داستان آن روز مولايمان علي عليه السلام و يارانش در مقابله با اصحاب جمل وصف حال امروز ماست كه در يك سو علي زمان با ياران باوفا و پاي در ركاب خويش ايستاده است و در سوي ديگر اين آوردگاه، نظام سلطه جهاني با دنباله هاي ريز و درشت داخلي و خارجي خود به كينه توزي و انتقام جويي از اسلام و مسلمين صف كشيده است».
فراز فوق، بخشي از يادداشت 13 سال پيش كيهان بود كه روز 23 تيرماه 78 با عنوان «جانم بسيج» به چاپ رسيده بود. آن روزها در پي فتنه 18تيرماه 78 كه به قول ديروز حضرت آقا- در اجتماع پرشور جوانان خراسان شمالي- بر هم زدن ثبات سياسي كشور را نشانه رفته بود، مردم نجيب و هوشيار، با صبر و حوصله انقلابي خويش، رجزخواني هاي بيگانگان و عربده كشي ها و شرارت هاي دنباله هاي ريز و درشت داخلي آنان را به نظاره نشستند و با اين اميد كه سره از ناسره جدا شود، در مقابل آن فتنه، خون دل خوردند و دم برنياوردند، اما چند روز بعد، وقتي غبار فتنه فرو نشست، ديگر درنگ را تاب نياورده و پاي به ميدان نهادند. آنان كه با دست خالي رژيم آمريكايي شاه را سرنگون كرده و هشت سال در مرزهاي آبي و خاكي و هوايي كشور با تمامي قدرت هاي سلطه گر جنگيده بودند، بار ديگر به ميدان آمدند تا به قول حضرت امير(ع) چشم فتنه را كور كنند و كردند.
10 سال پس از آن روز، در خردادماه سال 88 فتنه ديگري با دامنه اي بسيار گسترده تر و اين دفعه با حضور بي پرده همه دشمنان آشكار و پنهان نظام، از مدعيان اصلاحات گرفته تا منافقين و بهايي ها و سلطنت طلب ها و ماركسيست ها و نهضتي ها و... تحت مديريت مستقيم و اعلام شده مثلث آمريكا، اسرائيل و انگليس طراحي و به صحنه آورده شد. دشمن اين بار هم، بر هم زدن ثبات سياسي كشور را نشانه رفته بود. باز هم، همان مردم به صحنه آمدند و طومار فتنه گران را در هم پيچيده و به زباله دان تاريخ انداختند.
اين بار، اما به قول «ريچارد هاوس» مسئول كميته راهبردي سياست خارجي آمريكا، مهندسي معكوس براي مقابله با جمهوري اسلامي ايران كه هدف نهايي آن رهبري انقلاب بود، نتيجه معكوس داد و آيت الله خامنه اي با قدرت و پايگاهي فراتر از قبل ظاهر شد. و به گفته؛ «مئير داگان» رئيس اسبق موساد؛ «نمي توان نقش حركت شكست خورده بعد از انتخابات ژوئن 2009 ايران- بخوانيد فتنه آمريكايي، اسرائيلي 88- را در تحولات اسلامي منطقه ناديده گرفت» و به قول آقاي فهمي هويدي، نويسنده و پژوهشگر معروف مصري؛ «آمريكا، اسرائيل، اتحاديه اروپا و بسياري از كشورهاي عربي از جمله دولت وقت مصر، پيشاپيش پيروزي جنبش سبز(!) را اعلام كرده بودند و آنگونه كه رسانه ها تبليغ مي كردند، سقوط جمهوري اسلامي قطعي بود. اما، وقتي غلبه شما را بر آن فتنه بزرگ مشاهده كرديم، به اين نتيجه رسيديم كه سلطه غرب از جهان عرب قابل برچيدن است» و...
ديروز رهبر معظم انقلاب در ديدار پرشور جوانان خراسان شمالي با ايشان، بخشي از نقشه راه دشمن در انتخابات پيش روي رياست جمهوري را، آشوب آفريني با هدفي مشابه دو فتنه 78 و 88 دانسته و فرمودند «مردم حواسشان جمع است، مسئولان قواي سه گانه هم كاملا مراقب باشند تا بدخواهان نتوانند آرامش موجود را كه نشانه اقتدار عظيم كشور محسوب مي شود، برهم بزنند... در مدت باقيمانده تا انتخابات و در خود انتخابات، همت همه مسئولان بر حفظ آرامش و اجتناب از جنجالي شدن فضاي سياسي كشور متمركز باشد.»
حضرت آقا، بعدازظهر همان روز در اجتماع پرشور و شعور بسيجيان بار ديگر نسبت به توطئه احتمالي دشمن در چند ماه باقيمانده تا انتخابات رياست جمهوري 92 هشدار داده و تاكيد كردند؛ «ملت ايران در مقابل فتنه 88 ايستاد و هر وقت نيز مشابه آن اتفاق بيفتد، ملت خواهد ايستاد.»
و اما، در پروژه احتمالي دشمن روي «مردم» حساب ويژه اي باز نشده است، چرا كه آمريكا و متحدانش، هوشياري مردم و حضور به موقع آنان در سرفصل هاي حساس تعيين كننده را آزموده اند. حماسه هاي 23 تيرماه 78 9 دي 88، بهمن 88، انتخابات اسفند 90 و اخيرترين نمونه آن، حضور يكپارچه و همه جانبه و شورانگيز توده هاي عظيم مردم خراسان شمالي در استقبال از رهبر معظم انقلاب است كه حماسه اي بارها تكرار شده و تكرار شدني است و كمترين ترديدي در بصيرت مردم و نااميدي دشمن از فريب آنان باقي نمي گذارد. حضرت آقا نيز در بيانات ديروز خود بر اين نكته تاكيدي تجربه شده داشتند. آنجا كه فرمودند «مردم حواسشان جمع است».
پس خط تماس و نقطه اميد دشمن كجاست؟ خط و نقطه اي كه ديروز رهبر معظم انقلاب در جمع بسيجيان خراسان شمالي، شناسايي آن را يكي از نشانه هاي بصيرت دانسته بودند.
نگاه دشمن به سران و عوامل اصلي فتنه 88 نگاهي با واسطه است و نه مستقيم، چرا كه آنها يك بار در فتنه آمريكايي- اسرائيلي 88 به كار گرفته شده و سوخته اند. جين شارپ، يكي از نظريه پردازان معروف كودتاهاي مخملي، اينگونه مهره ها را به چوب كبريت تشبيه مي كند كه با يك بار مصرف از دور خارج مي شوند!
اما از نگاه غيرمستقيم دشمن به اين مهره ها نبايد غافل بود. توضيح آن كه بعيد نيست مهره هاي ياد شده، با واسطه و پادرمياني برخي از خودي هاي غفلت زده و ساده انديش به ميدان آورده شوند. طرح موسوم به «دولت وحدت ملي»! كه فاقد بستر قانوني و تعريف شده است و با ساختار انتخاباتي تعريف شده در جمهوري اسلامي ايران- يعني برآمدن رئيس جمهور از رأي مستقيم مردم و نه پارلمان- كمترين همخواني ندارد، در صورتي كه براي كبريت هاي سوخته نيز در «ائتلاف» مورد نظر جايي باز كرده باشد، مي تواند بستري براي ورود غيرمستقيم عوامل ياد شده باشد. اگرچه ارائه كنندگان طرح مورد نظر هنوز درباره اجزاي آن توضيحي نداده اند! از اين روي كم توجهي ارائه كنندگان طرح ياد شده مي تواند زمينه سوءاستفاده دشمنان براي نفوذ دادن عوامل يا ساكتين فتنه را در پي داشته باشد. يعني كساني كه وحدت با آنها مفهومي جز وحدت! و ائتلاف! با دشمنان مردم و نظام ندارد.
براي «تشخيص خط و نقطه درگيري با دشمن» كه رهبر معظم انقلاب از آن با عنوان بخش قابل توجهي از بصيرت ياد كرده اند مي توان اهداف رصد شده دشمن را با مواضع و عملكرد افراد، گروه ها و شخصيت هاي داخلي مقايسه كرد و در صورت مشاهده همخواني نسبت به نقطه همخوان حساس بود. اين همخواني مي تواند ناشي از غفلت فرد يا گروه همخوان باشد. در اين حالت به فرموده حكيمانه حضرت آقا «بايد اين فرد را نصيحت كرد و اگر نصيحت موثر واقع نشد، بايد با او حد و مرز و خط فاصل تعريف كرد.»
فشار اقتصادي و تنگ كردن عرصه معيشتي مردم يكي ديگر از نقاط مورد نظر است. به عنوان مثال، نزديك به سه هفته قبل از آشفتگي بازار ارز، راديو اسرائيل، راديو زمانه- راديو فارسي زبان هلند- شبكه هاي تلويزيوني فارسي زبان آمريكا- VOA و انگليس BBC از افزايش قيمت ارز و نقش آن در افزايش قيمت ساير كالا و خدمات ضروري مردم كه مي تواند نارضايتي آنان را در پي داشته باشد، ياد كرده و حتي راديو اسرائيل دو روز قبل از افزايش جهشي و ساعت به ساعت قيمت دلار، در برنامه شامگاهي دوشنبه شب خود از آن خبر داده بود. از سوي ديگر مقامات رسمي آمريكا و اتحاديه اروپا پنهان نمي كنند كه گراني كالا و خدمات مورد نياز مردم را به عنوان يكي از اهداف چالش خود با ايران اسلامي در دستور كار دارند. بنابراين نمي توان و نبايد نسبت به كانون داخلي اين حركت پلشت بي تفاوت بود و رد پاي آن را در آن سوي مرزها جستجو نكرد و...
در اين باره گفتني هاي ديگري نيز هست.
سبک زندگي يعني چه؟
سبک زندگي هرچيزي است که متن و جوهره زندگي انسان را تشکيل مي دهد.در واقع بايد به نوعي آن را همان فرهنگي دانست که مردم بر اساس آن زندگي مي کنند. نظير خانواده، آداب ورسوم ازدواج، نوع لباس، تفريحات، الگوي مصرف، کسب و کار و رفتارهاي فردي و اجتماعي و هرچه که در اثر نگاه افراد به زندگي و تعريفشان از اهداف خود بوجود مي آيد. بخش سخت افزاري تمدن اسلامي ابزاري براي رسيدن به هدف اصلي اين تمدن يعني ساخت زيربنايي فرهنگ صحيح زندگي است و اکتفا به پيشرفت هايي که در زمينه هاي مختلف سياسي،اقتصادي يا اجتماعي داشته ايم نبايد ما را به اين نتيجه برساند که به فرهنگ اسلامي نيز دست يافته ايم.
تعريف سبک زندگي و تعيين راه هاي اصلاح آن کار ساده اي نيست و نياز به بررسي هاي کارشناسانه نخبگان دانشگاه، حوزه و ساير دستگاه هاي مربوطه دارد و از طرف ديگر تغيير آن نيز بسيار دشوار است چرا که بايد آداب ورسومي را تغيير داد که به عنوان يک فرهنگ در بين مردم رواج پيدا کرده اندو بايد به اين مساله توجه داشت که متاسفانه غرب گرايي در برخي عادت ها آن چنان نفوذ کرده که فرهنگ و آموزه هاي اصيل اسلامي جاي خود را به آنها داده اند.
