مثلث نوشت:
سردار احمدی مقدم در گفت و گویی درباره حوادث پس از انتخابات به نکات کمتر اشاره شده ای پرداخته است که می خوانیم:
از کل صحنه سیاسی چه تصویری دارید؟ اشاره کردید که خیلی ها از انتخابات استفاده کردند تا خطاهای گذشته خود را جبران کنند و وارد فضای سیاستورزی رسمی شوند. بهطور کلی فکر میکنید پیروزی آقای روحانی به معنی پیروزی کدام گروه سیاسی است؛ اصلا قبول دارید که یک گروه سیاسی خاص انتخابات را برده؟ چه تغییراتی در آرایش فضای سیاسی میبینید؟
اگر برخی یقین داشتند در سال 88 اردوکشی خیابانی و آن نحوه اعتراض به نتیجه منجر نمیشود شاید رفتار دیگری میکردند. در واقع یقین داشتند یا احتمال بالا میدادند که نتیجه انتخابات ابطال میشود. حتی بعضیها که بعدا در ادبیات سیاسی کشور به عنوان ساکتین، خاموشین و همراهان فتنه خوانده شدند، معلوم بود که در انتخابات هم با جناح اصلاحطلبان نبودند ولی آن طور که فکر میکردند و آن طور که انتظار بود موضع نگرفتند اما بعضی دوستان اصولگرا دیدند اینها همراهی نمیکنند به آنها لقب خاموشین، ساکتین و... میدادند. ما بیاطلاع نیستیم، یک تعدادی از این آقایان با خود من مطرح کردند که الان شرایط خوبی است، فضا هم پیش آمده و موجب ترمیم فضای سیاسی و اجتماعی هم میشود، بیاییم یک طرحی را در بیندازیم که انتخابات ابطال شود، بعد هم احمدینژاد و هم موسوی جفتشان کنار بروند چون هرکس بیاید بهتر از این دو نفر است.
آقای مطهری هم رسما گفت که هر دو آقایان احمدینژاد و موسوی صلاحیت ندارند، او جسارت داشت و رسما گفت اما خیلیها در محافل میگفتند و بیرون اعلام علنی نمیکردند ولی پیگیر این طرح بودند، یعنی عدهای از رقیبان آقای احمدینژاد میگفتند: «اتفاق خوبی است. صحنهای که اصلاحطلبان درست کردند، بد صحنهای نشد باید آن را تبدیل به فرصت کرد و هر دو نفر را کنار زد.»
به نظر من این افراد اگر میدانستند که پیامدهای قضیه چیست، به نتیجه عملی نمیرسد، خسارتهای بزرگی به کشور میزند و به خودشان هم لطمه جدی وارد میشود هیچگاه چنین کاری نمیکردند. اگر نتیجه انتخابات را میپذیرفتند میگفتند به خیلی چیزها اعتراض داریم ولی به نتیجه انتخابات احترام میگذاریم، دفعه بعد پیروزی خیلی پررنگتری داشتند اما متأسفانه این طور نشد و خسارتهایی به کشور خورد.
از طرف دیگر عقلایی در مجموعه اصلاحطلب دور هم جمع شدند که چرا فرمان را دست جنبش سبز و خارج از کشور دادیم؟ اوضاع برعکس شده به جای آنکه آنها پتانسیلی برای تقویت ما شوند، عملا میداندار هستند و ما بهدنبال آنها میدویم، بنابراین تلاش کردند که یک طرحریزی سیاسی دیگری بکنند. رای آقای روحانی قابل تفسیر است، ما خودمان از گستره ماهواره در کشور تخمین داریم که کجا بیشتر و کجا کمتر است، این جور نبود که آنجا که بیشتر ماهواره است آقای روحانی بیشتر رای داشته باشد، بلکه برعکس بود آنجا که ماهواره کمتر بود ایشان بیشتر رای داشت.
معتقدم در شرایطی که مقداری دعواهای اصولگرایی و اصلاحطلبی، با یکدیگر اوج گرفته بود، فاکتورهای مثبت آقای روحانی، همچون خوشسابقه بودن، پیشینه درخشان داشتن، خوب حرفزدن، منطق و چارچوب نظری قوی اثر خودش را بر انتخاب مردم گذاشت، یعنی موفقیت آقای روحانی بیشتر حاصل نگاه مردم برای برونرفت از این شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کنونی بود نه رای حزبی و جناحی، بنابراین اشتباه است اگر کسی این پیروزی را به خود منتسب کند چون دلایل دیگری همچون نتایج انتخابات شورای شهر هم معلوم است.
