علی موسوی گرمارودی در آئین بزرگداشت دو شاعر مشهدی گفت: روزی برای مراسم ختم پنهانی یک شهید انقلاب با شهید رجایی به قزوین رفتیم. من در آنجا شعری درباره ستمگری شاه خواندم که عدهای از ترس تعقیب حکومت، آن مجلس را ترک کردند.
به گزارش خبرنگار مهر، شب شعر «نغمه بهار» و بزرگداشت استاد قاسم سرویها و استاد محمدجواد غفورزاده (شفق)، شامگاه بیستم بهمن همزمان با میلاد خجسته رسول مکرم اسلام و امام جعفر صادق (ع) در تالار نور شهر مشهد برگزار شد.
علی موسوی گرمارودی در این مراسم با بیان اینکه «افتخار دارم برای بزرگداشت این دو عزیز گرانمایه، راه بسیار طولانی را طی کردهام» اظهار داشت: جوانان قدیم این مرز و بوم فراموش نمیکنند که چه فضایی در کشور حاکم بود و رژیم پهلوی چه وقایعی را در کشور رقم زد.
وی ادامه داد: سال 54 یکی از بچههای حزباللهی زیر شکنجه در زندان به شهادت رسید. در آن سال، رجایی هنوز دستگیر نشده بود. او به من گفت که شعری برای این شهید جوان ـ که کودک دو سالهای از خود به یادگار گذاشته ـ بگو و ما را برای گرفتن مراسم ختم پنهانی در قزوین همراهی کن.
برگزیده کتاب سال جمهوری اسلامی افزود: رجایی در آن زمان یک فولکس قراضه داشت. من و او با آن اتومبیل راهی قزوین شدیم؛ در حالی که پیش از آن، مبارزان زیادی را برای شرکت در مجلس ختم دعوت کرده بودیم. البته فقط حدود 70 ـ 80 نفر به آن مجلس آمده بودند.
موسوی گرمارودی اضافه کرد: ما به سختی خودمان را به مجلس ختم رساندیم. خانهها را پشتبام به پشتبام طی کردیم تا به منزل مورد نظر رسیدیم. من مثنوی «بهار خون» را برای این مجلس سروده بودم؛ شعر مفصلی که ظلم و ستم دستگاه پهلوی را مو به مو تصویر میکرد.
وی گفت: وقتی من به این مصرع رسیدم که میگفت «رسد روز خون تو را ریختن» جمعی از آن 70 ـ 80 نفر انقلابی بلند شدند و رفتند. چنین جو پرخفقانی بر جامعه حاکم بود و آنها با اینکه مبارز بودند، نگران بودند مبادا حکومت روزی دستگیرشان کند و تاوان سختی برای شنیدن این شعر پس بدهند.
این مترجم قرآن کریم در ادامه سخنان خود از دیدار با شاعران عرب شرکت کننده در کنگره شعر بیداری سخن گفت و افزود: برایم جالب بود که وقتی نام «سلیمان خاطر» را به یاد آنها آوردم، به من گفتند که تمام شاعران، روشنفکران و اهالی کلم، همگی او را در آثارشان میستایند و افرادی مانند سلیمان خاطر باعث بیداری در کشورهای اسلامی شدند.
موسوی گرمارودی در پایان سخنانش شعر سپیدی درباره کودکی پیامبر (ص) خواند و به طنز گفت: شعر سپید، نیاز به یک پاککن دارد و چون خودم حدود 30 سال است که بعد از شعر نیمایی، سپید میگویم، فکر میکنم که اگر قطعاتی از یک شعر کامل را با پاککن حذف کنیم، میشود شعر سپید!