چرا سبک زندگي ما نيازبه بازنگري دارد؟
يکي از معضلاتي که جامعه با آن درگير است عدم توجه افراد به حقوق يکديگر و برخي مسائل اخلاقي در ارتباطات اجتماعي است. بسياري از مشکلات زندگي اجتماعي نيز از همين امر ناشي مي شود. درگيري هايي که منجر به وقوع جنايات مي شود،اسراف و تبذيرهاي ما در مجالس،نحوه پوشش نامناسب برخي خانم ها، رفتارهاي نابهنجار بعضي از مردها در هنگام برخورد با بانوان، رانت خواري هاي اداري،رشوه و مسائل بسيار زيادي را در اين زمينه مي توان عنوان کرد که بعنوان ضعف هاي اخلاقي هنوز هم در جامعه به وفور ديده مي شود.
حقوق نيز همين طور است. احترام به حقوق يکديگر در هر زمينه اي براي رسيدن به سبک زندگي اسلامي لازم و ضروري است. از يک محيط کوچک مثل صف نان و قوانين راهنمايي و رانندگي گرفته تا مسائل مهم مانند ضوابط اداري که نهادهاي تشکيل دهنده يک دولت هستند.
متاسفانه يکي از مشکلاتي که در جامعه وجود دارد اين است که هرفرد به فکر حقوق خودش است و شايد آن قدر که حق خود را مهم مي داند به وظيفه اش که انجام صحيح آن اداي حقوق ديگران است اهميت نمي دهد درحالي که اگر مردم همانطور که به حقوق خود اهميت مي دهند نسبت به حقوق ديگران هم احساس مسئوليت داشته باشند همان اتفاقي رخ مي دهد که در قرآن کريم و آموزه هاي ديني نيز به آن اشاره شده است يعني يک مدينه فاضله که در آن با خردورزي به حقوق و اخلاقيات احترام گذاشته مي شود.
راه چاره چيست؟
براي رسيدن به فرهنگ اسلامي و سبک زندگي ديني ابتدا بايد ضعف هاي موجود در اين زمينه شناسايي و علت شناسي شوند.پاسخ به اين پرسشها که چرا چشم و هم چشمي دربين مردم شايع است، چرا آمار طلاق در جامعه در حال افزايش است،زنان چگونه با حفظ عزت نفس در جامعه حاضر شوند و سوالاتي از اين قبيل نياز به بررسي هاي عميق کارشناسان دارد. در ادامه بايد تعريف دقيقي از سبک زندگي ديني ارائه شود و نخبگان و صاحب نظران در اين زمينه به بررسي چالش هاي موجود و ارائه راهکارهاي رفع آن بپردازند.
به همين علت است که رهبر معظم انقلاب به خردورزي براي رسيدن به سبک زندگي ديني تاکيد مي کنند . همانطور که در قرآن کريم بر خردورزي براي تعالي روحي تاکيد شده است در جامعه اسلامي هم خردورزي و تفکر عميق منجر به شناخت راههاي کمک به اصلاح عيوب و نواقص اجتماع و تبديل آن به يک جامعه ايده آل اسلامي مي شود.
البته خردورزي تنها وظيفه نخبگان و مسئولان نيست بلکه بايد به عنوان يک عادت و فرهنگ در بين همه مردم جا بيفتد تا خودشان فکر کنند و به نتيجه برسند که در کشور اسلامي ايران بايد بر اساس چه آداب و رسوم و فرهنگي زندگي کرد؟ چرا که تا شخص خودش به نتيجه نرسد نمي توان وي را وادار به انجام کاري کرد که قبول ندارد.همانطور که استاد شهيد مطهري نيز به اين نکته اشاره کرده اند که بايد انديشيدن را آموخت نه انديشه ها را!
تشکيل مکتبي بر اساس توحيد واقعي:
پس از اين بررسي ها تشکيل يک مکتب توحيدي بر اساس آموزه هاي ديني و اشاعه اصول آن به عنوان يک فرهنگ در ميان مردم مفيد خواهد بود اما سوال اينجاست که تشکيل چنين مکتبي چگونه ممکن است و چرا تا به حال چنين اتفاقي به شکل وسيع رخ نداده است؟
معرفي اسلام واقعي: يکي از مشکلاتي که در زمينه مباحث ديني وجود دارد اين است که برخي صاحب نظران با سخت نشان دادن دين به ديگران و سختگيري هايي در اين زمينه مردم و بخصوص جوانان را دلزده مي کنند در حالي که دين اسلام ساده ترين دين الهي بوده و احکام آن با در نظر گرفتن تمام شرايط روحي و جسمي انسانها صادر شده است تا در نهايت موجب کمال بشر شود. در نتيجه دين بايد به شکل واقعي خود به مردم شناسانده شود.
شناساندن آسيب هاي پيروي از فرهنگ غرب: لازم است آسيب هاي غربزدگي توسط کارشناسان بررسي و به مردم شناسانده شود به طوريکه آنها را مجاب کند که پيروي از اين فرهنگ موجب ضربه خوردن به پايه هاي حقيقي زندگي در جامعه اسلامي و هدف والاي آن يعني رسيدن به قرب الهي مي شود بايد به خاطر داشت که بخش عظيمي از مشکلات موجود در اجتماع ناشي از پيروي از مکاتب فکري غرب مدرن است که اين باور را در افراد ايجاد کرده اند که اسلام دين سخت گيرانه و فرهنگ غربي فرهنگي آزاد مآبانه است.
در اين زمينه بيش از آنکه به شکل عملي کارشود به طرح شعار بسنده شده است و بسياري از مردم هنوز به اين نتيجه نرسيده اند که تقليد از فرهنگ غربي که هيچ وجه اشتراکي با فرهنگ ايراني اسلامي ندارد چه آثار سوئي مي تواند به بار بياورد. همانطور که دشمنان با تهاجم فرهنگي به شدت در حال تاخت براي ضربه زدن به فرهنگ اسلامي هستند لازم است ما مسلمانان نيز با سرعت و جديتي بيشتر در اين زمينه براي انتقال مفاهيم عميق فرهنگ خود تلاش کنيم.
استفاده از جوانان در پياده سازي مکتب توحيدي: از آنجايي که جوانان آينده سازان اين کشور هستند و قرار است آنها انديشه هاي اسلامي را اشاعه دهند لازم است از خودشان براي پياده نمودن آموزه هاي يک مکتب توحيدي استفاده کرد. جوانان با درنظر گرفتن نيازهاي کنوني خود و اجتماع و با شورونشاط و احساس دوستي که با يکديگر دارند در صورتي که ببينند افراد حاضر در مکتب توحيدي از جنس خودشان هستند بهتر مي توانند با آن ارتباط برقرار کنند.
در اين کتاب شريف مباحثي در خصوص آداب جامه و كفش پوشيدن، در آداب حلي و زيور پوشيدن، در آداب خوردن و آشاميدن، كيفيت تربيت فرزندان و معاشرت ايشان،در آداب حمام رفتن و سر وبدن شستن،در آداب معاشرت با مردم و حقوق اصناف ايشان، درآداب پياده رفتن و سوار شدن و بازار رفتن و تجارت وزراعت نمودن وچهار پايان نگاه داشتن، در آداب سفر، دربيان آداب مسواك كردن و شانه كردن و ناخن و شارب گرفتن و ... ذکر شده است که بسياري از مردم با اين کتاب آشنا هستند.
اخيرا نيز آيت الله جوادي آملي در کتاب مفاتيح الحيات در پنج بخش تعامل انسان با خود،تعامل انسان با همنوعان، تعامل مردم و نظام اسلامي، تعامل انسان با حيوان، تعامل انسان با خلقت زيست محيطي برخي نکات گرانبها درباره سبک زندگي اسلامي و به عنوان شاه کليد هايي براي گشايش درهاي حيات طيبه آمده است که تلاشي در ادامه اين راه مقدس تلقي مي شود.
تلاش علماي و فقهاي بزرگ که تا امروز استمرار داشته اگر چه کاري بس بزرگ و قابل ستايش است اما در زمانه اي که جوامع مقهور گفتمان ها و گفتمان سازي ها هستند نيازمند يک عزم و توافق نخبگي بين دانشگاهيان و حوزويان در ترويج اين سبک زندگي است. سبکي که مي تواند به تعبير مقام معظم رهبري مقدمات برپايي تمدن «ممتاز، متعالي، برجسته و باشکوه» اسلامي را فراهم بنمايد.
امروز جامعه ايراني و به خصوص طبقه متوسط جديد از سبک زندگي غربي رنج مي برد. سبک زندگي مدرن روبناي سياسي مدرنيسم معرفتي است که ممزوج با تمام انگاره هاي متکامل فلسفي پس از رنسانس در دنياي امروز به عنوان يک الگوي جهانشمول توسط غربي ها تجويز مي شود. نمونه عريان اين الگوي حيات به دليل ماهيت ضد هنجاري و ارزشي آن در اغلب کشورها با واکنشهاي اجتماعي مواجه مي شود اما برخي نخبگان غرب گرا در جهان سوم تلاش مي کنند الگوي مدرن زندگي را که بر پايه به حداکثر رساندن شهوات، لذت هاي مادي، و معنويت زدايي است بدون بنيانهاي معرفتي و فلسفي و صرفا به عنوان شيوه اي براي زيست اجتماعي بهتر معرفي کنند.
طبقه متوسط جديد يکي از آسيب پذير ترين اقشار در برابر اين سبک زندگي است.هر چند هنوز اتفاق نظر قطعي بين هيچ يک از جامعه شناسان درباره مفهوم طبقه متوسط جديد و يا "طبقه يقه سفيدان" وجود ندارد اما برخي شکل گيري اين طبقه را در پيوند مستمر با رشد روزافزون شهرنشيني در جوامع توجيه مي کنند.
مارکسيستها طبقه متوسط را به خرده بورژوازي تعبير مي کردند اما در شرايط کنوني بايد بر گستره دلالت معنايي اين طبقه در جوامع مدرن تاکيد ويژه کرد. امروز بسياري از جامعه شناسان معتقدند طبقه متوسط جديد به اصطلاح با سواد، متمدن و از خصلت هاي شهري برخوردار است كه متناسب با توسعه اقتصادي و پيشرفت جامعه شکل گرفته است. اين طبقه در روزمرگي تکنولوژيک بسياري از تعصبات مذهبي خود را به مرور از دست مي دهد و تنها در پارادايم نوسازي و تغييرات تدريجي و زيرپوستي هويتي قابل تحليل است. طبقه متوسط جديد و كارگران يقه سفيد سيالشگران اصلي دموکراسي سازي و نوسازي غربي هستند.
در برخي از کشورهاي اروپاي شرقي آمريکايي ها از انرژي طبقه متوسط جديد در برپايي انقلاب هاي رنگي و تغيير حکومتهاي متخاصم با غرب با توسل به ابزار تظاهرات مسالمت آميز استفاده کردند. اباحي گري، تقدس زدايي، اعتبار زدايي از دين و مقدسات، ترويج اخلاق ضد خانواده و ضد دين، لذت گرايي، دنيا گرايي، غيرت زدايي، غفلت از مرگ و ... برخي از محورهايي است که در سبک زندگي غربي در مواجهه با اين طبقه ترويج مي شود. به عنوان نمونه در اين سبک زندگي ديگر تشييع جنازه جايگاهي ندارد.
