bato-adv

ویشکا آسایش: پاگیر صحنه شدم

«ویشکا آسایش» بازیگر گزیده‌کار اما موفق سال‌های اخیر سینما، بنا بود امسال برای نخستین بار با «کلفت‌ها»ی ژان‌ژنه روی صحنه بیاید که منتفی شد اما تصمیم او برای حضور‌بر صحنه تئاتر،‌همچنان جدی بود
تاریخ انتشار: ۰۸:۰۴ - ۰۷ اسفند ۱۳۹۲
«ویشکا آسایش» بازیگر گزیده‌کار اما موفق سال‌های اخیر سینما، بنا بود امسال برای نخستین بار با «کلفت‌ها»ی ژان‌ژنه روی صحنه بیاید که منتفی شد اما تصمیم او برای حضور‌بر صحنه تئاتر،‌همچنان جدی بود تا اینکه از میانه‌های بهمن‌ماه با بازی در «ملکه زیبایی لی‌نین» مارتین مک‌دونا به کارگردانی «همایون غنی‌زاده» این خواسته محقق شد؛ خواسته‌ای که به گفته این بازیگر برای ازبین‌بردن ترس از صحنه ‌شکل گرفته بود و با پشت‌سر گذاشتن اولین اجرا، حالا جای خودش را به اشتیاق داده است؛ اشتیاقی که در سراسر اجرا از انرژی او کاملا پیداست و ظاهرا او را پاگیر صحنه کرده است... . بهانه گفت‌وگو هم صحبت از همین ترس‌ها و اشتیاق‌ها بود.

‌اولین تجربه‌تان روی صحنه چطور بود؟
در اولین اجرا خیلی‌خیلی دلشوره داشتم، نگران بودم. در عین حال خیلی هم هیجان داشتم. ترسم از این بود که قرار است چه اتفاقی بیفتد. اجرای اول که گذشت، ترسم ریخت و حتی توانستم از بودن روی صحنه لذت هم ببرم. مخصوصا که نمایش‌مان با استقبال مردم هم روبه‌رو شد.

‌اینکه در اولین تجربه بازیگری‌تان در تئاتر باید روی صحنه تالار اصلی بازی می‌کردید، دشوار و ترسناک نبود؟
نه اصلا! لذتبخش بود. سختی‌اش همان بار اول بود که قبلا هم به آن اشاره کردم. برایم مهم بود که کارم را درست انجام دهم. هم کارگردان، کارگردان حرفه‌ای بود هم بازیگران همبازی‌ام حرفه‌ای بودند. برای همین برایم مهم بود کارم را درست انجام دهم. البته وسعت صحنه تالار اصلی، نگرانی‌های خودش را داشت. مخصوصا که همه می‌گفتند صدا در این سالن با مشکل روبه‌رو است. اما در پروسه چهارونیم‌ماه تمرین، همه مشکلاتی که وجود داشت را حل کردیم.

در همان دوران، دایما تمرین بیان می‌کردیم. حتی اگر در تمرین صداهایمان افت پیدا می‌کرد، آقای غنی‌زاده دایم تذکر می‌دادند که دیالوگ‌هایتان را رساتر بگویید چون بناست روی صحنه تالار اصلی این نمایش را اجرا کنید. این تمرینات مداوم و دقیق، باعث شد مشکلی پیدا نکنم. جدا از اینها، تجربه بازی روی صحنه تالار اصلی برای هر بازیگر، تجربه درخشانی است. جمعیتی که هر شب مقابلمان نشسته و تشویقمان می‌کند خستگی این چهار، پنج‌ماه تمرین مداوم را از تنمان بیرون کرده.


‌با توجه به اینکه شما در این اجرا در بیشتر صحنه‌ها با کارگردان یعنی آقای «غنی‌زاده» همبازی هستید، این موضوع در تمرینات اختلالی ایجاد نکرد؟ ایشان چگونه هم بازی و هم کارگردانی می‌کردند؟
آنقدرها که فکر می‌کنید تجربه سختی نبود. ما در طول چهارماه و خرده‌ای تمرین، حسابی با موقعیتمان آشنا شده بودیم. در تمام مدت تمرینات، برای اینکه میزانسن‌هایمان را تمرین کنیم، یک‌نفر به جای ایشان مقابل من تمرین می‌کرد. درواقع آقای غنی‌زاده از بیرون، در عین اینکه ما را کارگردانی می‌کردند دیالوگ‌های نقش خودشان را هم می‌گفتند ولی میزانسن‌هایشان را فرد دیگری به‌عنوان بدل اجرا می‌کرد. در تمرینات اولیه که خودشان حتی دیالوگ‌ها را هم نمی‌گفتند. تمرینات اولیه به این شکل بود که همان بدل از روی متن دیالوگ‌ها را می‌خواند و آقای «غنی‌زاده» میزانسن‌ها را با ما تمرین می‌کرد. چون کارهایی که خودش در حین بازی قرار بود انجام دهد را از پیش می‌دانست.

