مطلب زیر را آقای فریدون فیضزاده برای فرارو ارسال نمودهاند
بنام خدا
زمانیکه به فکر افتادم تاسرپناهی برای اهل و عیال فراهم نمایم، نه شرکت های تعاونی وجود داشت و نه شرکت های انبوه سازی. لذا به کمک برخی دوستان و همسرم درمنطقه 22 فعلی و 5 قبلی، سرپناهی خریدیم.
درآن زمان از ساختمان های سربه فلک کشیده خبری نبود. مابودیم با جمعیتی کوچک با خانه های یک طبقه و نهایتا سه طبقه، باقیمانده از بازی های المپیک و آسیایی سالهای بین1350 الی 1357 همراه با زمین های بکر ودست نخورده، که یکی ازخوش آب و هواترین مناطق شهر تهران به خاطر کریدور اصلی هوای شهر به حساب می آمد.
مناظر بی بدیل آن با درختان چنار، اقاقی های فراوان، درختان توت، بوته های شمشاد کنار بلوار تنیده شده درهم، باجدول بندی های نمادین و پارک های محصور شده از درختان کاج با آلاچیق ها و مهمانپذیرهای چوبی که فضای دلنشینی برای خانواده های اهالی بلوار المپیک و خیابان های اطراف ایجاد کرده بود که بعد از یک هفته پرمشغله کاری، در آخر هر هفته به آن پناه می بردند هرچند این فضای اندک ایجاد شده ناشی از خدمات و زحمات و یادگار متولیان دلسوز قبلی شهر تهران بوده که بدون هیچ چشم داشت، مکانی امن و پر نشاط برای خانواده ها فراهم کرده بودند.
باید اذعان نمایم این فضای دلنشین، پناهگاه و مامنی نیز برای پرندگان بود، که در هر صبحگاهان از شاخه ای به شاخه دیگر می پریدند و در طلب روزی برای ما خانواده ها، آوازهای دلنشین می سرودند و با زبان بی زبانی بانغمه های حزن انگیز، از ما، انسان ها می خواستند که غذاهای آنها راتامین نماییم.دراین بین هر آدمی به سلیقه خود تامین کننده غذای پرنده مورد علاقه خود از بین انبوه آنها شامل:گنجشک، کبوتر، کلاغ، زاغک، طوطی های پرسروصدا و درنهایت مینای آوازخوان و . . . بود.
این دیالوگ هرروز، هرهفته، هرماه، و چه بسا سالانه اهالی بلوار المپیک بود که با آن مانوس شده بودند .شاید به نظربرخی از تازه به دوران رسیده های متمول، این یک نوع هایکو و یا عشق بازی با جملات باشد اما باید اعتراف کنم که این واقعیت است.
اما این آسایش وآرامش طولی نکشید که با اجرایی شدن طرح تفصیلی تهران و باخلاء قانونی، در استفاده ازکمیسیون ماده پنچ، زمین ها و باغ های بکر و دست نخورده و دلنشین،جای خود را به برج های سربه فلک کشیده داد.
به مرور باید جمعیتی بالغ بر یک میلیون نفر را پذیرا باشیم اما با چه بهایی بماند.؟
از اینجا بود که حقوق شهروندی نقض گردید و فضایی ایجاد شد که سیاست نیز پا در عرصه ساخت و ساز گذاشت و برای جلب و توجیه و رسیدن به اهداف زودگذر دنیوی، دست به آبادانی شهر تهران زدند و خواستند تهرانی از نو بسازند. در این بین شورا، این نهاد مردم نهاد نیز به مدد آبادانی شهر آمد، پای سرمایه داران، سرمایه گذاران، نوکیسه گان درامر برج سازی وانبوه سازی باز شد!!
درابتدای امر کسی حواسش به نابودی پارک ها، پیاده روها،درختان کاج و توت و . . . نبود.
دیری نپایید که بانصب تابلو و پارچه نوشته هایی، از اهالی خواسته شد که تنها در جهت تامین امنیت و . . . این زمین ها محصور می گردد. اما بعد از مدتی، فنس ها و پارچه نوشته ها، جای خود را به پایه های بتونی و فلزی همراه با ورق های حلب گالوانیزه با رنگ های نارنجی، قرمز که سازمان زیباسازی شهرداری پیشنهاد داده بود، مزین گردید، تا هم چهره زشت زمین های دست کاری شده از سویی مخفی بماند و هم اینکه از دید اهالی منطقه و رهگذران دور بماند.