امروز در تهران و بخصوص در نقاط مياني و بالايي شهر و حتي نقاط پايين دست ديگر نمي توانيد يک تشييع جنازه را مشاهده کنيد. متداول شده است که يک خودرو مخصوص حمل جنازه ميت را از در منزل سوار مي کند و در بهشت زهرا به سوگواران و خانواده مي سپرد. در بهشت زهرا نيز به يک مراسم مختصر روضه خواني و مرثيه سرايي بسنده مي شود.
اين در حالي است که تشييع اين جنازه در کوچه ها و در محله ها به خودي خود مي توانست حاوي درسها و عبرتهاي زيادي براي مردم باشد و آنها را به ياد زندگي پس از مرگ بيندازد. يک زوج جوان که از پنجره آپارتمان خود هيچ وقت تخت روان مرگ را نديده اند و تنها چيزي که جلوي چشمشان بوده است کافي شاپ ها و فست فودهاي پر زرق و برق بوده چطور مي توانند مفهوم مرگ را درک کنند. آنها چگونه مي توانند به فرزندانشان بياموزند که دنياي فاني محل گذر است. هر چه هست همين سينما و شهربازي و اينترنت و... است.
آيا دنيا در همين زرورق شکلاتي خلاصه مي شود. آيا اين تقليد کورکورانه از سبک زندگي غربي موجب پيشرفت خواهد شد. دلمان را خوش کرده ايم به چند سنتر و پاساژ شيک و لوکس در شهرک غرب و پاسداران و جنت آباد تهران و فکر مي کنيم اينها مظاهر پيشرفت است. آيا با اين سبک زندگي مي توانيم اقتصاد مقاومتي را حمايت کنيم؟ آيا کودکاني که قبل از ياد گرفتن بابا و مامان ياد مي گيرند بگويند پيتزا و يا شکلات مي توانند در برابر فرهنگ مهاجم غربي مقاومت کنند؟
آيا مرداني که خود را مانند زنان آرايش مي کنند و زنانه رفتار ميکنند نمي دانند که با اين کار ساختار هرمي شکل خانواده را به هم مي زنند و ديگر براي زنانشان راضي کننده نيستند؟ آيا آنها نمي دانند همين همشکل شدن زنان و مردان و آرايشهاي زنانه براي مردان و يا آرايشهاي مردانه براي زنان مقدمه رذيله اخلاقي همجنس بازي در غرب بود؟ اگر امروز در برخي کشورهاي اروپايي تصاويري منتشر مي شود که در آن اول کودک قرار دارد بعد مادر بعد سگ آنها و سپس پدرشان نبايد تعجب کرد. آيا تقليد کورکورانه از سبک زندگي غربي سبب نمي شود که ما دچار وضعيتي به مراتب اسفناک تر از غرب شويم؟
از اين رو به نظر مي رسد همانطور که مقام معظم رهبري تاکيد فرمودند امروز در عرصه سبک زندگي ايراني و اسلامي نيازمند يک گفتمان سازي هستيم.ايشان در جمع جوانان خراساني ابراز اطمينان کردند: اگر گفتماني در زمينه آسيب شناسي و چاره جويي مشکلات موجود در سبک و فرهنگ زندگي بهوجود آيد، با توجه به نشاط و استعداد جوانان، حتماً درخشندگي ملت ايران در اين زمينه نيز، چشم جهانيان را متوجه خود خواهد کرد. اين گفتمان سازي مطمئنا نيازمند يک توافق نخبگي بين حوزه و دانشگاه در خصوص تبليغ و ترويج سبک زندگي اسلامي و ايراني است.
روز گذشته اتحاديه اروپا در نشست خود که بخشي از آن به موضوع ايران اختصاص داشت، تحريمهاي ديگري را عليه کشورمان وضع کرد.
گرچه غرب به دنبال به زانو درآوردن نظام و ملت ايران در برابر خواستههاي به ناحق خود است، اما، عواملي در داخل باعث ميشود تا تهاجم آنها عليه ايران بيشتر هم شود.
آنها اعلام کردهاند که وضع تحريمها براي آوردن ايران پاي ميز مذاکره است، در حالي که جمهوري اسلامي ايران در چند سال گذشته هيچگاه مذاکرات را تحريم نکرده و همواره در مذاکرات هستهاي شرکت کرده است.
حضرت آيتالله خامنهاي سه اصل محوري و ثابت سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران را «عزت ـ حکمت و مصلحت» اعلام کردهاند.آيا اين سه اصل در سياست خارجي دولتها رعايت شده است؟
اگر بخواهيم در دولتهاي گذشته رعايت اين سه اصل را بررسي کنيم نيازمند کار کارشناسي، بررسي و تجزيه و تحليل است که از حوصله اين يادداشت بيرون است، اما اکنون که سياستهاي تهاجمي غرب عليه ايران افزايش يافته و به واسطه برخي اتفاقات در کشور پيشبيني ميشود افزايش هم خواهد يافت، پرسش اساسي اين است که آيا ادامه مذاکرات با چنين رفتارها و عملکردهايي عليه ملت ايران و نظام جمهوري اسلامي با کدام يک از محورهاي اساسي «عزت، حکمت و مصلحت» سازگاري دارد؟!
رهبر انقلاب در جريان سفر به استان خراسان شمالي و در ديداري که مردم بجنورد با ايشان داشتند در سخنانشان به برخي مشکلات در راس آن بالا رفتن قيمتها و بيکاري اشاره کردند و افزودند؛ «اين مشکلات، مشکلاتي است که همه مردم با آن دست به گريبان هستند، اما مشکلات غير قابل حلي نيستند زيرا انقلاب اسلامي در طول ۳۳ سال گذشته، مشکلات بزرگتر از اين مسائل را پشت سر گذاشته است.»
ايشان در بخش ديگر سخنانشان افزودند؛ «مساله تحريمها، مساله جديدي نيست و از ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي وجود داشته است اما دشمنان تلاش دارند موضوع تحريمها را بزرگنمايي کنند و متاسفانه برخي هم در داخل با آنها همزبان ميشوند.»
زمزمههايي در داخل مبني بر تاثير مستقيم تحريمها بر اقتصاد کشور باعث شد تا رهبر معظم انقلاب هشدار لازم را در اين زمينه مطرح کنند.
مردم ايران ويژگي خاصي دارند که شايد در هيچ نقطهاي از دنيا يافت نشود. مردم ايران قرنهاست که در مقابل زور و ظلم سر خم نکرده و در مقابل همه فشارها صورت خود را با سيلي سرخ نگه داشته است.
اکنون هم مردم ايران اين مرحله را سپري خواهند کرد و روسياهي براي کساني خواهد ماند که با تحريمهاي دشمن همزباني ميکنند.
اما اينكه چگونه يك كشور ميتواند به آفت جنجال مبتلا شود با كمي غور در گذشته مي توان نسخههايي براي آن يافت. از جمله اينكه فضاي سياسي كشور همراه با تهمت و بداخلاقي است كه جنجالي ميشود و جنجالآفرينان اين صحنه كساني هستند كه با بداخلاقي و تهمت آرامش در كشور را بر هم ميزنند.
البته به دليل آنكه انقلاب اسلامي ما داراي ريشهاي فرهنگي است ميبايست از رفتارهاي نادرست انتخاباتي و بداخلاقيهاي سياسي پرهيز كنيم. از سوي ديگر بايد با اعلام معيارها و برنامهها مباحث انتخاباتي را آغاز كنيم نه آنكه بر شخصيتها تاكيد داشته باشيم. در صورت تحقق چنين امري است كه آرامش در فضاي سياسي كشور مستحكمتر خواهد شد.
همانطور كه رهبر معظم انقلاب نيز روز گذشته در جمع مردم شريف شيروان در استان خراسان شمالي تاكيد كردند كه در مدت باقیمانده تا انتخابات و در خود انتخابات، همت همه مسئولان بر حفظ آرامش و اجتناب از جنجالی شدن فضای سیاسی کشور باشد، بنابراين بر همه واجب است كه در ايجاد ثبات و آرامش با يكديگر همراهي كنند.
متاسفانه آنچه كه امروز درباره انتخابات و كانديداها به چشم ميخورد نه تنها آرامش را از فضاي سياسي كشور ميگيرد بلكه معيار درستي براي مردم به منظور برگزيدن كانديداي اصلح نيست. در واقع اگر از تمركز بر شخصيتگرايي كاسته و بر معرفي برنامهها و اهداف كانديداها افزوده شود كارآمدتر از تاكيد بر شخصيتهاست؛ چرا كه در حال حاضر صحبت از مصداقها زود است و فضاي سياسي كشور را به سمت فضاي انتخاباتي زودرس ميبرد كه اين موضوع براي شرايط امروز كشور مناسب نيست.
اگر كانديداهاي انتخابات رياستجمهوري به جاي تخريب به بيان و اعلام برنامهها و اهداف خود بپردازند به طور قطع تاثير بيشتري در جذب مشاركت مردم خواهد داشت. اما اينكه برخي تاكيد زيادي بر عنوان و شخصيتها در انتخابات دارند دلايل عمدهاي دارد؛ يكي از آنها ممكن است براي جا انداختن شخصيت خود و برخي براي ترغيب كانديداهاي مورد علاقهشان باشد يا اينكه براي سنجش نبض عمومي جامعه كه مورد قبول واقع ميشود يا نه. از سوي ديگر رئیس جمهور آینده باید یک چهره عقلانی و مورد اعتماد باشد تا از تجربیات افراد مختلف استفاده کرده و فضای آرامش بخشی را بر کشور حاکم کند.
1-این جریان تصور میکند اکنون به لحاظ گفتمانی در حال غلبه بر فضای سیاسی کشور است و ادبیاتی که تا سال 88 مخصوص این جریان بوده، اکنون مبلغانی حتی درون دولت پیدا کرده است.
2-جریان فتنه تصور میکند نظام برای برگزاری پرشور انتخابات آینده یا حتی پیشتر از آن برای مدیریت فضای سیاسی و اقتصادی کشور تا فرارسیدن موسم انتخابات به این جریان نیاز خواهد داشت. اخیرا این دیدگاه تعمیق شده است. بویژه از سهشنبه 2هفته پیش به این طرف، اصلاحطلبان تصور میکنند به هم ریختگی اردوگاه اصولگرایان بالاخره دستهای نظام را به سمت آنها دراز خواهد کرد.
