مطلب زیر را آقای وحید خلیلی اردلی برای سایت فرارو ارسال نمودهاند:
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد / عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد
بهار، فرصت شگفتی و شکفتگی است. موسمی برای انداز و ورانداز عالم پیر. عالمی که میگردد و میگردد تا کهنه را نو و نو را کهن کند. عالمی که در چرخش دمادم خویش، هزار نکتهی باریکتر از مو را میشکافد و هزار هشدار و اندرز را میشکوفاند.
بهار ایستگاه اول طبیعت است. ایستگاهی برای حرکت، برای یک تبدیل شگفت و سبز و گویا و زنده. ایستگاهی برای تأمل و نیک اندیشیدن به حال و مقال هستی. این حرکت با وجود تکرارش همیشه تازه و سرشار و آموزنده است. اتفاقی است که حتی تکرارش هم سرزنده و شاداب است.
دكتر شريعتي مقولهی تكرار را در نوروز اينگونه شرح میدهد:
«پس سخن از نوروز را نيز مكرّر بشنويد. در علم و و ادب تكرار ملالآور است و بيهوده. «عقل» تكرار را نميپسندد؛ اما «احساس» تكرار را دوست دارد، طبيعت تكرار را دوست دارد، جامعه به تكرار نيازمند است و طبيعت را از تكرار ساختهاند. جامعه با تكرار نيرومند ميشود احساس با تكرار جان ميگيرد و نوروز داستان زيبايي است كه در آن طبيعت احساس و جامعه هر سه دست اندر كارند.»
نوروز پایانهی اصلی این تغییر و تحوّل است. سرآغاز این حرکت و دیگرگونی است. این حرکت مداوم و آرام، با تازگی و شادابی و نفسی شاد، زندگی و پویایی را از سر میگیرد و تا رساندن «هستی» به مقصد و مقصود حقیقیاش از پیمایش خویش باز نمیایستد.
نوروز کشف معرفتی و بزرگ اهل اندیشه و فکر ایرانیان در روزگار باستان است. شکاری برای دریافتن بهترین اندرزها. آنگونه که در روزگار مدرن ما، زیاد شنیده و دیده شده که صنعتگران عرصههای گوناگون؛ برای عناصری نظیر شتاب، نور چشم، رنگها، دقت، شکار، انعطاف و صدها نمونهی دیگر، از عناصر طبیعی شبیهسازی کردهاند و چه کارهای شگفت و اثرگذاری هم انجام دادهاند. در حوزهی معارف و اخلاق و اندرز هم، حکیمان و دانشمندان و شاعران کهن فارسی، به اشکال مختلف از رمز و راز عالم هستی گرهگشایی کردهاند. یکی از این دقتها و رازهای گشوده، شیوهی اندرز جهان هستی در گردش آرام و مداوم و منظم خویش است که از چشم تیزبین اهل اندیشه و مداقّه و دانش ایرانی دور نمانده است.
از جمله اندرزهای آشکار و شیرین، تکرار پیدرپی عالم و هشدار به ناپایداری تمامی رهگذران این آمد و شد مداوم و دمادم است. جهان در گردش خود سرگرم است و بی هیچ توقّفی فصل به فصل و سال به سال عدّهای را از قطار گرمپیمای خویش پیاده میکند و عدّهای را به عنوان مسافر تازه میپذیرد. و هشدار میدهد که دنیا محل توقّف نیست، دانشور و هنرمند و سیاستمدار و عام و خاص و همه و همه، باید همراه با این تبدیل و تبدل دمادم، متغیر شوند، نکوحال و پندپذیر.
و قطار بهار و نوروز، با این همه درس و پند و شُکوه، پیادگانی دارد و سوارگانی. پیادگانش، بیاعتنایانی هستند که از کنار نوروز تحوّلآفرین و بهارِ آموزنده، به آسودگی و بیاندرز، عبور میکنند. کسانی که همسفران خود را فراموش میکنند؛ گذشت و صمیمیّت و نوعدوستی و احساس و احسان را به¬زمستان¬گره زدند و دستشان از طراوات و بخشندگی و بخشودگی کوتاه است. اما سواران سعادتمند نوروز، پندپذیران هوشیاری است که چرخش روزگار و گردش فصول را به دقت میپایند و بر جادهی احسان و احساس و شور و شعور میرانند. آیین رویش در قامت سبزههای بهاری روحشان را تسخیر میکند و در غم آنند که به غیر از آبادانی روزگار خویش به فکر آبادانی همسفران خود هم باشند؛ تا دنیا را بهارگونه، شاداب و با طروات و روشنتر ببینند.
پیادگان نوروز زمستانیاند و سوارگان نوروز بهاری. زمستان در نگاه این مقال، سرد و خشن و عبوس و افسرده است و بهار، شاداب و بخشنده و بارانی و سرشار از سبزه و روح رویش است که چشم انداز فردایش، میوه و شادکامی و سعادتمندی است.
مباد کسی در سرزمین نوروز، از لشگر پیادگانش باشد! و سرفراز باد لشکر عظیم سوارگان نوروز در پایتخت این آیین کهن، هوشیار و زندگی ساز!
غزلسرایی و سخنسنجی و استقبال پر مغز حافظ بزرگ از بهار و دیگرگونی احوال عالم:
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد
ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد
چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد
این تطاول که کشید از غم هجران بلبل
تا سراپرده گل نعره زنان خواهد شد
ای دل ار عشرت امروز به فردا فکنی
مایه نقد بقا را که ضمان خواهد شد؟
گل عزیز است غنیمت شمریدش صحبت
که به باغ آمد از این راه و از آن خواهد شد
حافظ از بهر تو آمد سوی اقلیم وجود
قدمی نه به وداعش که روان خواهد شد