سعيد سليمانپور در روزنامه تهران امروز نوشت:
اي كه زدي زيرآبمو به جاي من مدير شدي
نيروي تحت امر من! موش بودي حالا شير شدي
بزدل پاچه خار من!چي شد يهو دلير شدي؟
بگم چهجور مدير شدياي بيسواد بيجنم؟!
همه ميگن: بگو بگو! چي كار كنم؟بگم؟بگم؟
ميخواي منو افشا كني؟نامه بدي عليه من؟!
لب وا كنم لبوت كنم؟دشمن خونيوطن!
از فاميلاي طاغوتيت شروع كنم عجالتا؟
بگم عموت همسايه بود با «اسدالله علم»؟
همه ميگن: بگو بگو! چي كار كنم؟بگم؟بگم؟
قصه عقدت رو بگم يا قصه جداييتو؟
دربيارم رو بكنم تخلفات داييتو؟
افشا كنم تجديداي سوم ابتداييتو؟
دكتر قلابي! حالا،به جاي بنده دادي لم!
همه ميگن: بگو بگو! چي كار كنم؟بگم؟بگم؟
«اول آشناييمون يادم مياد، يادم مياد!
گفتي به من دوسم داري خيلي زياد،خيلي زياد!»
اما حالا صب تا غروب ميكني از من انتقاد
بگم كيا عليه من دادن به دست تو قلم؟
همه ميگن: بگو بگو! چي كار كنم؟بگم؟بگم؟
حالا توي مصاحبه هي ايراد از من ميگيري؟
از هيات مديرهها بگم ماهي چن ميگيري؟
بگم دور از چشم عيال چه جور ميري زن ميگيري؟
يه آدرسي رو رو كنم، سه سوت بريزمت به هم؟
همه ميگن: بگو بگو! چي كار كنم؟بگم؟بگم؟
بگم داييت تو زيرزمين چهچيزي انبار ميكنه؟
بگم عموي مادرت چيكار تو بازار ميكنه؟
بگم داداشِ وسطيت شبا كجا كار ميكنه؟
خب نظر خودت چيه؟بگم آقاي محترم؟!
همه ميگن: بگو بگو! چي كار كنم؟بگم؟بگم؟
فساد مالي تو رو با رقم و عدد ميگم
من اگه حرفي ميزنم،با مدرك و سند ميگم
مو لاي درزش نميره با فيلم مستند ميگم
عالم و آدم ميدونن در نميارم از خودم!
همه ميگن: بگو بگو! چي كار كنم؟بگم؟بگم؟