3-جریان فتنه فشارهای خارجی قبلی را به نفع خود ارزیابی میکند و امیدوار است این فشارها تشدید هم شود. تحریمها و فشارهای غرب برای فتنه، 2 نتیجه داشته است: نخست اینکه بهزعم آنها نظام به مشکلی بزرگ مشغول شده و انرژی کمتری برای خرج کردن علیه آنها خواهد داشت و دوم، جریان فتنه تصور میکند غرب مایل است نظام به این جمعبندی برسد که تنها راه تعدیل فشارها باز شدن راه برای بازگشت آنها به درون حاکمیت است. در مجموع ظاهرا آقای هاشمی بشدت احساس فرصت کرده و چپها پشت سر او به صف ایستادهاند تا بازگشت خود به عرصه سیاسی کشور را جشن بگیرند. این وضع را به دقیقترین وجه ممکن میتوان با استفاده از تعبیر «عملیات روانی روی خود» توصیف کرد. چه چیز موجب شده اهل فتنه به این جمعبندی برسند که اوضاع برای آنها در حال رو به راه شدن است؟
یکم- نخستین نکتهای که باید به خاطر آقایان آورد – و البته هرگز از یاد نظام نرفته است- این است که بزرگترین مقصر فشارهایی که اکنون از جانب غربیها بر ایران وارد میشود، دقیقا و مشخصا جریان فتنه است. در سال 89 دور جدید تحریمها به این دلیل آغاز شد که غربیها نگران بودند جریان فتنه رو به موت باشد و میخواستند از طریق فشار اقتصادی به مردم توجه آنها را به سوی جریان فتنه به عنوان تنها جریانی که میتواند مشکلات را با غرب حل کند جلب کنند. حالا هم همان وضع است با این تفاوت که آمریکا، اروپا و جناحی در اسرائیل تصور میکنند تحریم یعنی فشار به مردم و نظام، در نهایت به قدرت عمل بیشتر و آزادی عمل افزونتر جریان فتنه خواهد انجامید. در حقیقت، اگر نبود جریان فتنه در ایران، وضع تحريمها با این شدت و حدت معنایی نداشت. آمریکاییها به چیزی طمع کردهاند و پنهان نمیکنند که آن چیز دیدن دوباره دوستانشان یا در خیابان یا در کاخ پاستور است.
دوم-
سوءتفاهم محض است اگر کسانی از اهل فتنه تصور کردهاند ادبیات سازشکارانه و پر از ترس و لرز آنها در جامعه فراگیر شده است. آنچه مردم میخواهند تسلیم نیست بلکه حل مشکلاتشان است و اتفاقا تجربه نشان داده تسلیم مشکل را بیشتر میکند به جای اینکه آن را حل کند. خوب است آقایان اندکی از تجارب خود برای مردم بگویند تا معلوم شود چگونه عجز و لابه در مقابل غربیها جز به جریتر شدن آنها نمیانجامیده است. بهترین فرد خود آقای هاشمی است چرا که تیم هستهای اصلاحات با آن کارنامه مشعشع یکسره شاگردان اویند.
سوم-
خوشمزه است که هنوز یک سال از انتخابات مجلس نهم نگذشته که فتنهگران نظام را به هماوردی دوباره میخوانند. مقالات و اظهارات آقایان در یک هفته آخر منتهی به انتخابات مجلس نهم را بخوانید. یکسره پر بود از خط و نشان در این باره که وضع نظام خراب است، اگر ما را راه ندهد خرابتر هم میشود و انتخابات بدون ما یعنی هیچ. تنها بعدازظهر روز انتخابات بود که دریافتند باز هم تند رفتهاند. وقتی محمد خاتمی در روستای پشت کوه دماوند رای داد دیگر آب از سر گذشته بود. حالا هم وضع نسبت به آن زمان تفاوت اساسی نکرده است. ما البته نمیدانیم حضرات در مراودات مفصلشان با دوستان آمریکایی و اروپایی چه قول و قرارهایی گذاشته و چه خوابهایی برای آینده این کشور – خصوصا چندماه باقیمانده تا انتخابات- دیدهاند ولی این را میدانیم که آمریکاییها 33 سال است دارند درباره ایران خواب میبینند.
چهارم-
شروط نظام درباره جریان فتنه تعدیلشدنی نیست چون جنایت این عده علیه کشور پاکشدنی نیست. اکنون میتوان حدس زد که وقتی از داخل دولت ندای سازشطلبی یا لیبرالیسم فرهنگی میشنوند، خوشحال و شادمان نتیجه میگیرند که سیستم در آستانه فروپاشی است و نوبت ما بهزودی خواهد رسید. آدمی البته به امید زنده است ولی تنها امیدی که امثال آقای هاشمی فعلا میتوانند داشته باشند این است که حداکثر چند نفری درون دولت اصلاحطلب شوند و به آنها بپیوندند؛ همین!
پنجم-
چند هفته دیگر البته شاید وضع تغییر کند. مهدی هاشمی اکنون در حال حساب پس دادن درباره همه آن اموری است که آقایان تصور میکنند دیگر کسی سراغ آن را نخواهد گرفت. پرونده 88 نه فقط بسته نشده بلکه اتفاقا تازه باز شده است. باید دید مصاحبههای آقاي هاشمی تا یکی، دو ماه دیگر هم همینقدر طلبکارانه و مهاجمانه خواهد بود یا نه.
طوری که بنا به گفته یکی از اعضای هئیت رییسه مجلس، چون سئوال عمدتا در باره نوسانات بازار ارز بوده است، موضوع به کمیسیون برنامه و بودجه و محاسبات مجلس ارجاع شده و گویا در جلسه همین هفته کمیسیون مزبور، این موضوع در دستور کار قرار دارد. نظر به اهمیت این موضوع به خصوص در شرایط فعلی کشور ، یادداشت امروز به این مهم اختصاص یافته است.
با این امید که نکات پیش رو، مرضی خداوند سبحان واقع و برای ارتقای آگاهی های عموم مفید باشد.نکته اول قبل از ورود در جزییات فرآیند طرح سئوال از رییس جمهور، این است که توجه کنیم ملت ایران با انقلاب عظیم اسلامی خود در سال 1357 ، عزم آن کردند تا مدل و الگوی جدیدی از اداره کشور و جامعه را به جهانیان معرفی کنند.
الگویی که هم شاخص های مردم سالاری در ابعاد مختلف را در بر داشته باشد وهم مبتنی بر نوع نگرش و حیاتی به رستگاری بشر و جامعه اسوه طراحی های متنوع را ساماندهی کند. در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در واقع معماری حقوقی این آرمان تحقق یافت، دراصل 56 قانون اساسی مقرر شد:« حاکمیت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست وهم او انسان را بر سرنوشت اجتماعی خویش حاکم ساخته است.
هیچ کس نمی تواند این حق الهی را از انسان سلب کند یا در خدمت منافع فرد یا گروهی خاص قرار دهد و ملت این حق خداداد را از طرقی که در اصول بعدی می آید، اعمال می کند». این نوع نگرش به حاکمیت وحکمرانی، یکی از ظریف ترین ابعاد نظری اندیشه اسلامی مورد تاکید امام راحل را نشان می دهد. اندیشه ای که تقابلی بین جمهوریت واسلامیت نمی بیند وحاکمیت که مهم ترین موضوع در تبیین نوع طراحی نظام سیاسی است را با منشا الهی واراده مردمی پیوند می زند.
همین نگاه است که اندیشه حقوقی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را از برخی گرایش های اسلامی موجود در جهان اسلام که برای اراده بشر و تعیین سرنوشت مردم در عرصه عمومی جایگاه کم و تشریفاتی قایل هستند، جدا می سازد، همانگونه که از دیدگاه حکومت های لیبرال نیز به دور است، چرا که منشا الهی حاکمیت را مطرح و جمهوریت هماهنگ با اسلامیت را به عنوان مدل جدید به جامعه بشری معرفی می کند.
در چارچوب همین نگرش کلان بوده است که قانون اساسی هم در اصول مختلف حقوق ملت را به تفصیل بیان داشته وهم به نحوی اختیارات ومسئولیت های قوای سه گانه وسایر نهادها را مقرر کرده که همه صاحبان قدرت در مقابل ملت پاسخگو باشند و سازوکارهایی برای نظارت بر هر یک از مقامات و عملکردهای آنان تعبیه شده است.
در همین بستر است که برابر قسمت آخر اصل 107 قانون اساسی لازم دانسته شده تا تصریح شود که حتی «رهبری در برابر قوانین با سایر افراد کشور مساوی است».هم چنین در چنین نگرشی به حکومت وحکمرانی است که عموم مردم حق بلکه وظیفه دارند هم در روابط بین خود و هم نسبت به دولت دعوت به خیر وامر به معروف و نهی از منکر کنند(اصل 8 قانون اساسی).
در این مدل حکمرانی، مجموعه قوای حکومتی موظفند از همه امکانات بهره مند شوند تا اهداف 16 گانه اصل سوم قانون اساسی از جمله محو هر گونه استبداد وخود کامگی و انحصار طلبی(بند6 اصل سوم)، مشارکت عامه مردم در تعیین سرنوشت سیاسی-اقتصادی-اجتماعی و فرهنگی خویش (بند 8 اصل سوم)، رفع تبعیضات ناروا و ایجاد امکانات عادلانه برای همه در تمام زمینه های مادی و معنوی (بند 9 اصل سوم) تحقق یابند.
با لحاظ این چارچوبه حقوقی منسجم و مترقی منعکس در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، از همه صاحبان قدرت در هر رده ای که باشند، انتظار می رود به نحوی عمل کنند و سخن بگویند که کارآمدی این الگو در عمل مشاهده شود و خدای ناکرده با عمل یا سخن نادرست خود، این داوری را دامن نزنند که آنچه در قانون اساسی آمده با آنچه در عمل جلوه می یابد متفاوت است و در عمل صاحبان قدرت برای خود قداستی ایجاد کرده که پاسخگوی عملکردهای خود نیستند.
نکته دوم اینکه اگر فرض را بر این بگیریم که از حیث نظری همه مسئولان محترم کشور از بالاترین سطح تاپایین ترین بخش ها، توجه دارند که کارگزار چه مدل حکومتی هستند و در پیشگاه خداوند و ملت چه مسئولیت سنگینی بر عهده دارند، آنگاه این پرسش مطرح می شود که آیا با استناد به این مبانی نظری، می توان به طورمرتب هر نهادی در اجرای اختیارات قانونی خود به دیگری چنگ بزند ودر تلاش باشد تا حرف خود را بر کرسی نشاند. یا این گونه عمل کردن ها در واقع سوء استفاده از حریم قانونی است؟ پاسخ این سئوال روشن است. صرفنظر از پاسخ حقوقی عموم مردم نیز رویکردهای مچ گیرانه و قدرت طلبانه قوای مختلف نسبت به یکدیگر را رد می کنند.
بر این اساس خیلی مهم است که آداب بهره مندی از سازو کارهای قانونی در اختیار و فرایندهای دموکراتیک را نیز رعایت کنیم. این رعایت نیز از سوی همگان باید باشد. نمی توان توقع داشت که بخشی از حاکمیت رعایت و بخش های دیگر بدین مهم ملتزم نباشند. به گردن دیگران انداختن در این جایگاه ها قرار گرفته اند. در همین بخش این واقعیت را نیز نمی توان نادیده گرفت که هر چه مسئولیت های متنوع تری بر عهده افرادی قرار گیرد، امکان خطا و اشتباه نیز بیشتر است.
بنابراین در پرسشگری از مسئولان، به این جنبه نیز باید توجه داشت که از میان صدها مسئولیتی که یک مقام عالی حکومتی بر عهده دارد، دایما خطاها واشتباهات فقط دیده نشود و همانها برجسته نشود. بلکه تلاشهای مثبت و زحمات و خدمتگزاری های او نیز در نظر گرفته شده.
آنگاه با نگاهی جامع، پرسشگری ها انجام پذیرد.نکته سوم اینکه از حیث قانونی، برابر ماده ۱۹۶ آییننامه داخلی مجلس « در صورتی که حداقل یک چهارم کل نمایندگان بخواهند درباره یک یا چند وظیفه رییسجمهور از وی سوال کنند، باید سوال یا سوالات خود را به طور صریح و روشن و مختصر همگی امضا و به رییس مجلس تسلیم کنند و رییس مجلس موضوع را در اسرع وقت به کمیسیونهای تخصصی مربوطه، ارجاع خواهد کرد.