به مرور زمان فلکه های آب چاه های عمیق و نیمه عمیق حفاری شده را بر روی درختان بستند، آبرسانی را محدود کردند و درختان خشکیدند!! دیگر نه ازدرخت خبری بود و نه از آن پرندگان آوازه خوان!!!
درآن سکوت ظلمانی و شب های سردپاییزی، درختان و پرندگان پناهنده به آن، کز کرده بودند، از بیکسی، ازتنهایی، ازدرد، ازغم هجر؟ نه!فکر وصلت داشتند، اما میترسیدند، آخر در آن تاریکی شب، عرصه شب پره ها، غصه ها و دردها، همراهشان بود.
اینگونه بود که وسوسه های خود راشفق نامیدند ودسته جمعی پرواز کردند و در نهایت گم شدند درافق تیره شبهای ظلمانی سرد پاییزی منطقه ما.
آری؛ اینگونه شد. درختان راخشکاندند، پرندگان را وادار به کوچ اجباری نمودند و یا اینکه از سرناچاری و ناداری تلف شدند!
زین پس بود که زمین های بایر نمایان گردید. انبوهی از کامیون ها با آرم های مخصوص باعدم رعایت قوانین عبور و مرور و بارترافیکی، روزها و شبانگاهان به کمک ماشین آلات سنگین حفاری به توسعه ناموزون منطقه ما همت گماشتند و گوی سبقت را در حفاری بیشتر از همه ربودند؟
دراین بین من و امثال من تنها به فکر نو شدن و عمران آبادانی شهر و منطقه خود بودیم وتنها به ارزش افزوده چهاردیواری خود بسنده می کردیم دراصل زیاده خواه بودیم.
بااین تفکر خودخواهانه ما،تخریب های زمین و درختان،شروع شد. همه چیز درسکوت و آرامش نسبی با همیاری و همکاری اهالی و متولیان امر!!
دراین بین رسانه های دیداری و شنیداری و هنرمندان و اساتید دانشگاه، فرهیختگان و . . . که به نسبت سایر مناطق تهران دراین منطقه حضور چشم گیر وفعالی دارند، درقبال، خودروهای تخریب گر وسرمایه داران، سرمایه گذاران و انبوه سازان و درنهایت سیاست مداران و سیاست بازان، سکوت پیشه کردند.
کم کم ماهیت ها مشخص گردید،اعتراضات بلند شد .اما دیگردیر شده بود!چون گوش شنوایی وجود نداشت؟نامه نگاری ها انجام گرفت، بازسکوت بودو سکوت!! انگار یک رابطه نانوشته ای به بهانه نوسازی و آبادانی شهر، آن هم منطقه 22 تهران بین همه دست اندرکاران نوشته شده بود.
دراین اوضاع و احوال دره کن نیز به پروژه های دردست اقدام منطقه افزوده شد و نام بوستان جوانمردان بر آن نهادند.خیابان سازی ها و جدول بندی های قبلی تعویض گردید.
خیابانهای جدید خلق شدند ودر زمان کوتاهی خیابانهای مشرف به دره کن،که بنام بوستان جوانمردان نام گزاری شده بود، روزهای پنج شنبه و جمعه به روی خودروهای عبوری مسدود گردیدند .
شغلی ایجادشد، در هر پیچ و خم خیابان و کوچه پس کوچه ها مشرف به پارک بلوک های بتونی(نیوجرسی) گذاشته شد. معبری باز گردید بنام ورودی به پارک؟مامورانی با لباس های متحدالشکل، بایک دسته قبض هزار یا دو هزارتومانی.
اهالی محل نیز برای ورود به منطقه و محل سکونت خود با خودرو، ناگزیر به پرداخت آن مبلغ شدند و از این آبادانی، بهره ها بردند مضاف بر آن، کوچه ها و خیابان های اطراف نیز اختصاص داده شد به پارک خودروهای مراجعین به بوستان.
دعواها، تنش ها، فحاشی جوانان کوچه و خیابان و اهالی منطقه با مشتاقین و مسافرین ورود به بوستان در جهت پارک خودرو، بر مشکلات افزوده شد، پای پلیس امنیت نیز به خیابان باز شد. مکاتبات ونامه نگاری ها، نوشتن طومار شروع شد. اما سکوت بود سکوت!!