‌اینکه قرار بود با کارگردان همبازی شوید، شما را نمی‌ترساند؟
اتفاقا اوایل تمرینات می‌ترسیدم و به کارگردان می‌گفتم نکند وقتی دارید بازی می‌کنید دیگر ما را کارگردانی نکنید، اما آقای «غنی‌زاده» پاسخ می‌دادند که نگران نباشید من برنامه ویژه‌ای دارم و برنامه‌شان هم همین بود که بدلی گذاشته بودند و خودشان کل ماجرا را از بیرون تماشا می‌کردند.

‌اینکه شما در این اجرای صددقیقه‌ای اصلا پشت‌صحنه‌ای ندارید و هیچ‌یک از بازیگران حتی در صحنه‌هایی که در نمایشنامه حضور ندارند از صحنه خارج نمی‌شوند، نفسگیر نیست؟ اینکه حتی وقتی دیالوگی ندارید باید گوشه‌ای از صحنه بمانید و بازی خیلی زیرپوستی داشته باشید، خسته‌تان نمی‌کند؟
خوشبختانه به مشکل جدی از این بابت برنخوردیم. اما چرا خب خستگی‌اش بسیار است و البته تمرکز بیشتری هم می‌طلبد.

‌این ثبات و بی‌حرکتی در گوشه‌ای از صحنه، به جای خروج از صحنه چطور است؟
تمرکز بالایی می‌طلبد و واقعا خسته‌کننده است.

بی‌حرکتی روی صحنه عریض سالن اصلی یا آن میزانسن‌های پرتلاطم سخت‌تر است؟

خیلی وقتها این بی‌حرکتی و سکون سخت‌تر است. باید ساکت باشیم که توجه تماشاگر جلب نشود. حرکات ظریفمان مهم است، باید خیلی حساب‌شده بازی کنیم. بازی‌های مختصری داریم که باید تلاش کنیم از حدی که لازم است بیرون نزند. درواقع اینطور نیست که مجسمه‌وار بایستیم. در همان لحظات میزانسن‌هایی داریم که بخشی از کار است و اجرای دقیقشان هم برای کارگردان اهمیت دارد.

‌چه چیزی باعث شد آقای «غنی‌زاده» به جای انتخاب یک بازیگر زن، برای ایفای نقش پیرزن نمایشنامه یعنی «مگ» تصمیم گرفتند خودشان این نقش را بازی کنند؟
راجع‌به چرایی این انتخاب خودشان باید بگویند اما آنچه من می‌دانم و در تمرینات درباره‌اش صحبت شد، این بود که ایشان می‌خواستند از کلیشه بودن و رئال محض‌بودن بگریزند. از طرفی، تحمل اتفاقاتی که در طول این نمایش برای «مگ» روی صحنه می‌افتد و همین‌طور خرابکاری‌ها و... برای هر بازیگری مقدور نبود.

‌آیا بازیگرهای دیگری برای ایفای این نقش تست شدند؟ یا از ابتدا این نقش برای خودشان بود؟
نه کس دیگری تست نداد. از روز اول گفتند که خودشان می‌خواهند این نقش را بازی کنند. البته قرار بود موضوع رسانه‌ای نشود تا به مرحله اجرا برسد.

‌رشته تحصیلی شما در دانشگاه «طراحی صحنه و لباس» بوده. همین امسال طراحی لباس نمایش «باغ آلبالو»ی آقای معجونی را شما برعهده داشتید. تجربه طراحی صحنه و لباس تئاتر چه اندازه شما را با این مدیوم آشنا و راه را برای بازی روی صحنه برایتان هموار کرد؟
وقتی در جایگاه طراح صحنه یا لباس یک نمایش هستی، خیلی فنی فکر می‌کنی. ذهنت به سمت و سوی دیگری می‌رود. دغدغه‌ات این می‌شود که چه‌چیز کجا باید باشد. یا اینکه چه موادی برای ساخت لوازم صحنه لازم است. تجربه بازیگری اما تجربه‌ای کاملا متفاوت است. تقریبا می‌توان گفت بازیگری و طراحی صحنه ربط چندانی ندارند. وقتی به‌عنوان طراح وارد صحنه می‌شوی نگاهت اساسا فرق می‌کند و توجه و دقت به چیزهای دیگری است.