هر کمیسیون موظف است حداکثر ظرف یک هفته با حضور نماینده معرفیشده رییسجمهور به آن کمیسیون و نماینده منتخب سوالکنندگان تشکیل جلسه دهد.
در این جلسه نماینده رییس جمهور پاسخ مقتضی را از طرف رییس جمهور ارایه خواهد کرد. پس از گذشت یک هفته از طرح سوال در کمیسیون یا کمیسیونها، چنانچه هنوز حداقل یک چهارم کل نمایندگان مجلس از سوال خود منصرف نشده باشند، رییس مجلس موظف است در اولین جلسه سوال یا سوال ها آنان را قرائت و فوراً برای رییس جمهور ارسال کند.این سوال یا سوال ها، ظرف 48 ساعت تکثیر و در دسترس نمایندگان قرار میگیرد.
تعداد سوال ها نباید از 5 سوال بیشتر باشد و پس از ارسال سوال یا سوال ها برای رییسجمهور، کاهش امضاها سبب خروج سوال یا سوال ها از دستور نمیشود.» براساس ماده ۱۹۷ آییننامه داخلی مجلس،« رییسجمهور موظف است ظرف یک ماه از تاریخ دریافت سوال یا سوال ها، در جلسه علنی مجلس حضور یابد و به سوال یا سوال ها مطروحه نمایندگان پاسخ گوید، مگر با عذر موجه با تشخیص مجلس شورای اسلامی.
مدت طرح سوال یا سوال ها از طرف نمایندگان منتخب سوال کنندگان حداکثر 30 دقیقه و مدت پاسخ رییس جمهور حداکثر 1 ساعت است که طرفین میتوانند وقت خود را به دو بخش تقسیم کنند. در این صورت همه سوال ها و پاسخها در بخش اول وقت هر یک از دو طرف بیان میشود و در بخش دوم، ابهامات سوال کنندگان و پاسخ های رییس جمهور مطرح میشود. در نهایت، درباره پاسخ رییسجمهور به هر یک از سوال ها از نظر قانعکننده بودن، به صورت جداگانه رأی گیری میشود.
چنانچه اکثریت نمایندگان حاضر در جلسه، از پاسخ رییس جمهور به سوالی، قانع نشده باشند و موضوع مورد سوال، نقض قانون و یا استنکاف از قانون محسوب شود، آن سوال به قوه قضاییه ارجاع می شود.» هم اینک در خصوص طرح سئوال از آقای رییس جمهور، چند دیدگاه مطرح است.
برخی بر این باورند که رییس جمهور فعلی از جمله معدود روسای جمهوری است که در جمهوری اسلامی از ابتدا تاکنون این همه مورد سئوال و بازخواست در رسانه ها یا در سطح مجاری قانونی از جمله مجلس قرار گرفته است و به رغم تلاش های شبانه روزی، دولت ایشان و شخص رییس جمهور هیچگاه از مقام پاسخگویی کنار نرفته وجوابگوی عملکردهای خود البته با ادبیات خاص خود بوده اند.
این دیدگاه که به طور عمده از سوی حامیان رییس جمهور مطرح می شود هم چنین تاکید دارند که نقش رییس جمهور فعلی در تعمیق دموکراسی و ضرورت پاسخگویی مسئولان عالی کشور، نقشی به یاد ماندنی است و توصیه می کنند که این روند در مورد سایر مسئولان عالی کشور نیز نمود یابد. دیدگاه دوم از سوی برخی از منتقدان دولت ورییس جمهور مطرح است، که اگرچه بر بسیاری از عملکردهای اجرایی کشور به خصوص در همین حیطه موضوع سئوال اخیر، بیش از 100 نماینده مجلس اعتراضاتی بر دولت دارند.
ولی بر این باورند که طرح سئوال از رییس جمهور، اثری مثبت بر مصالح ملت ندارد و چه بسا ممکن است فضای کشور را ملتهب تر کند وآثار سوء اقتصادی بر جای گذارد. یکی از نمایندگان شناخته شده مجلس در همین چارچوب پیشنهاد داده که نمایندگان بهتر بود به جای سئوال از رییس جمهور ، تخلفات ایشان از چارچوب های قانونی را بر اساس ماده 233 و بند 6 ماده 33 آیین نامه داخلی مجلس درکمیسیون های تخصصی و به دور از فضا سازی های رسانه ای، بررسی می کردند.
سپس گزارشی با رعایت مصالح جامعه در صحن علنی مجلس قرایت می شد واگر نمایندگان قانع نمی شدند، با رای خود پرونده تخلفات مزبور را به قوه قضاییه ارجاع می دادند. و اما دیدگاه سوم بر این باور است که از ظرفیت های قانونی نظارت بر مسئولان باید به صورت طبیعی استفاده کرد و نباید این موضوع را عجیب جلوه داد.
این دیدگاه بر این باور است که سئوال از رییس جمهور به نفع مصالح کشور است. چون مردم سئوالات متعدد دارند و نمایندگان از سوی ملت این سئوالات را مطرح می کنند. به علاوه برخی از معتقدان به این دیدگاه اعلام می دارند که قبل از این، سئوالات از مسئولان اقتصادی دولت پرسیده شده و جواب قانع کننده ای دریافت نشده.
بنابراین چاره ای جز طرح سئوال از رییس جمهور وجود ندارد تا بتوان پاسخ ملت را داد. در میان افراد معتقد به این دیدگاه سوم، افرادی نیز دیده می شوند که با اظهاراتی هیجانی و توام با خط ونشان کشیدن برای رییس جمهور، تصورمی کنند این گونه اقدام برای اصلاح امور اشکالی ندارد و در کمترین اثر خود به قول عامیانه، دل مردم را خنک می کند.
حال با لحاظ سه دیدگاه یادشده و ضمن تاکید بر اینکه تکثر آرا و نظرات در یک جامعه نشان از پویایی آن جامعه دارد و ضمن اذعان بر اینکه برخی مشکلات اقتصادی کشور در حال حاضر داد بسیاری از مردم وحتی علمای بزرگ را در آورده است ، اولا ، باید همه تلاش کنیم تا درک درستی از ظرفیت های حقوقی مدل اسلامی مردم سالاری داشته باشیم وهمواره در جهت تعمیق و توسعه آن، از هیچ اقدام شایسته ای فروگذاری نکنیم.
ثانیا ، آرمان خواهی توام با واقع گرایی را در اقدامات مختلف خود مد نظر قرار دهیم. بدین معنا که متغیرهای مختلف را بسنجیم و سپس تصمیم گیری کنیم تا مبادا بر اساس ذهنیات ولو آرمان خواهانه خود و یا بالعکس بر اساس عمل گرایی به دور از آرمانها حرکت های خود را تنظیم کنیم.
ثالثا ، باید همه مواظب باشیم که تهدیدات مختلفی از ناحیه بیرونی متوجه کشور است و هر اقدام نسنجیده داخلیمی تواند آثار زیان باری را متوجه کشور کند. رابعا، روحیه همکاری وهمدلی را چه در سطح مسئولان کشور وچه در سطح عموم جامعه گسترش دهیم تا همه از یاد نبریم که سوار یک کشتی هستیم وهر گونه مخاطره، می تواند برای همه خطر آفرین باشد.
سادسا ، همه تلاش کنیم تا حاکمیت به دور از تبعیض قانون در کشور مبنای هر گونه حرکت فردی یا اجتماعی باشد. اگر به این موارد همه ملتزم باشیم، آنگاه اگر در فرایندهای دموکراتیک پرسشگری از صاحبان قدرت جریان یابد، امری طبیعی جلوه خواهد کرد و برای ملت مفید خواهد بود . در غیر این صورت، هر چه به دست آید، به طور قطع به مصلحت ملت نخواهد بود و داوری مردم این نخواهد بود که مسئولان برای آنها از یکدیگر پرسشگری جدی به عمل می آورند.
سخن آخر:
تفکیک قوا یکی از شاخصه های نظام های مردم سالار در جهان معاصر تلقی می شود. تفکیک قوا البته مطلق نیست. بلکه تفکیک وظایف واختیارات در عین تعامل و همکاری برای پیشبرد مصالح ملت، اصلی پذیرفته شده و بدیهی در حقوق عمومی محسوب می شود. این واقعیت تلخ را نباید دست کم گرفت که ماه هاست، همکاری و همدلی قوای سه گانه برای حل مشکلات مردم دچار برخی آسیب ها و سوء تفاهم ها شده وحتی در مواردی، کدورتهایی در سطوح بالای مسئولان یا لایه های میانی با توجیهات درست یا نادرست شکل گرفته که ثمره آن بروز برخی رفتارها یا گفتارهای به دور از اعتدلال وهمه جانبه نگری است.
این وضعیت باعث شده که بخشی از ظرفیت های نظام، به جای پرداختن به رفع مشکلات اصلی جامعه، معطوف به مسایل حاشیه ای شود و هر یک تلاش کنند که تقصیر مربوط به وضع موجود برخی مشکلات جامعه در ابعاد اقتصادی-اجتماعی یا فرهنگی و سیاسی را به گردن نهاد دیگر بیندازند. حال آنکه همه باید پاسخگو باشند . اولین گام در جهت پاسخگویی مسئولان، حرکت در چارچوب قانون و پرهیز شدید از هر گونه قانون شکنی و احترام به وجدان عمومی جامعه است.
امید است مسئولان محترم در قوای سه گانه وسایر نهادها، برابر حکم مقرر در اصل 57 قانون اساسی با هدایت و راهنمایی رهبر معظم انقلاب، به خوبی از عهده انجام وظایف قانونی محوله بر آیند و هر چه سریعتر مشکلات موجود جامعه را مرتفع سازند و به طورعملی نشان دهند که خادمان شایسته ای برای ملت واجرای الگوی حکمرانی مردم سالار اسلامی هستند.
مردم صبور و شریف ایران انواع سختی ها و مشکلات را تحمل می کنند به این امید که آرمانهای آنان عملی شود و خونهای پاک شهدا در ابعاد مختلف به بار نشیند. قدر این ملت را همه مسئولان در عمل بدانند و لحظه ای را برای خدمت صادقانه از دست ندهند وهمواره پاسخگوی عملکردهای خود باشند. قضاوت مردم هم اینک در کوچه و خیابان براحتی قابل دستیابی است.
در اين حال رؤساي 10 کشور عضو اکو براي شرکت در اجلاس باكو دعوت شدهاند و سران کشورهاي اين سازمان منطقهاي بار ديگر تلاش خواهند کرد تا در چارچوب اين سازمان منطقهاي همکاريهاي خود را گسترش و بهبود بخشند . چنانچه قرار است تحولات دو سال اخير در دوران رياست ترکيه بر سازمان همکاري هاي اقتصادي اکو و اهداف سند چشم انداز اين سازمان تا سال 2015 و عملکرد اين سازمان منطقه اي در اين نشست مورد بحث و بررسي قرار گيرد.
