در ازدحام جمعیت «سبزهمیدان»،
مکانی وجود دارد که شلوغتر و پرهمهمهتر از هر «جای دیگری» است آنقدر که
توجه هر تازهواردی را به خود جلب میکند.
اینجا یک سکوی کمارتفاع
مستطیلشکل است؛ سکویی که میگویند دلالها روی آن میایستند و صبحبهصبح
قیمت سکه را تعیین میکنند دقیقا همان کاری که گفته بودند جمشید بسمالله و
چهارپایهاش در بورس خیابانی ارز انجام میدهد! به اینجا بورس سکه
میگویند؛ یک بورس کاملا خیابانی. دلالها سروصدای زیادی برپا کردهاند و
در دست همهشان هم خودکار و دفترچه یادداشت یا تکههای کوچک کاغذ دیده
میشود.
اعدادی که سر نرخ سکه با هم ردوبدل میکنند بهوضوح شنیده میشود.
هرکدام قیمتی میگویند و با هم چکوچانه میزنند و سرانجام به توافق
میرسند. گاهی صحبتها درگوشی و پچپچ میشود و گاهی به بحث و دعوا شبیه
میشود. بعضی دلالها دورتادور سکو نشستهاند و با هم گپ میزنند و بقیه
بدون خستگی ساعتها وسط محوطه میایستند و چکوچانه میزنند. هیچ چیز خارج
از این سکو اتفاق نمیافتد نه آنها با مردمی کار دارند که خارج از سکو عبور
میکنند و نه مردمی که خارج از سکو رد میشوند با آنها. دلالها تنها با
آدمهایی حرف میزنند که وارد سکو شوند.
به محض اینکه وارد سکو شدی جملههای خاص خودشان را میشنوی: چی داری؟! ...
خرید یا فروش؟ ... برای کی؟! ... چند تا؟! خلاصه حرف میزنند با
کوتاهترین جملههای ممکن و انتظار دارند که مفهوم تمام جملههای موجزشان
را بفهمی و خلاصه پاسخ دهی. به نظر میرسد حوصله حرافی و بحث با مشتری را
ندارند. طبق قاعده دلالها تو یا مشتری هستی یا نه. اگر مشتری هستی بازار
را میفهمی و تصمیم قاطع به ریسک داری و با همین جملات کوتاه معامله جوش
میخورد اگر نه که آنها برایت وقت نمیگذارند. دلالها بیشتر با
همکارانشان حرف میزنند. با آنهایی که قرار است قمارهای بزرگ انجام دهند.
با مشتریهای خرد زیاد چکوچانه نمیزنند. البته رسم رفاقت و همکاری هم
بینشان پابرجاست. برای معاملاتشان از هم قرض میگیرند فرقی ندارد سکه، پول
و...
زمانی که درون محوطه دلالها ایستادهام یکیشان از آن سر میآید و از دلالی که نزدیک من ایستاده است میپرسد: 500 تا قدیم داری؟
و پاسخ میشنود: برو مغازه بگیر!
و سپس تماس کوتاهی میگیرد و به مخاطب پشتخطش میگوید: علی میآید 500 تا
تمام قدیم بهش بده. هیچ بازارگرمی و فشاری هم بر دلالها احساس نمیشود.
چهرههای کاملا خونسرد، شبیه آدمهایی که مشغول یک بازی بزرگ هستند. خودشان
میگویند قماربازند! و تو تنها میتوانی دلالهای تازهکار شکستخورده را
عصبی و ناراحت ببینی.
اینجا بحثهای سیاسی هم داغ است. لابهلای همهمهشان صحبتهایی از مذاکرات
ژنو میشنوی؛ از آخرین مباحث ردوبدلشده میان ایران و 1+5. اخبارشان
داغداغ است، درست به اندازه یک خبرنگار و شاید جلوتر از او! و تحلیل اخبار
هم دارند. و جالب اینکه درددلهایشان نیز سیاسی است! درست کنار من دلال
سفیدپوستی که گونههای قرمزرنگش بهشدت به چشم میآید با دلال جوان دیگری
درمورد احمدینژاد حرف میزنند و برای رفتنش افسوس میخورند.
