سرگه بارسقیان؛ روزنامهنگار در یادداشتی برای روزنامه ایران نوشت: ظهر ۱۳ خرداد ۹۸ مأمور بدرقه اوین مردی ۶۸ ساله را که بعد از ۶ روز از بازداشتگاه پلیس آگاهی تهران آمده بود، به زندانی میبرد که بر زمین سیدضیاءالدین طباطبایی نخستوزیر پس از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ بنا شده است. زندانی کسی است که پای مدرک تحصیلی مأمور را امضا کرده و حالا نه وزیر، که زندانی آرام سربه زیری است که روز هفتم خرداد آخرین دیالوگش با همسر دومش این بود «ول کن، ول کن، ول کن...» و پنجمین گلوله که از کلت برتا ۹ میلیمتری شلیک شد، زن جوان ول کرد، بر وان حمام افتاد و در خون خودش غسل کرد. اسلحهای که از سال ۷۷ وقتی حراست سازمان برنامه و بودجه به رئیس وقتش داد، در پستوی خانه مانده بود و جابهجایی به منزل جدید همسر دوم، آن را دم دست آورد. اسلحهای که جای ۱۵ تیر دارد اما ۱۳ تیر در خشاب داشت و در اولین و آخرین باری که استفاده شد، در تانگوی دو نفره زن عریان و مرد پریشان، ۵ تیر شلیک شد؛ یکی به کمد خورد، دیگری به گوشه وان، دو تا به دیوار و پنجمین چون تیری غیب به تشخیص کارشناس اسلحه اول به دست زن و بعد به قلب و به تعبیر وکیل زندانی به دیوار و بعد قلب زن. گلولهای که مستقیم شلیک نشد و ردی بیضوی از خودش بهجا گذاشت.
در تانگوی مرد ۶۸ ساله ۱۶۷ سانتی و زن ۳۶ ساله ۱۵۹ سانتی، حفرهای ۱٫۵ سانتیمتری، زندگی دو انسان را در خود بلعید. جای گلولهای که در پهلوی راست زن دفرمه ماند و بیرون نیامد. مرد رد گلوله را بر دستان زن ندید تا در اداره آگاهی شنید و در دو بار رفت و آمد به حمام پس از افتادن زن و نشستن کنار او، ردی از خون بر شلوارش نشست. همان خونی که دختر مرد وقتی رسید، خشک شده بود، مانند بدن زن که برهنه و سرد و خشک بود با حوله رویش. تیر مستقیم شلیک نشد، حداقل از کسی که پیش از انقلاب با شهید چمران در ارتباط بود و قصد رفتن به لبنان داشت و کلاس تعلیم تیراندازی رفته بود، بعید بود در چنین فاصلهای نزدیک نتواند تیری مستقیم به مقصد نشاند. همان که پس از انقلاب باز به عشق چمران تحصیل در دانشگاه ام آی تی امریکا را رها کرد و به ایران بازگشت و در این مملکت وزیر و معاون رئیس جمهوری شد و روزگاری هم بر کرسی شورای شهری نشست که ریاستش با برادر چمران بود.
اردیبهشت ۹۶ قبل از اینکه شهردار تهران شود، زنی به دیدارش آمد تا برای نامزدی در انتخابات شورای شهر اسلامشهر با او مشورت کند؛ عجب آنکه نامزد شد، نامزد شهردار تهران و داستان زندگی مشترک محمدعلی نجفی و میترا استاد از اینجا شکل گرفت. ۷ ماه عقد موقت و بعد عقد دائم در هشتم اردیبهشت ۹۷ در دفترخانهای در مهرشهر کرج، به تعبیر وکیل اولیای دم «به قید فوریت» آن هم سه روز قبل از عمل جراحی نجفی.
سفر مسلح
این وصلت در سعادت آباد به مصیبت ختم شد. قتل زن با اسلحهای که چند روز قبل خواسته بود با آن تیراندازی یاد بگیرد. همان اسلحهای که در شوخیهای این دو هم جا داشت. میترا: «یک روز با همین اسلحه بیا خودمان را بکشیم.» نجفی: «تو اول مرا بکش و بعد اگر دلت آمد خودت را بکش.» اما ساعت ۹ تا ۹٫۵ روز هفتم خرداد این شوخی رنگ واقعیت به خود گرفت ولی جابهجا؛ نجفی اول میترا را کشت ولی نتوانست خودش را بکشد؛ نه پرتاب از بالکن آپارتمان آرمیتا نه خودکشی با اسلحه برتا بر سر مزار پدر و پدربزرگ در قم.
اسلحه پیچیده در جانماز در کیف آرایش برزنتی کوچک خالی شده زن تا قم رفت؛ تا حرم حضرت معصومه و در بازگشت تا خیابان شاپور تهران که افسری او را دید و شناخت و سوار موتورش کرد و به داخل آگاهی برد؛ نجفی اسلحه را به او تحویل داد و بعد با موتور وارد اداره آگاهی شدند بیآنکه اسم نجفی در گیت ورودی ثبت شود. ساعاتی بعد اسلحه در دستان خبرنگار صداوسیما میافتد و تازه دو روز بعد در نهم و بعد یازدهم خرداد کارشناسان اسلحه آن را بررسی میکنند. اسلحهای که نجفی فکر میکرد تاریخ اعتبار حمل آن تا سال ۹۴ است و در دادگاه از قاضی کشکولی شنید که در ۲۷ آذر ۹۴ اعتبارش تمدید شده تا دو سال بعد.