اگر نگاهي به گذشته اكو داشته باشيم بايد گفت سازمان اکو که در واقع ريشه در همکاريهاي سه کشور پاکستان ايران و ترکيه دارد براساس تصويب شوراي وزيران در سال 1371 كشورهاي افغانستان؛ جمهوري آذربايجان؛ قزاقستان؛ تركمنستان؛ قرقيزستان؛ ازبكستان و تاجيكستان نيز به سازمان اكو وارد کرد. يعني اكو با اين رويكرد به اكو سازماني منطقهاي با 10 عضو بدل شد اما نتوانسته نقشي فراخور داشته و در حد پتانسيل کشورهاي عضو به همگرايي منطقهاي و اقتصادي بين كشورها كمك چنداني كند.
در اين بين اگر نگاهي به علمكرد اين سازمان داشته باشيم از يك سو اين سازمان در مقايسه با عملکرد سازمانهايي نظير آ سه آن ناکارامدي خود را در بهره وري از توانايي هاي منطقه اي نشان داده است و از سويي نيز نتوانسته است با آسيب شناسي رويكرد منطقه اي گذشته خود در دو سال گذشته نيز قدرت اين سازمان را افزايش دهد.
در اين بين بايد گفت نقش دو کشور محوري ترکيه و ايران را در حالي در اين سازمان برجسته مي بينيم كه عملا تركيه توجه چنداني به اين سازمان نداشته است و در دو دهه گذشته کوشيده است تا با توجه به پتانسيلهاي قومي و زباني خود در قالب کشورهاي ترک زبان نقش مهمي در گسترش قدرت سياسي و اقتصادي خود فارغ از اكو بازي کند. بويژه اينكه ترك ها در دو سال گذشته در كنار استراتژي سياست خارجي خود هر چند در تئوري به همه مناطق اطراف خود نگاهي راهبردي داشته اند اما در عمل تركيه كوشيده است بيشترين تلاش را براي ايفاي نقش مهم در خاورميانه بازي كند همين امر موجب شده است آنكارا عملا توجه اساسي اي به اكو نداشته و روابط خود را با كشورهاي ترك زبان قفقاز و آسياي ميانه در قالب روابط دو جانبه و يا در قالب سازمان كشورهاي ترك زبان جستجو كند.
يعني ايران نيز هر چند كوشيده است تا روابط منطقه اي خود با كشور هاي اكو را تقويت كند و با توجه به علقهاي مشترک زباني مذهبي و فرهنگي با برخي کشورهاي عضو از اين اشتراکات بيشترين استفاده را ببرد، اما اين ترکيه بوده است که بيشترين سود سياسي و اقتصادي را از قبل همکاري با کشورهاي عضو اکو برده و از پتانسيلهاي موجود براي افزايش همکاريهاي چند بعدي و گسترش صادرات اقتصادي و نفوذ سياسي و فرهنگي خود در کشورهاي عضو اکو بهره گرفته است.
آنچه مشخص است اکو هماكنون با 10 عضو؛ و بيش از 340 ميليون تن جمعيت وامكانات نفت؛ گاز و صنعت كه در اختيار دارد و ميتواند در قالب يك سازمان موفق و خوشآتيه منطقهاي توسعه يافته قرار گيرد اما تا كنون نتوانسته به اهداف اعلام شده دست يابد. در اين حال ايران نيز مي تواند با بهره گيري از اين فرصتها بيشترين سود را از قبل اين سازمان دريافت کند.
حال و روز ديکتاتورهايي که با تکيه بر خشونت و ارعاب بر مردم حکمراني ميکردند و خود را همانند فراعنه مالک مردم ميدانستند؛ تشابه زيادي با هم دارد. اندک حاکماني بودند که با مردم مدارا ميکردند. گروهي از حاکمان هم ابتدا خود را حامي مردم دانستند و با مرور زمان نقاب از چهره برداشتند. دسته سوم که با چشيدن طعم قدرت تغيير رويه دادند بيشتر پس از وقوع انقلاب فرانسه نمود يافتند. چهرههايي که با عنوان رهبران انقلابي به قدرت رسيدند و ديگران را به گيوتين مرگ سپردند و در نهايت خود هم قرباني همان گيوتين ميشدند. اين رخداد در کشورهاي ديگر نيز نمود يافت؛ موضوع در همه جاي دنيا يکسان بود: ولع قدرت و ثروت!
آدولف هيتلر که با شعار احياي اقتدار ژرمنها به قدرت رسيد خونريزي را پايهريزي کرد که صفحات ننگين از خشونت انسان در تاريخ ميباشد. البته جبهه متفقين هم آن چنان پاک و جدا از گناه نبودند. امپراتوريهاي استعمارگري که نميتوانستند يک کشور مقتدر را در کنار خود تحمل کنند. چرچيل، استالين و روزولت هر کدام به مقتضايي به اندازه هيتلر دستهايشان به خون مردم و چپاول سرمايه ديگر کشورها آلوده بود. پس از پايان جنگ جهاني دوم دنيا به قطب شرق و غرب تقسيم شد؛ جالب آن که هر دو طرف خود را حامي ملت ميناميدند ولي خود را محق به هر اقدامي براي حفظ رژيم ميدانستند.
همزمان با رقابت بلوک شرق و غرب انقلابهايي در خاورميانه و آمريکاي لاتين شکل گرفت که در ابتدا سران اين تحولات خود را فرزند ملت ميناميدند اما به پشتوانه کمونيسم روسيه يا ليبرال آمريکايي هر انتقادي به بدترين شکل سرکوب ميشد.
جالب اين جا است که دو ابرقدرت آن زمان در جريان جنگ تحميلي ديکتاتوري رژيم صدام حسين در مقابل ايران اسلامي متحد شدند و در نهايت نتوانستند کاري از پيش ببرند.
در افغانستان هم جنگ با ارتش شوروي موجب پرورش فرماندهاني همچون احمدشاه مسعود شد که تا لحظه آخر در کنار مردم ايستاد و در راه ميهن کشته شد.
اما گروهي منحوس مانند طالبان با تفکر سلفيو وهابي ايجاد شد که به نام اجراي احکام شريعت، جنايتهاي بيشماري را رقم زدند.
گذشت زمان هيچ چيز را گويي تغيير نميدهد! انگار همين ديروز بود که رجب طيب اردوغان به عنوان يک رهبر و حتي فرمانده به دل خاکريز رژيم اسرائيل زد و با يک ديپلماسي کارآمد براي شکست حصرغزه ضربهاي کاري به پيکره اشغالگران قدس وارد کرد.
انقلابهاي زنجيرهاي بهار عربي موجب روي کارآمدن سياستمداراني شد که برصندلي ديکتاتورهاي خشني همچون سرهنگ قذافي و حسني مبارک تکيه زدهاند.
در روز پيروزي حسني مبارک، کسي در مصر سر از پا نميشناخت و همه هلهله کنان به خيابان آمدند و براي او دست تکان دادند اما رئيس جمهور مصر امروز با ديروز خود خيلي تفاوت دارد!
اگرچه مهرههاي نظامي مصر از قدرت به حاشيه رانده شدند اما آنها از مصونيت در برابر جنايات گذشته خود بهره ميبرند.
اعتراض به تبرئه قاتلان انقلابيون مصر که منتهي به درگيري خياباني در قاهره با چندين زخمي شد در کنار نارضايتيهاي ديگر از عملکرد دولت مصر و حتي اخوانالمسلمين مصر ميتواند منتهي به درگيري و آشوبهاي گسترده شود و اين يعني دعواي انقلابيون با انقلابيون.
اوضاع در ليبي همچنان آشوب زده گزارش ميشود و اين کشور از داشتن يک نخستوزير مقتدر بيبهره است. در تونس هر روز يک اعتراض و تظاهرات شکل ميگيرد و رهبران انقلاب نتوانستهاند نمره قبولي کسب کنند.
در سوريه اگرچه انتقادات جدي به عملکرد بشاراسد و ارتش سوريه در نحوه تعامل با مخالفين و حتي دفاع وجود دارد ولي معارضين بشاراسد که از چندين گروه و طيف داخلي و خارجي تشکيل شدهاند به نام ملت به کام دولتهاي متخاصم خارجي مردم را قرباني جنگ فرسايشي سوريه ميکنند. در اين ميان رجب طيب اردوغان هم به گمان پيروزيهاي ديپلماتيک ديروز خود با جنون خود را به زمين و زمان ميکوبد تا منفعت سياسي کسب کند؛ قانون واحد اما دل آزاري که هنوز هم ادامه دارد، فرشتههايي که ديو ميشوند. سياستمداران در ابتدا نقاب به چهره دارند اما با چشيدن طعم قدرت از ديکتاتورهاي خشن پيشي ميگيرند.
امام خميني(ره) موضوع را در نبود تزکيه نفس ميداند و مقام معظم رهبري در نداشتن ظرفيت غرور و خودمحوري ميدانند.
تا همين يك سال پيش و در كشاكش جنگ مخالفان و ارتش در حمص و حماء و در شرايطي كه اوضاع هم در نوار مرزي غرب سوريه و هم در كل منطقه خاورميانه غبارآلود و غير قابل تحليل بود بسياري از شباهتهاي ناآراميهاي سوريه با تحركات انقلابيون در ليبي ميگفتند. اما هر چه كه زمان گذشت و مجهولهاي معادله پيچيده سوريه يكي پس از ديگري عيان شدند، ورق برگشت و براي بسياري پشت پرده آنچه كه بر سرزمين شام ميگذشت روشن شد.
از هر زوايه اي كه به متغيرهاي عيان شده اين معادله نگاه ميكردي ناخودآگاه ذهن را به روياي بازتاسيس يك «امپراطوري در شمال سرزمين شام» و آرزوي تاسيس «قدرتي بي سرزمين» در جنوب خليج فارس حواله ميداد. اكنون ديگر روشن شده است كه درگيريهاي سوريه نه جنگي داخلي و نه انقلابي از درون عليه حكومت كه جنگي تحميلي از سوي ائتلافي غربي- عربي- تركي عليه مردمان بلاد شام بوده است و نه بيشتر.
به عبارت ديگر دراين مدت در كنار دشمنيهاي غرب و مخالفتهاي سنتي رياض با تهران و دمشق، دو حكومت روياپرداز - يكي در قطر كوچك و ديگري با نوستالژي عثماني بزرگ- آتش بياران اصلي معركه سرزمين شام بوده اند.
اكنون پس از حدود دو سال جنگ فرسايشي و بدون نتيجه و به اوج رسيدن برادركشيها در حلب و حمص و حماء و ويران شدن بي سابقه شهرها و زيرساختهاي كشور تازه يك به يك اعضاي ائتلاف مرگبار غربي- عربي- تركي به خود آمده اند كه در آوردگاهي هر دو سر باخت گرفتار آمده اند ونه راه پس دارند و نه راه پيش.
ديگر پوشيده نيست كه رجب طيب اردوغان و تئوري پرداز حوزه سياست خارجي دولتش يعني احمد داود اوغلو از پس تاريخ و به گونه اي نوستالژيك، در جريان تحولات جهان عرب به سوريه به چشم دروازه و فرصتي براي بازگشت به شكوه امپراطوري گذشته و نقطه آغاز احياي نوعثماني در قلمرو كنوني خود مينگريستند. اما تركها اكنون و در شرايطي كه جنگ در سوريه مغلوبه شده است به اصلي ترين بازنده اين ماجرا بدل شده اند. آنها به مثابه سلاطيني گم شده در تاريخ، شرايط و قابليتهاي جهان امروز و متغيرهاي موثر براي عينيت يافتن يك روياي خام را دست كم گرفتند تا به ناگهان فرصت سوريه، به تهديدي جدي براي آنان تبديل گردد و اكنون پس از مردم سوريه دولت آنكارا به دومين بازنده اين تحولات بيست ماهه بدل شده است.