بعضیهایشان
هم کاملا ناشی و بیسوادند. آنها دلالهای تازهکار هستند که بهسرعت شکست
میخورند و از جمع دلالهای حرفهای جدا میشوند. کسی آنها را جدی نمیگیرد
و اطرافشان خلوتتر از دلالهای دیگر است و معمولا سرمایه زیادی هم
ندارند. یکی از آنها که جوان لاغراندامی است به آهستگی به من نزدیک میشود و
با لهجه شمالی میپرسد: میخواهی وارد این بازار شوی؟ و بدون آنکه پاسخ
مرا بشنود، ادامه میدهد: توصیه میکنم از همان راهی که آمدهای برگردی.
اینجا پر از گرگ است و خیلی ساده تمام داروندارت از دست میرود.
ادامه
میدهد: همین چند روز پیش 15میلیونتومان ضرر کردم و تمام داراییام به
باد رفت. میپرسم شغلت همیشه همین بوده؟ و او پاسخ میدهد: نه راننده
تاکسی هستم.
اینجا دلالی شغل اصلی خیلی از واسطهها نیست. بیشترشان در بازار تهران
مغازه دارند. تنها تعدادی از آنها طلا و سکهفروشی دارند ولی بقیه از همه
صنفی هستند از پوشاکفروش و ساندویچی گرفته تا غیربازاریها و حتی زنان
خانهدار. لابهلای جمعیت انبوه دلالان مرد انگشتشماری دلال زن به چشم
میآیند. به دنبال یکی از این دلالان زن که چادر عربی به سر دارد، میروم و
سعی میکنم با او وارد گفتوگو شوم. میگوید با 15سکه مهریهاش از سال
گذشته به روی این سکو آمده اما اینجا بازی خورده و تمام داراییاش را از
دست داده است.
او ادامه میدهد: بیشتر دلالان زن بورس سکه، خانهدار هستند و
تقریبا همهشان هم غیرحرفهای. برای بازی روی این سکو باید خیلی باهوش و
کارکشته باشی وگرنه به سرعت میبازی. به یکی از دلالها که مشغول گپ و گفت
با دلال زنی است، نزدیک میشوم. به محض سر رسیدنم صحبتهایشان را قطع
میکنند و با نگاه پرسشبرانگیز سرتاپایم را برانداز میکنند. نمیدانم چرا
با چند مکالمه کوتاه با دلالهای روی سکو، به این نتیجه میرسم که از
خبرنگارها نمیترسند! برای همین من هم ریسک میکنم و برای اولین بار به
آنها میگویم خبرنگارم... دلال زن برخلاف انتظارم با لحن تندی میگوید: ما
حرفی برای گفتن با یک خبرنگار نداریم.
اما دلال مرد با خونسردی میپرسد:
چه میخواهی بدانی؟! میپرسم اینجا از کی شکل گرفته است؟ و او پاسخ
میدهد: دو سالی میشود که بورس سکه راه افتاده است و دلالان تقریبا هرروز
به اینجا میآیند. همین یک نکته را میگوید و ترجیح میدهد، بیش از این
نگوید. اما آنگونه که حاضران سکو میگویند سالهای پیش دلالان سکه در
راهروی باریک طبقه دوم بازار زرگرها که مشرف به بازار بود، تجمع میکردند و
با صدای بلند به خریدوفروش میپرداختند. فریادهای آنان مردمی را که برای
خرید به بازار آمده بودند، میترساند.
در ابتدا مردمی که برای اولین بار
این فریادها را میشنیدند، گمان میکردند که بین عدهای با عدهای دیگر
دعوا شده است. چون آنها فریادهای نامفهومی را میشنیدند که در زیرسقف بازار
بزرگ انعکاس پیدا میکرد. فریادهای آنان موجب ترس و دلهره برای
تازهواردان به بازار میشد و این ترس وقتی مضاعف میشد که آنها به بالا
نگاه میکردند و میدیدند که انبوهی از مردان پیروجوان در بالای سر آنها در
راهرو باریکی که تنها یک میله مانع از سقوطشان بود، درحالی که محلی برای
تکان خوردن نداشتند، با فریاد درحال معامله بودند. بورس خریدوفروش سکه هر
روز از ساعت 10 صبح تا یک بعدازظهر برقرار بود.