دیگر مثل سال 88 جنس آرا، شمال و جنوب یا فقیر و غنی نبود؛ تقریبا همه شبیه هم بود. رای آقای روحانی ملی است و قشری نیست. رای او کاملا پراکندگی دارد و نمیشود جامعه را خطکشی سیاه و سفید کرد. چون پاسخی است به هر آنچه در این چهار یا پنج سال اخیر در تنشهای سیاسی و اقتصادی رخ داد؛ اتفاقاتی همچون وقایع 88، 89، اتفاق حرم امام(ره) و حرم حضرت معصومه(س) که وقایع خوبی نبود. مردم دعوا را نمیپسندند، مردم میخواهند زندگی کنند، دنبال آرامش هستند.
بهنظر من نوع رای مردم به آقای روحانی، رای به ادامه انقلاب، اعتدال و آرامش بود چون بالاخره ایشان محکم از آنچه اعتقادات مردم بود از ولایت فقیه، دفاعمقدس، امام، انقلاب و ارکان نظام دفاع کرد. اگر ما اصولگرا هستیم، اصولگرایی یعنی انقلاب، امام، ولایت فقیه، ارزشها، شهدا و دفاع مقدس، استقلال و جلوگیری از وابستگی به خارج و دفاع فرهنگی از دین، جمع اینها اصول است و آقای روحانی با همین شعارها توانست حتی در متدینترین استانها همچون خراسانجنوبی و قم رای بالایی کسب کند. چون کسی از تبلیغات او احساس واگرایی و عقبنشینی از دین و انقلاب نکرد، بنابراین اگر کسانی بخواهند این پیروزی را برای خود مصادره کنند، واقعا درست نیست.
در واقع شما میفرمایید 24خرداد 92 دوم خرداد دیگری نبود؟
به هیچوجه ، فکر نمیکنم که خود آقای روحانی هم چنین اعتقادی داشته باشد. البته به نظر من به دومخرداد هم یک شباهتهایی دارد چون رای به تغییر وضع گذشته است. این را کسی رد نمیکند. آن موقع آقای ناطق نماد ادامه وضع جاری و آقای خاتمی نماد تغییر وضع جاری شد. مردم رای به تغییر دادند. منتها برخی تندروها که حاکم شدند فرمان را مثل جریان سال 88 به دست گرفتند بهطوری که در دوره اول ریاستجمهوری آقای خاتمی 18تیر رخ داد ولی دوره دوم آرامتر بود.
بر همین اساس تندروها داستان عبور از خاتمی، را مطرح کردند، در دور دوم دولت آقای خاتمی آرامش اقتصادی داشتیم ولی انتخاب احمدینژاد هم باز نوعی رای به تغییر بود. من فرمایشات حضرت آقا را در دیدار کارگزاران نظام به دقت گوش میکردم. خودشان این تغییر فضای کشور را یک رویداد مبارکی میدانستند که آمدن یک گروه جدید با حرفهای جدید اساسا موجب نوسازی سیستم و ترمیم ناکارآمدیهای گذشته میشود.
در دیداری که با آقای روحانی داشتید فضا چگونه بود؛ آیا ایشان حرفی زد یا نکتهای گفت که نشان از نارضایتی از پلیس داشته باشد؟
خیر، جلسه رایزنی بود. هر رئیسجمهوری که میآید برای اینکه مسلط بر اوضاع شود شروع به رایزنیهایی میکند. دستگاهها هر کدام گزارش کار میدهند، من و سه یا چهار معاونم با آقای روحانی یک جلسه یک ساعته داشتیم و درباره مهمترین حوزهها و چالشهای آینده مثل موادمخدر، راهنمایی و رانندگی و مرزبانی گزارشی دادیم چون معتقد بودیم باید در صدر اولویتها قرار داشته باشد. بعد از این گزارش، معاونان نیمساعتی درباره مسائل خصوصیتر صحبت کردند. در کل فضا صمیمی بود و صحبتهای خوبی شد. در چنین جلساتی امکان ورود به مباحث جدی و ت?میمگیری نیست. آقای روحانی هم بر حقوق شهروندی، دفاع از آزادیهای مدنی مردم، حفظ حرمت حریم قانونی و حقوق مردم تاکید داشت.
البته به ایشان به شوخی گفتم: «شما حقوق شهروندی که میگویید خوب است اما باید موانع آن را هم برطرف کنید.» گفت:« چه موانعی؟» گفتم: «یکی از موانع گنجایش زندانهاست.» ایشان اصرار داشت وقتی مجرم را میآوریم مجازاتی فراتر از قانون انجام نشود. این حرف درستی است. قانون اساسی هم همین را میگوید. زندانهای ما گنجایش ندارد. بسیاری زندانها نیز با استانداردهای لازم فاصله دارند اما برای رفع این مساله باید منابع مالی برای احداث مکانهای جدیدتر تأمین شود و کارهای تربیتی در زندانها صورت گیرد.
