bato-adv
کد خبر: ۴۲۱۷۷۵
ماجرای آزاد و فرهاد که در نخستین سفرشان دچار حادثه شدند

سفر بی‌بازگشت دو برادر کولبر از «ژالانه»

سفر بی‌بازگشت دو برادر کولبر از «ژالانه»

آنان سه روز است که همه جا را جست‌وجو می‌کنند و وجب به وجب کوه ژالانه در منطقه اورامانات کردستان را می‌گردند؛ اما هنوز هیچ نشانی از فرهاد نیست. پدر این دو برادر هم آشفته و نگران کنار مردم محلی دنبال فرهاد می‌گردد تا شاید حداقل پسر دومش نجات پیدا کند.

تاریخ انتشار: ۰۴:۳۴ - ۲۸ آذر ۱۳۹۸

روزنامه شهروند نوشت:

نمی‌داند نگران سرنوشت فرهادش باشد یا برای از دست دادن پسر بزرگش عزاداری کند. وقتی خبر رسید که آنان برف‌گیر شدند و راه برگشت را گم کردند، این پدر بیمار دست به دامن مردم روستا شد تا شاید اهالی «نی» بتوانند فرزندانش را از مرگ نجات دهند. فرهاد و برادر بزرگش، آزاد، اولین بارشان بود که همراه حسین و سایر کولبر‌ها راهی مرز شده بودند؛ اما همین هم آخرین سفرشان شد. اهالی روستا پیکر یخ‌زده آزاد را پیدا کردند. آنان سه روز است که همه جا را جست‌وجو می‌کنند و وجب به وجب کوه ژالانه در منطقه اورامانات کردستان را می‌گردند؛ اما هنوز هیچ نشانی از فرهاد نیست. پدر این دو برادر هم آشفته و نگران کنار مردم محلی دنبال فرهاد می‌گردد تا شاید حداقل پسر دومش نجات پیدا کند.


قرار بود زود برگردند. با اینکه پدرشان مخالف رفتن آن‌ها بود، اما بالاخره راضی شد تا همراه حسین به مرز بروند؛ یعنی چاره‌ای نداشت، خرج یک خانواده ٦ نفری با جمع‌کردن نان خشک و پول کارگری جور درنمی‌آمد. پدر خانواده خسروی سال‌هاست که چشمانش کم‌بینا شده؛ همین هم مشکلی شد بر مشکلات ریز و درشت این خانواده. این‌ها را پدر آزاد و فرهاد به «شهروند» می‌گوید. پدری درمانده و عزادار که صحبت کردن به زبان فارسی هم برایش آسان نیست: «بی پولی این بلا را سرما آورد. پسرانم را از دست دادم. فقر و بیکاری ما بختمان را سیاه کرد.» رحیم از قدیمی‌های این روستای نی است. او که همراه سایر مرد‌های روستا برای پیدا کردن فرهاد به ارتفاعات ژالانه رفته هم می‌گوید: «این خانواده شرایط بدی دارند؛ یعنی اینجا همه همین وضع را دارند. آقای خسروی جوان‌تر که بود، کارگری می‌کرد، سر ساختمان می‌رفت و همان‌موقع هم چشمانش درست نمی‌دید. اما الان بینایی‌اش خیلی کم شده است و دیگر کسی به او کار نمی‌دهد.» همین هم شد تا پدر این خانواده نان خشک و پلاستیک جمع کند تا با فروش آن‌ها شکم زن و بچه اش را سیر کند؛ اما درآمد این کار کفاف دو هفته آنان را هم نمی‌داد. آزاد پسر بزرگ خانه هم وقتی دید پدر از کارافتاده شده، تصمیم گرفت خودش کاری کند؛ اما برای جوانان این روستا‌ها و مناطق اطراف هیچ راهی به‌جز کولبری نیست. آزاد با اینکه می‌دانست این کار جان خیلی‌ها را گرفته، موضوع را با فرهاد در میان گذاشت. فرهاد هم با آنکه ١٤ سال بیشتر نداشت، با برادرش همراه شد. دو برادر دیگر آزاد، اما در خانه ماندند. برادر کوچک‌تر که دانش‌آموز سوم دبستان است و درس می‌خواند، پسر سوم خانواده هم با چند گوسفند کمک‌خرج خانه است.