این سروصداها که مانع کسب و
کار بقیه بازار بود و همچنین احتمال خطر سقوط دلالان موجب شد که ماموران
انتظامی مانع تجمع آنها در این مکان شوند و دلالان به ناچار محل بورس سکه
را از بازار زرگرها به سبزه میدان انتقال دادند. دلالان سکو خود را
تعیینکننده قیمت سکه میدانند. از یکی از آنان میپرسم: قیمتها از کجا
تعیین میشود؟ به صراحت جواب میدهد: قیمتها را ما تعیین میکنیم. هر روز
صبح صرافیها به ما زنگ میزنند و قیمت میگیرند و با 10هزارتومان اختلاف
قیمت، نرخهایشان را پشت شیشه میگذارند.
دلال دیگری با تایید ادعای این
فرد اظهار میکند: صرافیها معمولا سکه را 30هزارتومان ارزانتر از ما از
مشتری میخرند و برای فروش 10هزارتومان بالاتر از دلالها قیمت میدهند.
در مورد نحوه تحویل سکه حرفهای جالبی دارد. او در اینباره بیان میکند:
اگر مشتری فقط دنبال خرید یا فروش موردی باشد و نخواهد معاملات ادامهدار
داشته باشد و به عبارتی وارد این کار شود که در مورد فروش، سکه را از
همینجا از او تحویل میگیریم و پولش را پرداخت میکنیم اما اگر خریدار
باشد معامله را انجام میدهیم و برای تحویل سکه به مغازه یا خانهمان
میرویم.
دلال دیگری که دستگاه کارتخوان به دست دارد داوطلبانه وارد بحث میشود و
میگوید: البته بیشتر معاملات بین خود دلالها انجام میشود و اصلا سکهای
ردوبدل نمیشود! همه معاملات روی کاغذ انجام میشود. درواقع اینجا همه
قماربازند. یک روز میبری و یک روز میبازی. خود من از زمانی که مذاکرات
ژنو به نتیجه رسیده است سهمیلیونتومان ضرر کردم چون پیشبینیام این بود
که مذاکرات به نتیجه نمیرسد و سکه بالا میکشد. میپرسم: با دلالهای روی
سکو برخورد انتظامی نمیشود؟
و او با اشاره به دو ماموری که دور از سکو قدم میزنند میگوید: تا دیروز
که خبری از آنها نبود ولی روزهایی که مذاکراتی برای رفع تحریمها انجام شود
سروکلهشان پیدا میشود. به کاغذی که در دست دارد نگاه میکنم و سعی
میکنم نوشتههای روی آن را بخوانم. از یادداشتهای کوتاه و خلاصهاش چیزی
سر در نمیآورم و از خودش میپرسم: روی این کاغذها دقیقا چه اتفاقی
میافتد؟
و او میگوید: این کاغذها صورت مکتوب معاملاتی است که هر دلال انجام
میدهد. همانطور که گفتم دلالها معاملات را به صورت کاغذی انجام میدهند.
همه همدیگر را میشناسند و خریدوفروشهایشان را با چک و پرداخت بهصورت
کارتبهکارت انجام میدهند بدون آنکه سکهای تحویل بگیرند و درواقع با
سرمایهشان قمار میکنند. در این کاغذها صورت معاملات مکتوب میشود و
دلالها با حساب و کتاب و تحلیل معاملاتشان، معامله بعدی را طراحی میکنند.
به گفته دلالها در بورس خیابانی سکه، پیشتر و در زمان اوج بحران بازار
سکه، سکه تقلبی هم ردوبدل میشد؛ سکههایی که با درصدی ناخالصی در اصفهان
ضرب میشدند اما آنها ادعا میکنند که حالا دیگر با کنترل نوسانات شدید
قیمت سکه، ضرب سکه تقلبی دیگر سود ندارد.
آنها تنها سکههای وکیومدار خریداری میکنند اما سکههای بدون پوشش نیز
در صورت سلامت کامل ظاهر سکه و مخدوشنبودن با کسر پنج تا 10هزارتومان،
خریداری میشوند و البته بورس خیابانی سکه، اینروزها از خریداری سایر
سکههای بانکی نظیر پارسیان و الیزابت و... خودداری میکند و تنها سکههای
امامی معامله میشود.
سکوی بورس خیابانی سکه تهران را با این فکر ترک میکنم که این سکو تا کی شاهد سود و زیانهای میلیونی و گاه میلیاردی خواهد بود.