یعنی در ۴۰ سال گذشته مردم در انتخاب خود به خطا رفتهاند. این چه حرفی است؟ چه کسی چنین متر و معیاری را به شخص میدهد که اینگونه داوری کند؟ چه کسانی در این ۴۰ سال بیرون گود نشسته بودند که اکنون به حضور در میدان دعوت میشوند؟ یک نفر را میتوان نام برد؟ همه آمدهاند. وضع همین است که شاهدیم.
عباس عبدی در روزنامه اعتماد نوشت:
آقای سردار جعفری در گفتوگویی تلویزیونی نکاتی را مطرح کردند که بازتاب گستردهای داشت و موجب تعجب فراوان برای مخاطبان شد.
بد نیست که برخی گزارههای مورد نظر ایشان را دقیقتر تحلیل کنیم. در یک مورد اظهار داشتهاند که: «الان در همین کشورهایی که مهد دموکراسی هم هستند باید نگاه فرد با نگاه حکومت بخواند. اما آقایانی که اینجا روی کار میآیند ابایی ندارند که بگویند دیدگاه ما با رهبری اختلاف دارد... در همه کشورها اینطور است که عقبه فکری افراد را بررسی میکنند.»
این گزارهها هیچ واقعیتی ندارند ولی مساله فراتر از واقعیت نداشتن است. فرض کنیم که این گزارهها درست باشند، در این صورت باید پرسید که این حکومت و نگاه آن از کجا آمدهاند که مردم باید با آن هماهنگ شوند؟ آیا پیشتر آن را کسی از آسمان نازل کرده است؟ یا کسی به زور آن را بر این مردم تحمیل کرده؟ یا آنکه خود مردم آن را انتخاب کردهاند؟ اگر دو مورد اول باشد که دیگر دموکراسی نیست و نیازی به انتخابات ندارند. اگر مورد سوم باشد، براساس چه منطقی خواهند گفت که مردم باید با نگاه حکومت هماهنگ شوند؟ بهعلاوه بالاترین قدرت حکومت را مردم انتخاب میکنند و نیازی نیست که با جای دیگری هماهنگ شوند. دموکراسیها برآمده از مردم هستند و نه برعکس.
تنها در حکومتهایی که برآمده از مردم نباشند، میتوان گفت که نامزدها مجبورند که خود را با نگاه حکومت هماهنگ کنند؛ و الا خواست مردم در یک حکومت دموکراتیک باید همواره جاری و ساری باشد و اگر نباشد آن حکومت دموکراتیک نیست. اتفاقا ویدیویی که از دیدار مرحوم امام با خبرگان قانون اساسی پخش شده است، ناظر به همین نکته است. آنجا که اعلام کردهاند: «حق با اکثریت مردم است، حتی اگر اشتباه تصمیم بگیرند. شما ولی آنها نیستید که بگویید این به ضرر شماست پس ما نمیکنیم. ملت میخواهد آن کار را بکند، به من و شما چه؟»
حالا فرض کنیم همه جای دنیا همینطور است که ایشان توصیف کردهاند. فرض محال که محال نیست. در این صورت بر اساس منطق خودشان اتفاقا ایران نباید چنین باشد. چون هر وقت به جاهای دیگر جهان استناد میشود فوری گفته میشود که اینجا ایران است و فرق دارد.
در هر حال نکته مهم این است که مردم نمیتوانند خود را با حکومت هماهنگ کنند، ممکن است تبعیت کنند، ولی این تبعیت از روی اختیار نیست. اگر حکومتی به هر دلیلی بخواهد مردم با آن هماهنگ شوند یا مدیران و نمایندگان آن با حکومت هماهنگ باشند در این صورت انتخابات بیمعنا است. یا مشارکت گسترده انتخاباتی بیمعنا است. مگر آنکه اکثریت مردم با ارزشها و افکار مورد نظر هماهنگ باشند که در این صورت مشکلی نمیماند و بهطور طبیعی همان افراد مورد نظر را انتخاب میکنند و نیازی به وجود چنین قیودی نیست.
شاید گفته شود که شناخت آن ویژگیها نه کار مردم بلکه در اصل، کار شورای نگهبان است. در یک جامعه شفاف و آزاد، مردم بهتر از هر کس دیگری میتوانند بگویند که چه کسی را مطابق آن معیار میدانند یا نمیدانند. تجربه هم همین را نشان میدهد. بنابراین جمله آقای عزیز جعفری نهتنها واقعیت ندارد، بلکه معقول هم نیست و حتی اگر واقعیت داشت و معقول هم بود در ایران نباید اجرا میشد. البته مفید هم نیست زیرا تالی فاسد این نگرش آنجاست که بر اثر اجرایی شدن آن کمکم شکاف بزرگی میان خواستها و نگرشها و مطالبات مردم و حکومت پیش میآید و هر چه میگذرد این شکاف بزرگتر میشود و در نهایت روند طبیعی امور متوقف و حکومت و کشور دچار بحران میشوند. در ادامه خطاب به نامزدهای نمایندگی اظهار شده است که: «خب اگر دیدگاهت اختلاف دارد برای چه آمدی؟... اینکه صرفا هر کسی میگوید در چارچوب هستیم کافی نیست.»
