کسانی، چون محمد معین، احسان یارشاطر، پرویز ناتل خانلری، ابراهیم پورداود و بسیاری دیگر که بدرالزمان را به زبانهای پهلوى، اوستا و فارسى باستان علاقهمند و درواقع او را بدرالزمان کردند. دانشجویی که در قصیدهای درباره دکتر مصدق محصور در خانه «اى روشنى دیده ایران چگونهای/ تنها نشسته گوشه زندان چگونهای» زخمهای قلبش را سرود و نشان داد همانقدر به امروز کشورش میاندیشد که به عمق ریشههای تاریخى و فرهنگی این کشور و این راه را تا دهمین دهه زندگیاش ادامه داد.
بانو تنها بود، تنها زیست و تنها رفت. ٩١ سال تنهایی که با تحقیق و مطالعه و عشق به ایران پر شد، تا همین روزهای آخر که اینبار هم تنها با مرگ رودررو شد؛ مرگی که به شکل کرونا آمده بود. بانو بدرالزمان قریب دانشآموخته پیش استادانی، چون محمد معین، احسان یارشاطر، پرویز ناتل خانلری و ابراهیم پورداود دیروز در ٩١ سالگی درگذشت. تاریخ و نحوه برگزاری مراسم درگذشت این بانوی اندیشمند به زودی اعلام خواهد شد.
شهروند در ادامه نوشت: وقتی در دوران پرآشوب تهران دهه بیست بدرالزمان قریب به دلیل ناراحتى چشم از ادامه تحصیل بازماند، کسی شاید فکرش را نمیکرد که این دیپلمه طبیعی بتواند تا چند سال دیگر یکی از بزرگان ماندگار ادبیات و فرهنگ این دیار لقب گیرد، اما این اتفاق افتاد؛ با سختکوشی و البته عشقی که به شاهنامه، مثنوى، حافظ و نظامى داشت و هر وقت چشمش اجازه میداد، میخواند و مینوشت و میسرود و بالاخره هم توانست به دانشکده ادبیات راه یابد و در دوران آشفته کودتا و محاکمه دکترمصدق در کلاسهای استادانی حاضر شود که فخر زمان بودند.
کسانی، چون محمد معین، احسان یارشاطر، پرویز ناتل خانلری، ابراهیم پورداود و بسیاری دیگر که بدرالزمان را به زبانهای پهلوى، اوستا و فارسى باستان علاقهمند و درواقع او را بدرالزمان کردند. دانشجویی که در قصیدهای درباره دکتر مصدق محصور در خانه «اى روشنى دیده ایران چگونهای/ تنها نشسته گوشه زندان چگونهای» زخمهای قلبش را سرود و نشان داد همانقدر به امروز کشورش میاندیشد که به عمق ریشههای تاریخى و فرهنگی این کشور و این راه را تا دهمین دهه زندگیاش ادامه داد.
بدرالزمان قریب در یکی از معدود گفتگوهای رسانهای زندگیاش درباره استادانش در دانشگاه توضیحات جالبی داده است: «در ایران از محضر استادان بزرگی همچون فروزانفر، عبدالعظیم قریب، جلالالدین همایی، محمد معین، ذبیحا... صفا و ابراهیم پورداود استفاده کردم. یادم است استاد ابراهیم پورداود با شوقی فراوان اوستا و متون قدیم را درس میداد. استاد قریب بسیار فروتن بود و همیشه قبل از دانشجویان در کلاس حاضر میشد. استاد محمد معین بسیار سختگیر بود و استاد خانلری، استاد صادق و استاد محمد مقدم نیز مشوق من بودند».
بدرالزمان بعد از دوران دانشجویى، در پى شناخت ریشههای فرهنگ ایرانى به زبانهای باستانى علاقهمند شده و درباره شرقشناسی و زبانشناسی در دانشگاه پنسیلوانیا تحصیل میکند و دکترایش را هم در همان دانشگاه میگیرد. دورهای مهم که ماحصلش آشنایی با جورج کامرون نویسنده تاریخ عیلام است. این همان دورهای است که رساله سترگ «ساختار فعل در زبان سُغدى» را مینویسد که شاهکار کارنامه پربارش است.
خود دکتر قریب درباره اهمیت زبان سغدی گفته که «زبان سغدی یکی از زبانهای ایرانی دوران میانه است. مردم در هزاره اول میلادی از دریای خزر تا مرز چین به آن صحبت میکردند و بدین سبب از وسعت و تنوع زیادی برخوردار بوده است. این زبان به سه خط مانوی، بودایی و سریانی نوشته میشد. سغد از ایالتهای هخامنشی بود که در برابر حمله اسکندر مقاومت کرد و مردم آن گرفتار کشتار فجیعی شدند و به همین دلیل به سمت چین مهاجرت کرده و در آنجا سکونت گزیدند. بعدها زبان سغدی، زبان دادوستد در جاده ابریشم شد».
دکتر بدرالزمان قریب پس از بازگشت به ایران در دانشگاههای شیراز و تهران به تدریس پرداخت. او که در همایش دوم جزو چهرههای ماندگار ایران شناخته شد، با شناختهشدن دو کتابش به عنوان کتاب سال از این نظر نیز کارنامهای قدردیده و تحسینشده دارد.