ممکن است وقتی بازیگر یک نمایش هستم به جزییات و ریزه‌کاری‌های طراحی صحنه توجه کنم، حتی ممکن است به طراح آن کار پیشنهاداتی بدهم و از تجاربش هم استفاده کنم و تجاربم را هم در اختیارش بگذارم اما وقتی صرفا طراح صحنه یا لباس یک تئاترم، خیلی برای بازیگری‌ام ایده‌ای نمی‌گیرم. اگرچه وقتی مدتی با گروهی حرفه‌ای همکار هستی و هر روز در تمرین‌هایشان حضور داری به مرور نوع نگاهت به کلیت بازیگری دستخوش تغییراتی می‌شود، اما اینکه بگویم از تجربه طراحی صحنه، برای حضورم روی صحنه به عنوان بازیگر ایده گرفتم، اینطور نبوده. در کل نفس تئاتر، چه در مقام بازیگر باشی و چه در مقام طراح صحنه یا لباس، تجربه‌ای بی‌بدیل است. در طول تمرینات و اجرا با آدم‌های جدید آشنا می‌شوی. تجربه می‌کنی و دقیق می‌شوی.

اگر روش‌های دیگران در بازی و... برایت جالب باشد، به آن توجه می‌کنی و حتما می‌آموزی. این آموختن، فقط محدود به بازیگری و طراحی صحنه هم نمی‌شود. موضوعات دیگری هم معمولا در یک کار تئاتر توجه مرا جلب می‌کنند و برایم مهم هستند. نمی‌دانم اسمش علاقه است یا کنجکاوی و حتی فضولی، اما معمولا همه اتفاقاتی که در طول تمرین و اجرا رقم می‌خورند توجه مرا جلب می‌کنند. همیشه به موسیقی و نورپردازی هم توجه می‌کنم. آنقدر که بر جزییات صحنه یا لباس تسلط دارم طبعا بر نور و موسیقی تسلط ندارم چون سوادش را هم ندارم. اما آشنایی با هر کدام از اینها برای من جالب و هیجان‌انگیز است.


 ‌با طراحی صحنه این نمایش چقدر موافق بودید؟ با این میزان مینیمال‌بودن صحنه؟
خیلی زیاد موافق بودم. این شکل طراحی صحنه بسیار سوررئال و البته بسیار زیاد در خدمت بازی و کارگردانی بود. همین که شلوغ نبود و مینیمال بود، خیلی به ما کمک می‌کرد. ما چهارماه با وسایل آشپزخانه تمرین کردیم. یک‌هفته مانده به اجرا، کارگردان تصمیم گرفت آشپزخانه‌ای وجود نداشته باشد و همه چیز به طور مینیمال در صحنه باشد همین چیزی که حالا در صحنه نمایش هست، حاصل شد. از نظر من- چه از نظر اینکه بازیگرم و چه از این لحاظ که طراحی صحنه می‌دانم- این مدل جدید و نهایی خیلی بهتر از ورژن قبل است.

‌در طول این سال‌ها، همیشه بازیگر سینما بودید؛ آن هم بسیار گزیده‌کار و سخت‌پسند. بعد از این همه سال، چه نیازی احساس کردید که سبب شد بازی روی‌صحنه را هم تجربه کنید؟
همیشه از بازی روی صحنه وحشت داشتم و به یکباره تصمیم گرفتم مقابل این ترسم بایستم. خواستم حتما تئاتر را تجربه کنم تا این ترس را از بین ببرم. خیلی هم بابت این تصمیم خوشحالم. برای من چالش واقعا خوبی بود. ترس بسیار زیادی که داشتم، شکسته شد و از بین رفت. البته وقتی تصمیم گرفتم حتما تئاتر را تجربه کنم، خیلی برایم مهم بود که با چه نقش و چه کاری روی صحنه بیایم. یعنی هر نمایشنامه یا هر کارگردانی هم برایم پذیرفته نبود.

 تا بالاخره فرصت بسیار خوبی دست داد و وارد پروژه‌ای شدم که هم نویسنده‌اش را دوست دارم و هم کارگردانش یعنی «همایون غنی‌زاده» را. از چند سال قبل کارهای این کارگردان را تعقیب و هربار فکر می‌کردم طرز فکر ایشان خیلی شبیه به آن چیزی است که در ذهن من می‌گذرد. برای همین، وقتی ایشان به من پیشنهاد همکاری دادند، بی‌درنگ پذیرفتم.