واقعیت این است که چرا افراد باید دروغ بگویند؟ این همان وضعیتی است که ریاکاری را ایجاد کرده است، که عدهای خود را در قالبهای دیگری جا بزنند. البته همه چنین نیستند، بسیاری نیز آرا و عقاید خود را خیلی شفاف و روشن بیان میکنند. طبعا داور نهایی مردم هستند. اگر مردم ندانند که فلان لیست یا فرد وابسته به چه اندیشه و برنامهای است، دیگر چه انتظاری از مردم میرود و اگر میدانند، چرا نباید به آنچه دوست دارند رای دهند؟ اگر مطابق نظر ایشان بخواهد عمل شود، اصولا رایگیری عملی بیهوده و اضافی است.
بهتر خواهد بود که به جای مردم خودشان هر کس را که صالح میدانند انتصاب کنند هم مطمئنتر است و هم کمهزینهتر و هم اینکه خیال مردم راحت میشود. اینکه نمیشود بگوییم: «از اول انقلاب تا امروز مشکل ما در اداره کشور با تفکراتی که به اسم تفکر انقلابی، اما در حقیقت تفکر لیبرالی بودهاند، بوده است. برای حل این معضل یا عبور از این مشکل باید کسانی که در چارچوب این نظام هستند پای کار بیایند. مبنای این جمهوری اسلام ناب است.»
یعنی در ۴۰ سال گذشته مردم در انتخاب خود به خطا رفتهاند. این چه حرفی است؟ چه کسی چنین متر و معیاری را به شخص میدهد که اینگونه داوری کند؟ چه کسانی در این ۴۰ سال بیرون گود نشسته بودند که اکنون به حضور در میدان دعوت میشوند؟ یک نفر را میتوان نام برد؟ همه آمدهاند. وضع همین است که شاهدیم.
شما و امثال شما فعلا باید گندی که دولت مورد حمایتتون زده رو پاسخ بدین.
شما در مقام پاسخگویید نه پرسشگر. لطفا بحث رو عوض نکنید.
ما ادعا داریم که جامعه اسلامی داریم و باید قوانین دینی در جامعه ما رعایت شود. مسالا یکی از معیارهای مهم استخدام افراد اعتقاد به دین است. خب حالا فرض کنیم یه فرد چه درست یا چه غلط انتخاب کرده که به هیچ دینی اعتقاد نداشته باشد. جهنم یا بهشت رفتن آن فرد در صورت وجود داشتن آن به خودش ربط دارد. تکلیف این فرد در جامعه ایران چیست؟ راه اول این است که دروغ بگوید خودش را دیندار جا بزند و به همین منوال ادامه داده و به بالاترین پستها هم برسد. خب این فرد آموخته که چگونه دروغ بگوید و با نقش بازی کردن و ریاکاری به خواسته خود برسد. مشابه معاویه و یزید که در ظاهر مسلمان بودند و به بالاترین جایگاهها هم رسیدند. انتخاب دوم برای این فرد خارج شدن از سیستم و انتخاب کار آزاد است. حالت سوم هم مهاجرت است.
پس میتوان فهمید که اتفاقا عدم وجود آزادی و دمکراسی در یک جامعه در واقع به خود آن جامعه صدمه میزند و افرادی وارد بدنه این سیستم خواهند شد که باطن متفاوتی دارند که به احتمال زیاد تعداد زیادی از این افراد را دیده باشین. نمونه دیگر از عدم آزادی مثلا حجاب. فرد اصلا به دین اعتقادی ندارد که به حجاب اعتقاد داشته باشد. آیا فک میکنید اجبار کردن حجاب برای این فرد باعث بهشت رفتن شما خواهد شد یا برعکس باعث خواهد شد که آن فرد ریاکاری و دروغگویی را بیاموزد. بنظر شما کدام فرد خطرناکتر است کسی که دین ندارد ولی با راستگویی آن را نشان میدهد و کسی که دین ندارد ولی برای تطابق پیدا کردن با جامعه شروع به دروغگویی و ریاکاری میکند؟ شما به کدام اعتماد میکنید؟
اگر حكومت با مردم صادق است مكانيسم انتخابات را اصلاح كند تا ببينيد نخبگان چگونه مملكت را از كوتوله هاي سياسي نجات مي دهند.