استاد دانشگاه دانشگاه هاروارد، در یادداشتی برای نشریه نیویورک تایمز تأکید کرد که آمریکا در مسیر نزدیک شدن به ایران باید تهدید نظامی را کنار گذارد و به خاطر داشته باشد که ایران باثباتترین و قدرتمندترین کشور منطقه است.
به گزارش تسنیم به نقل از نشریه نیویورک تایمز، ولیرضا نصر، رئیس دانشکده مطالعات بینالملل در دانشگاه هاروارد، در یادداشتی برای نشریه نیویورک تایمز تصریح میکند که ایران به هیچ وجه از موضع ضعف وارد صحنه گفتگو با آمریکا نشده است و مقامات آمریکایی به هیچ وجه نباید تصور کنند که این کشور تن به خواستههای ایشان میدهد، لذا باید دقت کافی را در پیش گیرند تا از این فرصت تاریخی به نحو شایسته استفاده کنند.
توافق بینالمللی برای نابود کردن ذخایر شیمیایی سوریه دیپلماسی را به کانون سیاست خارجه آمریکا بازگردانده است. اما اعمال «خط قرمز» آمریکا در سوریه تنها به منزله مقدمهای است برای ایجاد یک خط ضخیمتر و قرمزتر حول برنامه هستهای ایران. نرمش قهرمانانه هفته گذشته توسط رئیس جمهور جدید ایران، یعنی حسن روحانی و انعطاف نشان دادن به خوبی از امکان تحقق یک توافق دیپلماتیک خبر میدهد.
اما آمریکا بسیار ساده و ابله خواهد بود اگر فرض کند که ایران از موضع ضعف وارد مذاکرات شده است. بلکه عکس این ماجرا صحت دارد، ایران پس از بهار عربی در جایگاه بسیار بهتری نسبت به رقبای منطقهای خود قرار گرفته است، و ناآرامی در سوریه، که متحد ایران است، به نحو متناقضی موقعیت ایران را بیش از پیش تقویت کرده است. اظهارات روحانی ایران را از همسایگان عرب خود متمایز کرد و تأکید کرد که جایگاه منحصر به فردی را داراست که میتواند بستر لازم برای عقد توافقی را مهیا سازد، به خوبی بر این امر صحه میگذارد.
در طول پنج سال گذشته، آمریکا بر این باور بوده است که تنها یک ایران تضعیف شده به واسطه تحریمهای اقتصادی با عقد یک توافقنامه هستهای موافقت خواهد کرد. اقتصاد ایران بدون تردید در تنگنا قرار گرفته است، که به خوبی تصمیمگیری رهبری این کشور آیتالله علی خامنهای را توجیه میکند که روحانی، مذاکره کننده هستهای پیشین ایران را پیشاپیش قرار داده تا نقش سخنگوی ایران با غرب را ایفا کند.
همچنین جای تردید نیست که مداخله مخفیانه ایران در جنگ داخلی سوریه که به شدت مردم سنی این کشور را علیه شیعیان ایرانی و متحدین آن، یعنی دولت سوریه، لبنان و عراق، خشمگین ساخته است، آن را منزوی ساخته است.
انعطاف دیپلماتیک ایران جدی است، اما نباید آن را با تمایل این کشور برای تسلیم شدن اشتباه گرفت.
ایران خود را در هم شکسته و مغلوب نمیبیند. نظام سیاسی آن همچنان پابرجاترین و مترقیترین نظام سیاسی در منطقه است. ایران در پناه ثبات نوظهوری که از پی انتخابات منحصر به فرد ریاست جمهوری ایجاد شد، در حال احیا و بازسازی خود است. امسال هیچ اعتراض خیابانی در تهران مشاهده نشد؛ شبیه به اعتراضاتی که در سال 2009 تهران، در سال 2011 قاهره و اوایل سال جاری استامبول را فلج کرد. در واقع خط مشی سیاسی دولت روحانی در داخل حاکی از اعتماد به نفس آن دارد.
به رغم خشم اعراب، بیشتر کارشناسان در سراسر منطقه بر این باورند که حمایت ایران از رئیس جمهور سوریه، بشار الاسد، مؤثر بوده است. چنین اجماعی باعث تقویت داعیه ایران برای اعمال قدرت و نفوذ در منطقه میشود. سوریه نشان داد که ایران تنها بازیگری است که در منطقه میتواند با موفقیت جنگی را در داخل یک کشور دیگر اداره کند ـ حتی کشوری که با آن مرز مشترک هم ندارد. ایران به حکومت اسد پول و تسلیحات میرساند، مبارزان و جنگجویان لازم را در سوریه مستقر میسازد و با همکاری دولت شیعی در عراق و متحد غیر دولتی خود یعنی حزبالله در لبنان برای کمک به اسد، اتحاد منطقهای ایجاد میکند. غربیها روسیه را متحد حیاتی اسد میپندارند، در حالی که این ایران است که برگ برنده نجات اسد را در دست دارد.