تركهاي عثماني را اكنون هم خطر جنگ در مرزهاي جنوبي با سوريه تهديد ميكند و هم با خودمختاري و قدرت گرفتن كردهاي سوريه، تهديد گروههاي جدايي طلب كرد و بي ثباتي داخلي را بيش از هر زمان ديگري بالاي سر خود احساس ميكند.
در كنار اين بازنده اصلي، هم اعراب حاشيه خليج فارس و هم كشورهاي غربيِ ذي نفع در تحولات خاورميانه، ديگري اميدي به كسب منفعت در نزاع سوريه را براي خود متصور نيستند. زماني نه چندان دور، براي غربيهاي هوادار اسرائيل و اعراب ضد شيعه، تصور سوريه اي بدون اسد، رويايي شيرين و سهل الوصول مينمود.
اما اكنون و در شرايطي كه نيروهاي القاعده، سلفيهاي افراطي و تندروهاي اخوان الملسمون سلاح به دست در خانههاي زيرميني و مخفي گاههاي شهرها و روستاهاي سوريه جولان ميدهند بيش از هركسي اعراب و غربيها از بدل شدن سوريه به حيات خلوتي پيچيده و غير قابل كنترل احساس خطر ميكنند.
به عبارت بهتر براي همه طرفهاي درگير ثابت شده است كه ادامه وضع موجود و يا تضعيف و سقوط دولت مركزي در دمشق به نفع هيچ كس نيست. شايد از اين رو است كه ائتلاف سه گانه گفته شده نااميد از حصول نتايج موعود خود، دست به دامن اخضر ابراهيمي شده اند.
اينها بخشهايي از سخنان رهبر معظم انقلاب در جمع طلاب، روحانيون و مبلغان استان خراسان شمالي است كه به نوعي دعوت به توجه دوباره به موضوع حجاب بانوان و بازنگري در برخوردهاي صورت گرفته در اين خصوص است. در حالي كه در كشورهاي اروپايي موج فراگير گرايش به حجاب به عنوان چالشي در حال گسترش مطرح شده و در شرايطي كه حجاب در عالم اسلام، نماد متانت و عفاف و وقار و مهمتر از همه «عشق به اسلام» است، با كمال تاسف شاهديم كه در جامعه ما اين نماد ديانت، بهانه سياستورزي شده است و چنين وانمود ميشود كه گويا مخالفان و موافقان نظام سياسي كشور را ميتوان از نگاه بر الگوي پوشش آنان تشخيص داد.
در سايه سياستهاي غلط فرهنگي، حجاب زنان در حال تبديل شدن به نمادي سياسي است و گويا با بيتوجهي به حجاب، ميتوان مخالفت با نظام سياسي كشور را به رخ كشيد. متاسفانه بدحجابي به يمن برخوردهاي قهري و برخي سخنان بيمبنا كه حجاب زنان را به نظام سياسي كشور پيوند ميدهد، به نماد مخالفتي ارزان، با ابزاري در دسترس تبديل شده است و نشانهها و نمادهاي مخالفت با نظام سياسي و به چالش كشيدن آن، به آساني در دسترس قرار گرفته است كه فساد اخلاقي در آن تبديل به يك نوع مبارزه سياسي شد. بدا به حال جامعهاي كه در آن فساد سياسي، اقتصادي و اخلاقي، عنوان اپوزيسيون سياسي به خود بگيرد.
اين همه در حالي است كه در تاريخ كهن اين سرزمين و غالب جوامع ديگر، هر چه قدر كه پيشتر ميرويم ميبينيم كه حجاب در طول تاريخ، انتخاب طبيعي از سوي زنان بوده است و بدون اينكه از سوي حكومتها اجبار و تاكيدي بر آن صورت گيرد، زنان با پوشش و رعايت عفاف در انظار عمومي ظاهر ميشدهاند. به تعبير ويل دورانت در كتاب تاريخ تمدن «حجابي كه هماكنون در ايران است، بيش از آن اندازه كه مستند به اسلام باشد مستند به ايران قبل از اسلام است».
تجربه «كشف حجاب» رضاخاني، صحنه عبرتآموزي در اين مقوله است؛ مطابق تحقيقات «ويكن» زماني كه رضا شاه حجاب را تحريم كرد موجي از مهاجرت به خارج از كشور در ميان خانوادههاي متشخص و ثروتمند ايراني به وجود آمد، اين مهم در كنار تمام گرفتاريهايي كه براي زنان بواسطه «ماندن» در خانه به وجود آمده بود نشان از اعتبار اين مقوله براي ايشان دارد.
سر اصلي رويكرد آزادانه بانوان فرهيخته به پوشش مناسب، همان نكتهاي است كه قرآن كريم به عنوان فلسفه تشريع حجاب عنوان كرد: «يا ايها النبي قل لازواجك و بناتك و نساءالمومنين يدنين عليهنّ من جلابيبهنّ ذلك ادني ان يعرفن فلا يوذين و كان الله غفوراً رحيماً – لئن لم ينته المنافقون و الذين في قلوبهم مرضٌ و المرجفون فيالمدينه لنُغرينك بٍهم ثمّ لا يجاورونك فيها الا قليلا»
اين آيات صراحتا مبناي اصلي حجاب را «عفافورزي»، «امنيت» و مورد آزار قرار نگرفتن عنوان كرده است؛ به هر حال محدوديتي كه حجاب بر زنان در اين جهان پر شور و شر- كه امنيت به گوهر ناياب و ارزشمندي تبديل شده- تحميل كرده است هزينه اندكي است كه ايشان در قبال امنيت و عزت ناشي از آن ميپردازند.
نكته مهم ديگر در اين آيه، تقدم «راهكار فرهنگي» بر شيوههاي ديگر است، چنان كه «تبعيد متعرضين» را در مرحله بعد ذكر ميكند؛ توجه اوليه اين آيات به قواي «باوراننده» و قواي «انگيزاننده» است و در فرجام و بعد از طي راهكارهاي فرهنگي، عنداللزوم پاي قواي اجبار كننده را در مقابل كساني كه اصرار بر تعرض به اخلاق عمومي و حريم ديگران دارند، پيش ميكشد.
روندي كه متاسفانه در جامعه ما در جهت عكس صورت ميگيرد. ما در اولين اقدام به «پاك كردن مسئله» و قواي اجبار كننده ميانديشيم و بعد در مراحل بعدي كه با ناكامي در تامين اهداف، مواجه ميشويم به ياد راهكارهاي فرهنگي ميافتيم واضح است كه حجاب در نسبت با اصول و مباني ديگري همانند تطابق با فطرت، شخصيت بخشيدن به بانوان، رعايت عقيده، تامين سلامت جامعه و استحكام خانواده، هم است؛ كه در نظرآوردن مجموعه آنها، زنان را به انتخاب طبيعي حجاب سوق ميدهد.
در كنار ابعاد عبادي حجاب ميتوان مزيتها و كاركردهاي مثبت حجاب را در برپايي جامعهاي انسانيتر، امنتر، عفيفتر و معنويتر خاطرنشان كرد كه ميتواند مولفههاي سازنده راهبردهاي فرهنگي مسئولان ذيربط در بنيان جامعه اسلامي باشد. به نظر ما تامين زمينه براي تعالي و رشد مادي و معنوي انسانها، به شئونات و وظايف نظام اسلامي نزديكتر است، اين وظيفهاي است برآمده از ميثاق ملي و مبتني بر آموزههاي ديني كه جملگي مقوم نظام سياسي كشورند؛ اما بايد تاكيد كرد كه هر اقدام ناشيانهاي را هم نميتوان در قالب اين وظيفه نظام ديني به شمار آورد و توجيه كرد.
متاسفانه بسياري از برنامهها و رفتارهاي ما نوعي «رفع تكليف» است تا انجام واقعي و درست يك وظيفه ديني؛ ما در حوزه «توسعه اخلاق ديني» در جامعه غالبا به اين فكر ميكنيم كه چه كنيم تا نشانههاي غيراخلاقي بودن جامعه را به صورت فيزيكي پاكسازي كنيم و از پيش چشمبرداريم و كمتر به اين فكر ميكنيم كه چه كنيم تا مردمان در عمق وجودشان در ظاهر و باطنشان، «اخلاقي» و «عاشق» باشند.
اكنون با گذشت بيش از سه دهه از تجربه سیاست های مربوط به حجاب در كشور، جاي اين پرسش است كه بهراستي این سیاست هاتا چه حد موفق بوده و چقدر توانسته موجبات تعالي اخلاقي و سالم سازي روابط زن و مرد را تامين كند و تا چه ميزان موجب نفاق و درهم ريختگي سره و ناسره در جامعه شده است؟ بايد انديشيد كه آيا ميتوان براي گستردن معروفي چون «حجاب»، منكرهايي چون «نفاق» را در جامعه دامن زد؟
از ديگر ابعاد نگاه حاكم بر سياستهاي فرهنگي، «شتابزدگي» و بيتوجهي نسبت به اصولي بوده است كه در جامعه شناسي و روانشناسي انسانگرا درباره آن بحث ميشود و بعنوان مقدمات و ضرورتهاي عيني و ذهني در مسير كاهش ناهنجاريها و رفتن به سوي تعالي، اخلاق و معنويت، اعلام شده است.
در ارتباط با بحث حاضر، از ميان جامعه شناسان، ساختارگرايان كه «شئون مختلف جامعه را برحسب پيامدهاي پيشبينيپذير ويژگيهاي ساختاري جامعه تبيين ميكنند» معتقدند بخشي از انحرافات اجتماعي در حوزه روابط مرد و زن، ناشي از ساختار معيوب اقتصادي است و چون افرادي توانايي لازم براي تامين حداقل امكانات تشكيل خانواده را ندارند از راههاي خلاف هنجارهاي مرسوم اجتماعي به تامين نيازهاي جنسي خود ميپردازند.
همچنين مطابق نظر روانشناسان انسانگرايي كه سلسله مراتب و طبقهبندي نيازهاي آدمي را مطرح كرده اند، عدم تامين نيازهاي فيزيولوژيك، مانع از پيدايش نيازهايي چون خودشكوفايي، معنويت خواهي و هويت جويي ميشود. اين موضوعي است كه در فرهنگ ديني ما هم مورد توجه بوده است، چنانكه پيامبر اكرم(ص) ميفرمايد: كاد الفقر ان يكون كفراً و امام علي (ع) ميفرمايد: الفقر موت الاكبر.
در باب معني شناسي، چنانكه استاد مطهري اشاره ميكند؛ حجاب امري نيست كه صرفا به موضوع پوشش مرتبط باشد، كه امري «رفتاري» است كه در نسبت با بافت فرهنگي جامعه معني و مفهوم پيدا ميكند، چنانكه حتي با وجود تعيين حد و مرز حجاب توسط فقها، بسياري از علما از جمله مرحوم امام خميني مثلا مقداري از موي سر زنان روستايي را هر چند با احتياط از شمول وجوب ستر استثنا كردهاند، تا بر اين نكته تاكيد بورزند كه بافت فرهنگي يك جامعه در نحوه تحقق يك امر فقهي ميتواند تاثيرگذار باشد.