هرچند واگویی مسایل حاشیه ای مانع از آن نمی شود که از بحث اصلی خارج شوم، لذابعد از گذشت یکسال،از داخل آن پایه های بتونی بادیوارهای حلبی به ارتفاع دومتر، اسکلت های فلزی غول پیکر پیش ساخته باچفت وبست های آنچنانی، هویدا گردید.
پیمانکاران ساعی و آبادگر به سفارش کافرمایان متمول، درسه شفیفت کاری متوالی، بدون اندک استراحتی، آرامش، آسایش، خواب و . . . را از جسم و جان اهالی ربودند.
صداهای پتک های فرودآمده برپیچ و مهرهای اسکلت های پیش ساخته، برش فلزات با ابزارآلات برقی قوی، قطع مکرر برق در پاسی از روز و نوسانات برق ناشی از جوشکاری، ضررهای مالی سنگینی را به اهالی خیابان42 تحمیل کرد که خود حدیث مفصلی است.
برخی از اهالی بلوار و خیابان42 که ازجانبازان جنگ تحمیلی بوده، بعلت فشارهای عصبی ناشی از آلودگی شدید صوتی، ترک محل کردند، برخی ازخانواده ها که بیمار صعب العلاج داشتند، داغدار شدند و عزیزان خود را ازدست دادند. برخی سالمندان رخت از این جهان بربستند، متمولان خیابان و بلوارنیز، منازل خود را به نازل ترین قیمت اجاره دادند.
دراین بین هیچکدام ازمسئولان کشوری و لشگری به مکاتبات و خواسته های برحق مردم توجهی ننمودند و حتی از روی دلسوزی و پوزش و عذرخواهی سوری نیز پلاکاردی نصب ننمودند. وتنهابه این بهانه که طرح تفصیلی و جامع منطقه است باید برج های 28 تا 33 طبقه درفاصله چندمتری منازل مسکونی مردم ساخته شود.
حال بماند که این روزها، برج سازی درتمام نقاط کشور یک کسب وکار پررونق است.که دراین وادی علاوه بر افرادحقیقی، افرادحقوقی و نهادهای مختلف نیزتوانسته اند گوی سبقت را ازحریفان بربایند.
برای صحت وسقم، توصیه می کنم اگر گذرتان به منطقه ما افتاد و یادی از درختان توت کردید، حتما به جای درختان توت، شاهد و ناظر اسکلت های فولادی به رنگ های آبی ونارنجی خواهید بود که سربه فلک کشیده اند و به هیچ وجه شوکه نشوید!!چون نوسازی شهر تهران است! نوسازیی که درورای آن،به قیمت جان شهروندان تمام شده و می شود.نوسازیی که درآن به هیچ وجه، فعالیت های سیاسی جنبی نقشی نخواهدداشت و ندارد؟
سئوالات زیادی به ذهن خطور می کند. لیک تنها به این حدیث شریف که درکتاب من لایحضر هالفقیه جلد4 صفحه334 اشاره می کنم که می فرماید:لا ضرر ولا اضرار فی الاسلام.یعنی(هرکاری که برای مردم ضرردارد نباید انجام داد)باید بپذیریم که این یک قاعده فقهی است که باید هرمسلمانی درهرلباسی ودرپست ومقامی آن راحفظ نماید
بنابراین پرسش های بسیاری برای همیشه دراذهان اهالی بلوار المپیک وبخصوص خیابان42 باقی خواهدماند که چرا:
1) متولیان امرشهری از شهردارمحترم گرفته تا شورای اسلامی شهرتهران که میثاق با مردم بسته اند برای رضای خداوند متعال یکبار دراین مکان حضور بهم نمی رسانند و روشنگری نمی کنند.
2) اگرفرض را بر انحراف و یا نعوذ بالله تخلف، بگذاریم چرا محاکم قضایی به شکایات مردم رسیدگی نمی کنند.
3) چرا نظارتی بر ساخت وسازهای نهادها انجام نمی گیرد و آنها به خود اجازه می دهند شبانه روز به کارساختمانی خود ادامه دهند.
4) چراکمیسیون ماده 100سکوت می کند.
5) چرا نظام مهندسی سکوت می کند.
و چراهای بسیار. . .
والله و اعلم.....دیگر نمی دانم چه باید بگویم و چه باید بنویسم!!زبانم غاصراست، شاید دیگر این آلودگی هوا و آلودگی صوتی برج ها، عمری برایم باقی نگذارد تا شاهد رفع این مشکل شوم.