‌اوایل سال 92 هم قرار بود «کلفت‌ها» نوشته ژان‌ژنه را به کارگردانی ایشان و بازی پانته‌آ بهرام و باران کوثری روی صحنه ببرید که منتفی شد... .
اصلا همان دوره کوتاه تمرینات «کلفت‌ها» مرا چندین برابر بیشتر ترغیب کرد تا بخواهم حتما با آقای «غنی‌زاده» تئاتر کار کنم. ما برای اجرای «کلفت‌ها» چهارهفته تمرین کردیم و متاسفانه کار خوابید. آن تمرینات فرصت خیلی خوبی را فراهم کردند تا با نوع نگاه آقای «غنی‌زاده» آشنا شوم. یکی از تکنیک‌هایی که ایشان در کارگردانی داشتند و برای من بسیار جالب بود این بود که ما تا حدود یک‌ماه بدون متن تمرین می‌کردیم. ایشان اصلا به ما متن را نداده بودند. در این مدت، تمرین‌ها به این صورت بود که راه می‌رفتیم و ایشان دیالوگ‌ها را می‌گفتند و ما حفظ می‌کردیم و بعد همین‌طور جمله‌به‌جمله و میزانسن‌به‌میزانسن، یک پرده را پیش می‌رفتیم و به مرور جمله‌جمله به دیالوگ‌ها و میزانسن‌هایمان اضافه می‌شد.

ایشان بعد از سه یا چهارهفته تازه به ما نمایشنامه را دادند. دو هفته اول تمرینات حتی نمی‌دانستم از اول تا آخر نمایش چه اتفاقاتی قرار است بیفتد.


پس چطور قبول کردید در نمایشی بازی کنید که نمی‌دانید آخرش چگونه رقم می‌خورد؟

شرط اول اشتیاق برای کار با آقای «غنی‌زاده» بود که این را داشتم. بعد هم برایم جذاب بود که اصلا بیایم قدم‌به‌قدم جلو بروم و ببینم آخر نمایش چه خواهد شد. البته می‌دانستم این نمایشنامه، بسیار معروف است و «مک‌دونا» نویسنده اثر هم به اندازه کافی معتبر است، اینها باعث می‌شد تردیدی نداشته باشم که آخرش چه می‌شود. اما در کل، این اجرا برایم حالت کشف و شهود داشت و روش آقای «غنی‌زاده» روش بسیار جالبی برای من به نقش‌رساندن بود.

در نمایش«کلفت‌ها» هم تمرینات با همین روند پیش می‌رفت؟

آنجا هم همین‌طور بود. با این روش آنجا آشنا شده بودم. برای همین وقتی از من خواستند تا در «ملکه زیبایی لی‌نین» بازی کنم، با روش‌ایشان کاملا آشنا بودم و آن را می‌پسندیدم، بنابراین بی‌درنگ پذیرفتم.

در اجرای میزانسن‌های خیلی سخت و پرتلاطمی که با «راکینگ‌چیر» در صحنه این نمایش دارید تا چه اندازه اینکه ورزشکار حرفه‌ای هستید، کمکتان کرد؟

اگر نگویم صددرصد، باید حتما بگویم 99/9 درصد. اصولا زیاد ورزش می‌کنم. همه عمرم ورزش کرده‌ام. باید اعتراف کنم اگر ورزشکار نبودم، صرفا با تمرینات بازیگری که داشتم، نمی‌توانستم این میزانسن‌های دشوار را اجرا کنم. آمادگی جسمانی زیادی می‌طلبیدند. میزانسن‌های «راکینگ‌چیر» با سه‌ماه تمرین محقق شدند. روز اولی که «راکینگ‌چیر» آمده بود می‌ترسیدم به سمتش بروم و برایم مثل هیولا بود اما به مرور با سیستمش آشنا شدم و تمرینات زیاد و فشرده و مداوم باعث شدند که به آن عادت کنم. در کل خیلی زمان و انرژی برد. روند هم به این صورت بود که آقای «غنی‌زاده» یک میزانسن را به من می‌دادند و وقتی می‌دیدند که از پس آن برآمده‌ام، میزانسن دیگری را اضافه می‌کرد.

با این همه تجربه هیجان‌انگیز اما سختی که در این اجرا پشت‌سر گذاشته‌اید، فکر می‌کنید باز هم روی صحنه خواهید آمد؟

امیدوارم. بسیار مشتاقم اما اگر کاری پیشنهاد شود خب بستگی به کار و متن و کارگردان هم دارد.

‌پاگیر صحنه شدید یا نه؟
صددرصد. کلا همیشه کارهای سخت و پرهیجان برایم جذاب است. هر کاری سخت‌تر باشد، برای انجامش مشتاق‌ترم. تئاتر و حضور روی صحنه هم برایم همین‌طور است. برای همین پاگیرش شدم.
bato-adv
مجله خواندنی ها