چنانكه ايشان و اكثر فقها رفت و آمد مردها در بازارهايي كه محل تردد زنهاي اهل روستا و باديهنشينهايي كه عادت ندارند حجاب خود را بهطور كامل رعايت كنند، اگر چه انسان علم دارد به آنها نگاه خواهد كرد را بلا اشكال دانستهاند. توضيح اينكه بهطور كلي گفته شده است نظر افتادن به زنان مسلمان بيحجاب اشكالي ندارد آن چيزي كه حرام است نگاه كردن است يعني تداوم آن، كه اتفاقا به لحاظ اخلاقي و عرفي هم ناپسند است
درآيه 26 از سوره اعراف دارد كه «اي فرزندان آدم بهراستي براي شما لباسي فرستاديم تا هم خود را بپوشانيد و هم مايه تجمل و آراستگي شما باشد و البته لباس تقوي بهتر و برتر است» تاكيد بر اين دارد كه «حيا» و آن «حالت دروني نفساني» بالاتر و ارجح است و توجه ما بايد درعين توجه به ابعاد بيروني و آفاقي رفتار، بيشتر معطوف به ابعاد انفسي و دروني عمل باشد.
ما در نخستین بازی که در ازبکستان انجام دادیم، پیروز میدان بودیم اما در بازی با قطر دو امتیاز از دست دادیم و همچنین سه امتیاز هم بیهوده در مقابل لبنان که این پنج امتیاز را اگر به تیم اضافه میکردیم اکنون صاحب 9 امتیاز بودیم و در صدر جدول قرار میگرفتیم. اما چرا این پنج امتیاز را نگرفتیم، حکایت از یک ضعف فنی دارد و آن اینکه تیم ما بازی پرسرعتی ندارد. تیم ملی ما در ضدحملهها آسیبپذیر است و پرفشار بازی نمیکند. اگر میخواهیم در مقابل کرهجنوبی از زمین پیروز بیرون بیاییم، باید تغییراتی در این چند مدت که تیم در اردو به سر میبرده، اتفاق افتاده باشد.
یعنی باید فوتبالمان پرسرعت شده باشد تا بتوانیم روی حریفمان فشار بیاوریم و ضدحملات حریفمان را درست دفع کنیم. به هر حال متاسفانه به این مرحله که میرسد همه به دنبال این هستند که «دست به دست هم بدهیم، آستینها را بالا بزنیم» و اگر خدای ناکرده اتفاقی افتاد همه با حملات وسیعی به دنبال مقصر میگردند.
تیم ملی از زمان بازی با اندونزی ضعف فنی خود را نشان داد و یکی از دلایل مهم این است که تیمهای خوب لیگ برتر ما مثل پرسپولیس و استقلال دچار مشکلات مالی هستند و چون اکثر بازیکنان تیم ملی ما از این دو تیم تشکیل شدهاند بنابراین بازیکنی که مشکل مالی دارد به اردو میرود و طبیعی است که این بازیکنان نمیتوانند حداکثر توان خودشان را به بازدهی تبدیل کنند. مجموعه فوتبال ما از وجود مشکلات مالی و عدم نظارت بر امور مالی رنجور است. لیگ با وجود دستکاریها تضعیف شده و عامل دیگر اینکه مساله دوپینگ مطرح است.
زمانی که برای بازیهای خارجی میرویم این مشکلات همگی خود را به بازیکنان و مسئولان و کادر فنی نشان میدهند و در چنین روزهایی است که باید همه متحد شویم تا بتوانیم برنده بازی باشیم. فوتبال ما به یک بازنگری کلی احتیاج دارد و باید یک تحول کلی و اساسی در فوتبالمان بهوجود بیاوریم تا در چنین روزهایی منتظر نباشیم که کره یک روز بد داشته باشد و ما یک روز خوب.
آرزوی قلبی من در رفتن فوتبال ایران به جام جهانی و برد تیم ملی ماست ولی در عین حال اعتقادم بر این است که اگر اتفاق ناخوشایندی افتاد هیجانزده چشممان را نبندیم و دهانمان را باز نکنیم و قلمها را روی کاغذها راه نیندازیم که دنبال مقصر بگردیم. اگر اتفاق ناگواری افتاد مقصر اصلی خود فوتبال است.
فوتبالی که باید با مشارکت وسیع همه کسانی که در صحنه این فوتبال هستند، روبهراه شود و در این راه احتیاج به مشارکت آنهاست و باید معقولانه دورهم جمع شویم و ببینیم که چه کاری برای فوتبالمان میتوانیم انجام دهیم. امیدوارم که تیم ملی با پیروزی در مقابل کرهجنوبی شانس جدیدی برای رفتن به جام جهانی پیدا کند، اما نگران هستم.
قبل از بازی با لبنان هم نگران وضعیت فنی تیم ملی بودم و الان هم نگران هستم برای اینکه میدانم که کره جنوبی خیلی قویتر از تیم ملی ماست و باید بتوانیم یک تیم قویتر از خودمان را شکست دهیم.
اگرچه در روزهای اخیر توسط استادان مطرح و صاحبنظران اقتصادی راه حلهای کاربردی برای کاهش التهاب در این بازار ارائه شده، اما عمده این تحلیلها با انتقاد از عملکرد تصميمسازان اقتصادي در سالهای گذشته در مورد حجم نقدینگی و ساير تصميمات تاثيرگذار بر فضاي اقتصادي بوده است. در این نوشته قصد وارد شدن به جزئیات و طراحی دقیق ساز و کار قیمتگذاری برای بازار ارز نيست، بلکه هدف ارائه یک پیشنهاد کلی با استفاده از تجربیات مشابه در بازارهای مالی سایر کشورهای جهان است که در صورت پیادهسازی صحیح میتواند به آرام شدن نوسانات شدید در بازار ارز ایران و قیمت دلار بینجامد. علاوهبر آن میتوان از این روش به عنوان یک روش بلند مدت در بازارهای پولی اعم از بازار بین بانکی و بازار ارز به عنوان یک روش که به تعادل عرضه و تقاضا کمک میکند، استفاده كرد.
در بازارهای پولی بینالمللی دولتها برای فروش اوراق قرضه کوتاهمدت خود از روش حراج براي تعیین قیمت آن و کشف نرخ بهره بازار استفاده میكنند. در این حراجها عمدتا بازیگران مطرح بازارهای مالی؛ یعنی بانکها و شرکتهای بزرگ سرمایهگذاری شرکت میکنند و قيمت پیشنهادی خود را ارائه میدهند. این پیشنهاد نشاندهنده میزان ارزشگذاری شرکتکننده برای این اوراق است.
این حراجها عمدتا بهصورت حراج با قیمت دوم یا حراج با قیمت یکنواخت برگزار میشود؛ یعنی شرکتکنندهای که بالاترین قیمت را پیشنهاد دادهاست (برنده حراج)، قیمت پیشنهادی نفر دوم را میپردازد یا اگر چند نفر برنده آن حراج باشند، آن افراد پایینترین قیمت پیشنهادی برنده را پرداخت خواهند کرد. مزیت روش برگزاری حراج با قیمت دوم یا قیمت یکنواخت آن است که قیمت پایانی حراج به قیمت واقعی؛ (یعنی میزان ارزشیابی متقاضیان و دارندگان آن کالا) بسیار نزدیکتر خواهد بود و این ساز و کار به کشف قیمت کمک بسیاری خواهد کرد.
در حال حاضر قرار است در مرکز مبادلات ارزی، ارز عرضه شده به قیمت 2 درصد پایینتر از قیمت بازار عرضه شود، اما به نظر میرسد بانک مرکزی نرخ ارز هدف خود را گم کرده است. ضمن اینکه ساز و کار قیمتگذاری ارز در این بازار چندان شفاف نیست. برگزاری این نوع حراجها میتواند به تعیین نرخ واقعی ارز کمک كند.
بانک مرکزی به عنوان یک سیاستگذار پولی مستقل در اقتصاد ایران باید علاوهبر توجه به محدودیتهایی که با توجه به تحریمها برای عرضه ارز وجود دارد و از میزان ذخایر ارزی قابل عرضهای که دارد به تعیین قیمت واقعی دلار با استفاده از برگزاری این حراجها بپردازد.
توصیه نگارندگان این مقاله این است که با توجه به اینکه عرضهکننده عمده ارز در بازار بانک مرکزی است، این بانک در مرکز مبادلات ارزی حراجهایی مشابه با حراج با قیمت دوم یا حراجهای یکنواخت برگزار كند. برگزاری حراج در بازار مبادلاتی تازه تاسیس شده ارزی علاوهبر اینکه به تعیین قیمت واقعی ارز برای اولویتهایی غیر از اولویت اول و دوم منجر میشود، میتواند موجب به وجود آمدن قیمت شفاف در بازار شود که میتوان این قیمت را همان قیمت تعادلی نرخ ارز در اقتصاد ایران نامید. ضمن اینکه این روش، منابع ارزی را بهصورت بهینهتری بین متقاضیان ارز تقسیم خواهد کرد.
امروز عامل تعیینکننده این مزیتها، تقاضا برای کالاست. آن چه این روزها در بحث شناسایی مزیتها با توجه به منابع موجود مدنظر قرار میگیرد، بر منابع دانشمحور استوار است. چیدمان صحیح علم، فناوری و تولید در کنار هم منجر به سرمایهگذاری دانشمحور با قدرت رقابتپذیری بالا میشود و این، همان چیزی است که امروزه به عنوان راهکاری برای تعیین مزیت در کشورهای پیشرفته مدنظر قرار میگیرد.
در گذشته آنچه بیش از همه در شناسایی مزیتها مدنظر قرار میگرفت، منابع خدادادی و همچنین تکیه بر نیروی انسانی بود که به مرور زمان این امر جای خود را به دانشمحوری، اقتصاد متکی بر آگاهی و سه مقوله سختافزار، نرمافزار و مغزافزار داده است.
امروز این سه مقوله چنان به هم پیوسته است که پرداختن به یکی از این موارد، دستاورد چندانی نخواهد داشت و موفقیت از آن کسانی است که در کنار مزیتهای منطقهای خود، این سه مقوله را در امور اقتصادی خود جاری کرده و همه آنها را به شکل یک مورد خاص بنگرند. در حال حاضر سیستمهای مدیریتی، استفاده از علوم جدید در تولید و سرمایهگذاری نقش مهمیدر افزایش قدرت رقابتپذیری در بازارهای جهانی دارند که این امر نشان میدهد، تکیه بر مزیتهای منطقهای موفقیت چندانی حاصل نخواهد کرد.
عصر حاضر، عصری است که از پستمدرنیسم عبور کرده و نام عصر فراتر از مدرن را یدک میکشد. یکی از بارزترین مشخصات این دوران استفاده از فناوری پیشرفته است، به نحوی که تولید اطلاعات و خدمات جای کالا را گرفته است که موفقیت کشورهای شرق آسیا، مثال بارزی در این خصوص است.
هماکنون پارکهای علم و فناوری در شرق آسیا به جای تولید کالا، علم تولید و به فروش میرسانند که این امر نشان از اهمیت علم در شناسایی مزیتها به جای تکیه بر نیروی انسانی و منابع طبیعی است. با این روند انتظار برای روزهایی که کشوری تقاضای علم به جای کالا را در راس خواستههای خود قرار دهد، چندان دور به نظر نمیرسد.