان رسانه از همه آسیب پذیرتر کودکان و نوجوانان هستند. کودکان و نوجوانان با توجه به ویژگی جان بخشی (Animism) تخیل قوی با ژرفایی بینظیر، تأثیری عمیق را تجربه میکنند. ممکن است با قهرمان داستان زندگی کنند، او را الگوی عمل قرار دهند، حتی در خواب او را ببینند.»
لیلا شعبانی ادامه میدهد: «در تأثیر ژرفایی رسانهها بر کودک و نوجوانان بیش از همه تبعات برخورد با رسانه را تحمل میکنند. ترس، اضطراب، دلهره، نگرانی و... بیش از همه تحت تأثیر خشونت رسانهای (Media violence) قرار میگیرند.»
این استاد دانشگاه تصریح میکند: «به نظر فریدمن واتوبلینگ، تأثیر تصاویر خشن بر روی اطفال که حالت تهاجمی دارند و دارای احساس حقارت میباشند، به صورتی است که قادر است جبران کننده و تخلیه کننده آن حال و احساس باشد. بنابراین چنین کودکی با مشاهده فیلمهای خشن و رفتار پرخاشگرانه از قید آنها رهایی مییابند و احساس آرامش میکنند.»
او میگوید: «نظریه برجستگی جنایت در رسانهها برای نوجوانان و جوانان بسیار معروف است، اکثر اندیشمندان معتقدند، برای نوجوانان و جوانان خشونت رسانهای پدیدهای عادی و بیاهمیت نیست بلکه برجستگی دارد؛ مخصوصاً زمانی که زمینههای پیشین نیز موجود باشد.»
این استاد دانشگاه با اشاره به اینکه یکی از مهمترین عناصر و عوامل برجستگی قدرت تخیل کودک و نوجوان است، بیان میکند: «خیالبافی، فرو رفتن در اعماق رویا، آزاد بودن تخیل در کودکان و نوجوانان، عدم امکان مهار خود، همگی عوامل مهمی در واقعیت توسط این قشر و در نتیجه تأثیر پذیری بیشتر آنان است.طبق نظریه الگوسازی، جوانان قهرمانان خشن را الگوی خویش میسازند و آن گاه که محیط پیرامون نیز آمادگی دارد، آمیزش این دو آموزش و کاربرد خشونت خواهد بود.»
شعبانی اظهار میکند: «نوجوان یا جوانی که به سینما میرود، اگر فاقد خانواده مناسب باشد. میتواند در اندیشۀ استفاده عملی از برنامههای خشونت آمیز مؤثر باشد، بنابراین بارها برای دیدن همان فیلم به سینما میرود و از این که آن فنون را کمی دیر آموخته است، احساس پشیمانی میکند.»