بدرالزمان قریب، متولد سال ١٣٠٨ درتهران، نویسنده، پژوهشگر، ایرانشناس، زبانشناس، پژوهشگر زبان سُغدی، ادیب، شاعر، مترجم و مدرس دانشگاه بود. دکترقریب عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی نیز بود، یا به گویشی بهتر تنها زنی که عضو پیوسته این فرهنگستان بود. او که در سال ۱۳۷۷ عضو پیوسته فرهنگستان شده بود، در سال ۱۳۷۸ سرپرستی گروه گویششناسی و در سال ۱۳۸۳ نیز مدیریت گروه زبانهای ایرانی را به عهده گرفت.
دکتر بدرالزمان قریب درطول زندگی پربارش آثار زیادی را به زیور طبع آراسته بود. تحلیل ساختاری فعل در زبان سُغدی؛ زبانهای خاموش (نوشته یوهانس فریدریش، با همکارى یدالله ثمره)؛ وسنتره جاتکه، داستان تولد بودا به روایت سُغدی؛ فرهنگ سُغدی (سُغدی- فارسی- انگلیسی)؛ تاریخچه گویششناسی در ایران؛ مطالعات سُغدی؛ پژوهشهای ایرانی باستان و میانه شماری از کتابهای این بانوی دانشمند و ادیب هستند.
از این زبانشناس برجسته مقالاتی، چون «کشف کتیبه پهلوى در چین»، «کتیبه تازه یافته خشایارشا»، «وجوه مشترک فارسى باستان و سُغدی»، «عیسا از دیدگاه مانى»، «سُغدیها در آسیاى میانه»، «سخنى درباره منوهمد روشن»، «بهشت نور بر چرم سفید، یاد بهار»، «خداى دین مزدینان در یک متن مانوى»، «نوروز جشن بازگشت به زندگى»، «خفتگان اقیسوس» یا همان داستان اصحاب کهف به روایت سُغدى، «اهمیت اعداد در اسطوره مانى» و «تاریخچه گویششناسی در ایران» نیز منتشر شده است.
بدرالزمان قریب با کتاب زبانهای خاموش عنوان برگزیده کتاب سال ۱۳۶۶ و با کتاب فرهنگ سُغدى نیز عنوان برگزیده کتاب سال ۱۳۷۵ را به دست آورده بود.
قدر دیده در ایام حیات
ژاله آموزگار، پژوهشگر فرهنگ و زبانهای باستانی- پس از فوت بدرالزمان قریب، ممکن است وجود فیزیکی ایشان از بین ما رفته باشد، اما آثار زیادی بر جای گذاشتهاند و همین آثار، یاد و خاطرهشان را برای ما زنده نگه خواهد گذاشت. درباره آثار ایشان به قدری اطلاعات در سایتها و دایرهالمعارف هست که شاید نیاز نباشد که از آنها نام ببرم، اما مسأله مهم این است که دکتر قریب، کارشان در زمینه ادبیات بسیار عالی بود.
«فرهنگ سُغدی» از مهمترین آثار ایشان و بسیار ارزشمند است که بینالمللی و ماندگار است. زمانی که این کتاب بهعنوان کتابِ سال انتخاب شد، به خود بالیدیم که یک زن ایرانی چنین اثری را به سرانجام رسانده است. قبلا هم در سخنرانی درباره او گفتهام که در فیلمنامه زندگیاش بازیگری بسیار مثبت بود و بیهوده نگذشت.
البته خانم قریب در یکی، دوسال گذشته که دچار فراموشی شده بودند، مثل گذشته نبودند، اما مهم است که همه بدانند در ایام حیاتشان، در زمان بیماری یا قبل از آن، از هر جانب نهایت احترام برای ایشان ابراز شد. از جامعه علمی خودمان متشکرم که نمیگذارند آدمها وقتی زندهاند، بمیرند و قدرشان را میدانند. سال گذشته با وجود اینکه خانم دکتر قریب، چیزی در خاطرشان نبود، اما برای تولد ٩٠سالگیشان جشن تولدی گرفته شد.
آخرینباری که او را در شرایط سلامتی دیدم، همین دو یا سهسال پیش در مراسم بزرگداشت یدالله ثمره بود که پس از سخنرانی گفتند چقدر خوب حرف زدی، پس از آن بیشتر حالشان را از اطرفیان میپرسیدم. تقریبا دوهفته پیش هم از طریق یکی از آشنایان با او تماسی درخانه سالمندان داشتم، اگرچه مرا نمیشناخت، اما با او صحبت کردم تا حرفهایم را بشنوند؛ سعی کردم زیباترین کلماتی را که بلد بودم، به ایشان بگویم. صحبتم که تمام شد، از آشنایشان پرسیدم واکنششان چه بود؟ گفتند از حرفها خوشش آمده است و تمام مدت لبخند میزد. از چند هفته پیش مبتلا به کرونا شده بود و البته تا پیش از این در خانه نگهداری میشد و فقط چندماه در خانه سالمندان زندگی کرد.
بر نمی شد گر ز بام کلبه ها دودی،
یا که سوسوی چراغی گر پیامی مان نمی آورد، ردِّ پاها گر نمی افتاد روی جاده ها لغزان،
ما چه می کردیم در کولاکِ دل آشفته ی دم سرد؟