جدایی با خون
در دوره عقد موقت، نجفی غرق در مشغله کاری بود و پس از عقد دائمی غرق در مسأله خانوادگی؛ عمر این وصلت ۱۱ ماه بود (هشتم اردیبهشت ۹۷ تا هفتم خرداد ۹۸) اما از ۶ ماه قبل آثار ناماندگاری این زندگی دونفره عیان شد؛ قصد نجفی طلاق با توافق بود با دو، سه ماهی وقت از میترا تا رقم مهریه را تأمین کند. زن قبول نکرد و نجفی دست به دامن برخی معتمدان و ریش سفیدان شد تا راضی اش کند. بیفایده بود. قرارشان در محضر این بود؛ هر وقت میترا به این نتیجه رسید که از نجفی طلاق بگیرد، همسر قبول کند. هر وقت نجفی به چنین نتیجهای رسید، قول بدهد با توافق طلاق حاصل شود. زن از یک ماه قبل واقعه گفته بود نجفی دیگر حق ندارد درباره طلاق با خودش یا اعضای خانوادهاش حرف بزند تا هفتم خرداد که نجفی اسلحه به دست وارد حمام میشود و میگوید این ماجرا میتواند به خونریزی ختم شود:
- «میترا ببین کار ما داره به جاهای باریک میکشه. این وضع را کی میخواهی تمام کنی.»
- «علی غلط کردم. به خدا حلش میکنم.»
هر دو سینه به سینه میشوند. میترا، نجفی را هل میدهد. تیری شلیک شده و از بالش رد میشود و بالش به زمین میافتد. ۴ تیر بعد وقتی شلیک میشود که میترا دست نجفی را گرفته بود و بنا به تشخیص کارشناس اسلحه نجفی در حال تعادل نبوده، ۴ تیر شلیک میشود؛ نجفی سه بار میگوید «ول کن...» و بعد تمام...
خودکشی تختی وار
قبلش هر دو راه حذف خودشان از زندگی را رفته بودند؛ میترا با سه بار خودکشی در زندگی با همسر سابقش و حتی بریدن دستش با تیغ در ۱۶ دی ۹۷ و تماس با اورژانس و نجفی در آبان ۹۷ در هتل لاله تهران با خوردن ۲۰ قرص کلونازپام. بعد از دو روز بیهوشی او را در اتاق هتل پیدا میکنند و به بیمارستان میبرند. نجفی میخواست همان کاری را کند که تختی کرد؛ مرگ در هتل. با این فرق که تختی به گفته پسرش بابک، امید داشت کسی پیدا شود و نجاتش دهد اما نجفی به این امید که کسی نتواند پیدایش کند. تختی اگر هتل آتلانتیک را انتخاب کرد چون با ساعد مدیر هتل از دوران جوانی دوست بود ولی در اینکه نجفی چرا هتل لاله را انتخاب کرد شاید یک دلیل دیگر داشته باشد؛ خواهرزادهاش که در آن هتل کار میکند هرچند او از حضور دایی اش در هتل اطلاع نداشت.ظاهراً این اتفاق موجب میشود برخی دوستان نجفی حرمت شرعی خودکشی را به او یادآوری کنند و همین امر نجفی را در روز واقعه از خودکشی از بالکن یا بر سر مزار پدر و پدربزرگ باز میدارد.
از پاستور تا اوین
«دو سال حبس به جرم حمل سلاح غیرمجاز و قصاص نفس به جرم قتل میترا استاد» این حکمی است که دیروز هشتم مرداد برای اقدام نجفی در هفتم خرداد صادر شد. ۲۰ سال پیش درباره زندانی بودن عبدالله نوری گفته بود «نباید مدیران فعال و خلاق که میتوانند منشأ خدمات زیادی برای کشور هستند در زندان باشند» و حالا خودش در زندان است منتظر نتایج جلسات صلح و سازش با اولیای دم توسط خانواده و چهرههای مطرح سیاسی و وکلایش که یکیشان محمود علیزاده طباطبایی در دومین جلسه دادگاه اعلام شد معزول شده است؛ همان هم حزبی سابق که سال ۸۱ وقتی نجفی گفته بود عبدالله نوری بهترین کاندیدا برای ریاست جمهوری است، پاسخ داده بود بهترین فرد برای ریاست جمهوری خود نجفی است. گردش روزگار این بود که نام نجفی چند باری در فهرست کاندیداهای احتمالی ریاست جمهوری قرار گیرد؛ گرچه سال ۹۲ در زمان رأی اعتماد از مجلس برای تصدی وزارت آموزش و پرورش گفته بود «میگویند بنده رئیس جمهوری نشدهام چون با حکومت اسلامی مخالفم! این چه حرفی است که گفته میشود زیرا من کسی هستم که در دوران تصدی خود در آموزش و پرورش از برجستهترین روحانیون مانند آقایان قرائتی و محمدیان در معاونتهای خود استفاده کردهام بعد میگویند ارتباط من با حوزههای علمیه قطع بوده است. این جور مصاحبه و جوسازی چه معنایی دارد؟ چیزی که به من نمیچسبد نچسبانید.» روزگار خیلی چیزهای دیگر به نجفی چسباند؛ قتل، قصاص و...اما آرزویش همان است که در دادگاه گفت «برگشتن روزگار سهل است... یارب نظر تو برنگردد.»
انشاله که عاقبتش بخیر باشد