اما آنان تازه‌کار بودند و همین هم کار دست‌شان داد. آنان راهی مسیری شدند که سال‌هاست برای مرد‌های این منطقه آشناست؛ کوره‌راهی باریک و خطرناک برای کولبران روستا‌های اطراف مریوان که به آن طرف مرز می‌رسد. رحیم می‌گوید: «این دو برادر برای اولین‌بار بود که به مرز می‌رفتند، بارشان هم تلویزیون و کفش بود؛ اما در مسیر برگشت راه را گم کردند.» خبر گمشدن آن‌ها ساعت ٥ صبح سه‌شنبه به روستا رسید؛ یعنی فرهاد با موبایلش با یکی از اهالی روستا تماس گرفت و گفت که بارش شدید برف و بوران آن‌ها را زمینگیر کرده است. یک گروه از اهالی همان موقع به طرف گردنه حرکت کردند، بقیه هم صبر کردند و با نیرو‌های امدادی هلال احمر آمدند. در همان جست‌وجو‌های اولیه پیکر یخ‌زده آزاد پیدا شد؛ سرما او را از پا درآورده بود. کاوه یکی از جوانان روستای نی است. او که جنازه آزاد را از نزدیک دیده به «شهروند» می‌گوید: «ما وقتی او را پیدا کردیم، نفس نداشت، صورتش از سرما کبود و بدنش هم مثل سنگ شده بود.» او درباره فرهاد و جست‌وجو‌های انجام‌شده برای یافتن این پسر ١٤ ساله هم می‌گوید: «از همان صبح سه‌شنبه هر جا را گشتم هیچ فایده‌ای نداشت؛ اصلا هیچ ردی از او نیست. می‌دانیم که او زنده بود و خودش تلفنی از مردم روستا کمک خواسته بود، اما حالا تلفنش خاموش است و نمی‌دانیم کجا دنبال او بگردیم.»


هوا در روستای نی و اطراف حسابی سرد است، ارتفاعات روستا سفیدپوش شده و وزش شدید باد هم شرایط جست‌وجو را سخت‌تر می‌کند با تاریکی هوا هم که عملا کار متوقف می‌شود. آن‌طور که اهالی روستای نی می‌گویند، فرهاد آخرین‌بار ساعت ١٠:٣٠ صبح سه‌شنبه با موبایلش تماس گرفته بود؛ اما بعد از آن تلفن همراهش خاموش شد. همین هم شد تا چند نفری از مخابرات با دستگاه‌های سیگنال‌یاب به روستای نی آمدند تا شاید از این طریق بتوانند فرهاد را پیدا کنند، اما ردزنی تلفن خاموش ظاهرا کار پیچیده‌ای است که نیاز به زمان دارد. همزمان نیرو‌های هلال احمر شعبه سروآباد هم برای کمک عازم این منطقه شدند. به گفته محمدی، مدیرعامل هلال احمر کردستان، نیرو‌های امدادی در قالب چند تیم تجسس در ارتفاعات اطراف روستا و جاده منتهی به مرز مشغول جست‌وجو هستند. آنطور که او می‌گوید نیرو‌های امدادی ابتدا حسین ٣٥ ساله را پیدا کردند و به بیمارستان انتقال دادند. بعد از آن بود که اهالی روستا با کمک نیرو‌های هلال‌احمر جسد یخ زده آزاد را پیدا کردند. اما تلاش‌ها برای یافتن سومین نفر هنوز به نتیجه نرسیده‌است. محمدی با اشاره به اینکه عملیات جست‌وجو تا پیداشدن نوجوان مفقودشده ادامه دارد، به «شهروند» می‌گوید: «نیرو‌های ما با تجهیزات کاملی در آنجا حضور دارند، دو قلاده سگ زنده‌یاب هم به آنجا اعزام شده است. امیدواریم با مطلوب‌شدن شرایط آب‌و‌هوایی عملیات با موفقیت به پایان برسد.»

وعده‌های بی‌عمل
چند سالی می‌شود که با شروع سرما و آغاز بارندگی‌ها خبر‌های ناگواری از مرز‌های غربی کشور مخابره می‌شود؛ مرگ و حوادث ناگوار مردانی که برای امرار معاش مرگ را به جان می‌خرند. از پاوه و مریوان گرفته تا روستا‌های آذربایجان غربی، در واقع هر جایی که راهی به سمت مرز‌ها دارد، مسیری برای کسب درآمد جوانان و مردان این مناطق می‌شود. کولبری حالا به شغل غیررسمی تعداد زیادی از ساکنان مناطق غربی کشور تبدیل شده است؛ اما شرایط کولبران و سختی‌های ریزودرشت این کار مشقت‌بار با وجود وعده‌های ریز و درشت مسئولان هنوز هیچ تغییری نکرده است. حتی بعد از آن زمانی که ریزش سهمگین بهمن جان چهار نفر از جوانان ١٨ تا ٢٠ ساله سردشتی را گرفت؛ صحبت‌های زیادی در خصوص ساماندهی این افراد شد و مجلس و در رأس آن‌ها نمایندگان ساکنان شهر‌ها و روستا‌های استان‌های غربی کشور خواهان کمک به کولبران شدند. حتی کار به جایی رسید که اعضای هیأت دولت هم با ورود به این موضوع وعده دادند تا با تشکیل کارگروهی اوضاع آشفته کولبران را به‌سامان کنند. اما سال‌ها از این وعده‌ها گذشت و پاییز و زمستانی نبود که خبر مرگ‌های دلخراش کولبران از مرز‌های غربی کشور منتشر نشود؛ مردان و زنانی که مجبورند برای فرار از فقر و بیکاری و کسب درآمدی ناچیز جان‌شان را کف دست‌شان بگیرند.

برچسب ها: کولبر
bato-adv
مجله خواندنی ها