آقای روحانی در بحث حریم خصوصی مساله شنود را مطرح کرد و اینکه نباید کسی در دفتر و محل کارش احساس ناامنی کند، حریمی که خداوند قرار داده که مردم آنجا آزاد باشند درست نیست که بخواهیم به آن حریم سرک بکشیم. اینها مباحث خوبی بود و برداشت من این نبود ، وقتی ایشان این دیدگاه را مطرح کرد منظورش به ناجا بود.
زمانی شما برای رهبر معظم انقلاب دستخط استعفا نوشتید. درباره عملکرد ناجا در آن زمان بفرمایید؛ رهبری گلایه یا تمجیدشان از ناجا روی چه محورهایی بود؟
ایشان خیلی مغموم و ناراحت بودند از حوادثی که پیش آمد؛ در جلسهای 7 یا 8 نفر از مسئولان همچون فرمانده سپاه، وزیر اطلاعات، دبیر شورای عالی امنیت ملی و آقای«رئیسی» نایبرئیس قوهقضائیه، محضر رهبر معظمانقلاب جمع بودند- صبح همان روزی که رئیسجمهور آقایان اژهای و صفارهرندی را عزل کرد- حضرت آقا گفتند من این جلسه را گذاشتم چون از اول نگران این حوادث و اردوکشی خیابانی بودم، متاسفانه خونی به زمین ریخته شد البته قتیلالازدحام هم داریم (کسانی که در شلوغی زیر دست و پا میمانند و کشته میشوند) اینهایی که این کارها را کردند چه جوابی دارند؟ خونهایی به زمین ریخته شده ولی این جلسه را گذاشتم زیرا میخواهم سه چهار مساله هر چه زودتر روشن شود؛ اولا کسانی که کشته شدند پروندهشان قطعی شود که اینها چه جوری کشته شدند با گلوله بوده؟ به ضرب چه کسی؟ پرونده کهریزک، کوی دانشگاه و کوی سبحان (مواردی که آن روزها در صحن مجلس مطرح شد) دستگاهها برای رسیدگی به اینها یک زمانی را اعلام کنند تا همه تمام شود. ضمن آنکه نباید حقی از کسی تضییع شود.» حتی من آن موقع یادم است که گزارشی به ایشان داده بودند که سردار رادان به کهریزک رفته است.
همان داستانی که میگفتند با هلیکوپتر رفته است؟
بله! به رهبر معظم انقلاب خبر رسیده بود، ایشان فرموده بودند که «شدید برخورد کنید حتی اگر ایشان است باید محاکمه شود.» من بعد از چند روز فاصله در جلسه خصوصی در شهریور به حضرت آقا گفتم: «این آثار مثبتی ندارد شاید در نیرو تاثیر منفی بگذارد.»
ایشان گفتند: «چرا این حرف را میزنید؟ اگر دیگران به دلیل خطای برخی مأموران به شما حمله میکنند چرا شما باید از مامور دفاع کنید. شما موضوع را دست بگیرید و اعلام کنید که با مامور متخلف در هر ردهای که هست برخورد میشود.» من هم تسلیم شدم و گفتم: «آقای رادان! دادسرا احضار کرده شما تشریف ببرید.» به سردار رجبزاده هم گفتم شما هم بروید، اتفاقا خوب شد برای آقای رادان در همان مرحله رسیدگی دادسرا منع تعقیب صادر شد، چون یکی از شهود من بودم که اصلا آقای رادان خبر نداشت.
روز 18 تیر سهشنبه بود؛ غروب پنج روز بعد 23 تیر، ما در میدان، ورزش میکردیم بچهها زنگ زده بودند و مرا پیدا نکرده بودند. به تلفن آقای رادان زنگ زدند و او به من گفت که بچهها میگویند از کهریزک یکسری را آوردند، یکی در راه و دیگری هم نزدیک زندان اوین به کما رفته. او را به بیمارستان شهدای تجریش بردند، مگر چه کسی آنجا بوده؟ بنابراین ایشان اصلا خبر نداشت، تازه آنجا فهمید که عدهای در کهریزک بازداشت بودند.