امید به این که ترکیه به همراه متحدین عرب آمریکا اتحادی را ترتیب دهند که ایران را منزوی سازد، به تحقق نپیوست. این به ظاهر متحدین در مورد اینکه با مصر و اکنون سوریه چه کنند، با یکدیگر اختلاف پیدا کردند. عربستان سعودی، قطر و ترکیه بر سر اینکه در سوریه از چه کسی حمایت کنند نزاع و مرافعه دارند. سعودیها از ژنرالهای مصری حمایت میکنند که رئیس جمهور قانونی این کشور یعنی محمد مرسی را در ماه جولای از قدرت کنار زدند و لذا با ترکیه بیگانه شدند چرا که ترکها از مرسی و حزب اخوانالمسلمین او که اکنون غیر قانونی اعلان شده، حمایت میکند.
برای چندین دهه پادشاهیهای خلیج فارس از اخوانالمسلمین حمایت میکردند. اکنون اسلامگراها و حاکمان کشورهای حاشیه خلیج فارس برای حمایت از جهان عرب سنی با یکدیگر رقابت دارند. این به ایران فرصت استراتژیکی میدهد تا از نقش خود به عنوان یک کارگزار قدرت منطقهای حداکثر استفاده را بکند.
با این حال آمریکا همچنان مهمترین دشمن ایران است. خروج نیروهای آمریکایی از عراق و افغانستان و حرکت استراتژیک آمریکا به سمت «محور» آسیایی، اخبار بسیار خوب و مطلوبی برای تهران است. موضع آمریکا در این منطقه از پیش تصمیم دولت اوباما مبنی بر عدم اعال خط قرمز در مورد استفاده سوریه از تسلیحات شیمیایی، متضرر شد و صدمه دید. این فرصتی را برای متحد اصلی ایران، روسیه، پدید آورد تا نقشی کلیدی را در سازمان ملل ایفا کرده و به عنوان یک کارگزار دیپلماتیک وارد عمل شود.
هم زمان، پس از گفتگوی تلفنی تاریخی (هر چند کوتاه) اوباما با روحانی، فشار از جانب اسرائیل به اوباما بیشتر شد و بنیامین ناتنیاهو نخست وزیر اسرائیل در گفتگو با اوباما از او خواست که مجدداً تأکید کند که استفاده از زور را برای جلوگیری از تجهیز ایران به تسلیحات شیمیایی از روی میز مذاکرات کنار نخواهد گذاشت. ناتنیاهو در سازمان ملل حاضر شد تا روحانی را «گرگی در پوستین گوسفند» بخواند.
به طور خلاصه، همزمان با نزدیک شدن آمریکا به مذاکره با ایران بر سر برنامه هستهای، آمریکا نباید فرض را بر این بگذارد که ایران آماده تسلیم شدن است. اعتبار تضعیف شده آمریکا در خاورمیانه، به سبب رفتار مذبذبانه در مورد سوریه، به مثابه یکی از عناصر مهم در این معادله است.
آمریکا در حالی بر سر میز مذاکرات آماده خواهد شد که اهرم معتبر تهدید به جنگ را در اختیار ندارد، با ایرانی مواجه است که به واسطه ثبات داخلی نوظهور خود تقویت شده و از نقش محوری خود در سوریه منتفع گردیده است. مذاکره میان این دو،برای اولین بار، نمیتواند با تهدید ایران به تبعیت و سلطه پذیری آغاز گردد بلکه باید آن را به سازش متقاعد کرد. این مهم آمریکا را ملزم میسازد تا خود را با «نرمش قهرمانانه»ای که آیتالله خامنهای از آن سخن گفت، تطبیق دهد.
به هیچ وجه نباید انتظار آن را داشت که در کوتاه مدت معامله جدی و کلانی با ایران صورت گیرد، بلکه باید در ازای انجام اقداماتی جدی در جهت کاهش سرعت برنامه هستهای ایران و بازگذاشتن درهای سایتهای هستهای ایران به روی بازرسیهای بینالمللی، شماری از تحریمهای مشخص برداشته شوند. این اولین و مهمترین گام است که میتواند اعتمادی دوجانبه را ایجاد کرده و انگیزش لازم برای موفقیت را به این دیپلماسی اعطا کند.
دقت کتید.