میت رامنی، نامزد جمهوریخواه انتخابات ریاستجمهوری آمریکا در مقاله ای در روزنامه "یواسای تودی"، یادداشتی را درباره ایران منتشر کرده است. فارغ از قضاوت محتوایی درباره نوشته این نامزد جمهوری خواه آمریکا ، مطالعه ان می تواند نگاه نزدیک تری از نوع نگاه جمهوری خواهان را در اختیار مخاطب ایرانی قرار دهد.
متن این یادداشت که عنوان آن "چگونه آرزوهای هستهای ایران را کنترل میکنم" به این شرح است.
در چهارم ماه نوامبر سال ۱۹۷۴ میلادی، 12 دیپلمات آمریکایی توسط نیروهای انقلابی ایران به مدت ۴۴۴ روز گروگان گرفته شدند؛ دقیقا در زمانی که «جیمی کارتر» ،رئیسجمهور سستعنصر، در کاخسفید حضور داشت.
یک سال بعد، «رونالد ریگان» در مبارزات انتخاباتی علیه کارتر، به خوبی به ایرانیان فهماند که باید برای این اقدام هزینه سنگینی را بپردازند.
در بیستوهشتم ماه ژانویه سال ۱۹۸۱، یک ساعت پس از ادای سوگند ریاستجمهوری ریگان، ایران گروگانها را آزاد کرد. ایرانیها دقیقاً فهمیدند که ریگان در عمل کردن به سخنانش جدی است ؛ مسئلهای که در کارتر دیده نمیشد.
آمریکا و جهان، امروز با شرایط مشابهی روبهرو هستند، حتی اگر گزینههای بیشتری روی میز قرار داشته باشد. امروز همان رژیمی که دیپلماتهای ما را گروگان گرفته بود، برای ساخت بمب هستهای با دیگر کشورها در حال رقابت است.
«باراک اوباما» ، سستترین رئیسجمهوری آمریکا از زمان کارتر ، سیاست غیرقابل پذیرشی را اعلام میکند که موثر و کارآمد نیست و این در حالی لست که ایرانیان در حال دستیابی سریع به سلاحهای جدید هستند.
اکنون نمیتوان اهمیت این پیشرفت را نادیده گرفت یا ابعاد آن را بزرگتر از معمول جلوه داد. ما از واقعه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ میلادی، درسهای گرفتهایم و مهمترین درس آن است که تروریسم در عصر هستهای، کابوسی است که ما را از همه چیز میترساند.
از سوی دیگر، مقامهای ایرانی آشکارا از حذف اسرائیل از نقش جهان صحبت میکنند، پس آنان باید برای رسیدن به این هدف، به تمامی ابزارهای لازم نیز دست یابند؛ مسئلهای که خاورمیانه را تنها در یک شب، درگیر جنگ هستهای میکند.خطرات این اقدام، برای اسرائیل، برای دیگر متحدان ما و برای نیروهای ما در منطقه غیرقابل تصور است.
از همین رو، ایالات متحده نمیتواند به ایران اجازه دهد که به تجهیزات هستهای دست یابد؛ هرچند که اکنون و در زمان اوباما این اتفاق در حال وقوع است.
اما من به عنوان رئیسجمهور ایالات متحده، آمریکا را به مسیر دیگری هدایت میکنم. سرفصل شفاهی سیاستخارجی من، همانند سیاستهای رونالد ریگان خواهد بود که اکنون از آن با عنوان «اجرای صلح توسط قدرت» یاد میشود.
من مانند ریگان، برنامه جامعی را برای بازسازی آمریکا اجرا میکنم. با افزایش ساخت کشتیهای نظامی از ۹ به ۱۵ فروند در سال، من قصد دارم موقعیت و قدرت آمریکا را به گونهای بازسازی کنم که نیروی دریایی ما در سالهای گذشته بود؛ قدرتی بی چالش و بدون رقیب.
همانطور که ریگان درصدد بود با استراتژی ابتکاری خود از آمریکا در برابر تجهیزات شوروی دفاع کند، من نیز با تاکید بر توسعه سیستم دفاع موشکی بالستیک قصد دارم به تضمینی دست یابم که طبق آن موشکهای ایران و کرهشمالی نتوانند ما و متحدان ما را تهدید کنند.
در مورد ایران، من هر اقدام لازم را برای کنترل برنامههای این کشور انجام میدهم. تا زمانی که ایران دست از برنامههای خود برندارد، به اعمال تحریمهای سخت با همکاری دیگر کشورها ادامه میدهم و اگر این اتفاق روی ندهد و ضرورت ایجاب کند، آمریکا به تنهایی عمل خواهد کرد.
من باید نشان دهم که حمایت آمریکا از امنیت اسرائیل خدشهناپذیر است. از آن مهمتر بر این باورم که اگر سران تهران متقاعد شوند که در سیاستهایم جدی هستم، برنامههای هستهای خود را متوقف میکنند.
ما زمانی به فرصت واقعی برای اجرای قطعنامهای صلحطلبانه دست مییابیم که تهران درک کند که پایان این مسیر، برای آنان ویرانی است نه تجهیزات هستهای.
برنامه من، حضور مرتب ناوهای هواپیمابر در شرق دریای مدیترانه و منطقه خلیجفارس است. همچنین افزایش حمایت نظامی از اسرائیل و بهبود همکاریها با دیگر متحدان ما در منطقه، در این برنامه گنجانده شده است.
ما نمیتوانیم مدت زمان زیادی منتظر بمانیم و بدون شک نمیتوانیم منتظر بمانیم تا چهار سال بعدی دولت اوباما به پایان رسد چرا که آن زمان برای هر اقدامی بسیار دیر است.
اگر ایرانیان به بمب دست یابند، پیامدهای آن غیرقابل کنترل خواهد بود. سیاست خارجی من برای جلوگیری از این اتفاق، کاملا صریح و ساده است: حال سران تهران یا این پیام را درمی یابند یا درسهای تلخی را از تصمیمهای آمریکا میگیرند.