این خودش نشانهای از بیگناهی او بود. البته آقای رادان در اردیبهشت ماه 88 (یک ماه قبل از انتخابات) جایی بازدید داشت. در راه از بازداشتگاه جدید که در حال ساخت بود همراه تیم مهندسی پلیس امنیت و آگاهی بازدید میکند. این بازداشتگاه مدرن، تمیز و ساختش جدید است، فقط انشعابات آب و برقش وصل نبود و میشد با موتور برق موقتی از آن استفاده کرد که در این صورت دیگر آن اتفاق نمیافتاد. برای آقای رجبزاده پرونده اتهامی درست شد، اما او نیز در دادگاه تبرئه شد.
حضرت آقا حتی زمانی که غائله خوابید و تمام شد روی حقوق افراد دقیق بودند، با خانوادههای کشتهشدگان کهریزک یکی یکی دیدار و از آنها دلجویی کردند؛ شاید فکر کنند مدیریت سیاسی است. این هم باشد اشکالی ندارد اما این کار ایشان از بعد امامت و پدری و ولایت بود و واقعا هم موثر افتاد. حالا یک اتفاقی افتاده این دلیلی بر بروز هر رفتاری از نهادهای حکومت نیست، حقوق مردم در جای خودش باید رسیدگی شود.
اتفاقا یک مورد که من نگفتم ماجرای دو نفر از ماموران نیروی انتظامی است که محکوم به قصاص شدند. حکم قتل عمد براساس سه بند صادر میشود؛ اینکه کسی نیتش قتل و سلاح و آلت قتل هم کشنده باشد، دومی آلت قتل است ولی نیت قتل نیست؛ سوم نیت قتل است ولو اینکه ابزار قتال نباشد. من در جلسه خصوصی نزدیک نوروز به حضرت آقا گفتم که اینها براساس بند «ب» به قصاص محکوم شدند، حال آنکه نیت قتل نداشتند. مداخله جنابعالی را میطلبد و برای این کار استدعا داریم. «ایشان گفتند که چنین مطالبهای از من نکنید که چون فتوای من هم همین است؛ قتل عمد سه شق دارد: نیت و آلت قتل، آلت قتل بدون نیت، نیت بدون آلتقتل هرسه قتل عمد است بنابراین از من نخواهید چیزی را خلاف نظر فقهی خودم بگویم. این طور شد که ما پیگیری خود را رها کردیم اما خود شاکیان رفتند و رضایت دادند بدون اینکه ما هیچ وساطتی کنیم.
در ماجرای عاشورا دو، سه صحنه بود که شبکههای خارج کشور خیلی آن را نشان میدادند، داستان ماشین میدان ولیعصر(عج) را پیگیری کردید؟
میدان ولیعصر با قضیه عاشورا متفاوت است، عاشورا چیز دیگری بود؛ آنچه روی سایتها رفت در میدان ولیعصر(عج) در ابتدای خیابان بلوار کشاورز بود. یک وانت نیروی انتظامی از روی یک نفر عبور کرد.
حقیقت ماجرا این است که ما خیلی در پزشکی قانونی و بیمارستانهای اطراف گشتیم کسی را در اینباره پیدا نکردیم. آن وانت دنده عقب آمد و از روی یک نفر رد شد، اما ماجرا این بود که ماشین دست یک سرباز بود، وقتی به شلوغی برمیخورد دنده عقب میگیرد که در این هنگام یک نفر زیر چرخ ماشین میرود. واقعا هم هرچه گشتیم کسی را پیدا نکردیم. چندماه قبل اواخر سال 91 بود که اطلاع دادند یک خانوادهای پیدا شده که ادعا دارد شوهرش در جریانات سال 88 به چنین شکلی کشته شده. اتفاقا دوستان رفتند و رسیدگی کردند و دیدند این همان فرد است،خانواده آن بنده خدا هم نمیدانستند که این همان اتفاق است.
فکر میکردند آن فرد در جایی تصادف کرده و مردم او را به بیمارستان بردند که فوت میکند. بعد پزشکی قانونی به خانواده او برای شناسایی اطلاع میدهد تا مشخص شود متوفی متعلق به خانواده آنهاست یا خیر؟ خانواده متوفی میروند او را شناسایی میکنند. وقتی مشخص شد که فرد متوفی این حادثه کیست، بچهها را فرستادیم دلجویی و جبران کنند و حتی برای تشکیل پرونده کمک کردیم. البته انجام وظیفه بود.
خیلی دنبال او گشتیم. خود من اعلام کردم این حادثه درباره هر کسی رخ داده بیاید بگوید اما کسی را پیدا نکردیم، اخیرا کسی را پیدا کردیم با شواهد و قرائن. بچهها این احتمال قوی را دادند که آنچه این خانم ادعا میکند درست است. پزشکی قانونی او را بهعنوان متوفی در تصادفات و ناشناس اعلام کرده بود.