بعد از آنکه آن دو مرد سوار ماشینشان شدند تا بروند، یکسری از اهالی جمع شدند و بدن نیمهجان حیوان را گذاشتند روی تراکتور تا ببرند. من از تمام این صحنهها فیلم گرفتم. حیوان را بردند. نمیدانم قصدشان چه بود؛ حیوان را بردند دو کیلومتر بالاتر. من و ٦ نفر دوستان همراهم، دیدیم کاری از دستمان برنمیآید، کوهنوردیمان را ادامه دادیم. رفتیم و رفتیم و بعد دیدیم که تراکتوری که توله خرس را میبرد، آن جلو ایستاده است. تعجب کردیم. رفتیم طرفش و دیدیم حیوان را بردهاند انداختهاند توی جوی آب.
در قضیه سنگسار توله خرس سوادکوه، فقط یک نفر طرف خرس را گرفت و تقلا کرد که نزنید. «نزن حاجی. نزن گِنا دارنه. آقا نزن به خدا حیوون گِنا دارنه حاجی... کار ندارنه حیوون، نزنین.» این صدای شبنم فتاحی است.
روزنامه شهروند نوشت: «نه دو مردی که توله خرس را سنگسار میکردند، نه آنها که طناب دور گردنش پیچیدند و انداختندش در جوی آب و نه ١١ نفری که با حیوان نیمهجان عکس یادگاری گرفتند، برای هیچکدام این آدمها توله خرس دو ساله مهم نبود. در قضیه سنگسار توله خرس سوادکوه، فقط یک نفر طرف خرس را گرفت و تقلا کرد که نزنید. «نزن حاجی. نزن گِنا دارنه. آقا نزن به خدا حیوون گِنا دارنه حاجی... کار ندارنه حیوون، نزنین.»
این صدای شبنم فتاحی است؛ در زمینه تصویر سنگپرانی به خرس کوچکی که از کوه افتاده بود و مادرش بالای کوه تمام ماجرا را میدید؛ هم همه کسانی که در کشتن تولهاش درنگ نکردند و هم شبنم خانم را، زنِ ٤٢ ساله سوادکوهی، خانهدار و ساکن روستای دراسله، تنها کسی که کنار توله خرس ایستاد.
او که آن روز در فاصله خرس و دو دامدار ایستاد تا جلوی سنگسارش را بگیرد، از جزییات روز حادثه میگوید؛ اینکه آدمها از ترس حیوان را کشتند؛ اینکه خرس مادر همه چیز را تماشا کرده بود و این که هیچکس، حتی خود او، نمیدانست در مواجهه با یک خرس باید چه کند.
خانم فتاحی، آن روز در ارتفاعات سوادکوه در حال گردش بودید؟ اهل همان منطقهاید؟
تابستانها به ییلاقات خوش آبوهوای سوادکوه میآیم. این منطقه جنگلی بسیار بکر است و آبوهوای خوبی دارد. آن روز با دوستانم برای پیادهروی به ارتفاعات رفته بودم.
خرس از روی کوه افتاده بود یا کسی هلش داده بود؟
در منطقه ییلاقات ما، ابتدای سال ٩٨، سیل کوچکی آمد و بخشی از جادههای دسترسی را از بین برد. با ریزش این جادهها، کوهها هم شروع کردهاند به ریزش. روی بلندی بودیم که ناگهان دیدیم از روی تپه چیزی پایین افتاد. اول فکر کردم آدم است وقتی نزدیک شدم، دیدم یک توله خرس است. بعدها گفتند یک ماده خرس دو ساله و کسی هلش نداده بود. مادرش همان بالا بود و تماشا میکرد. تصویر مادر توی فیلم هم هست اما بهسختی؛ آن بالا نشسته بود و نگاه میکرد.
بعد چطور سروکله آن دو نفر پیدا شد؟
وقتی نزدیک خرس شدم، دیدم که از ماشینی که داشت رد میشد، دو نفر پیاده شدند؛ همان دو مردی که توی فیلم به خرس سنگ میزنند. حیوان زخمی بود اما آنها شروع کردند به سنگزدن. من هر چه تلاش و خواهش کردم که سنگ نزنند، عمل نکرد. گفتم زخمی است اما گوش نکردند. دیدم به حرفم گوش نمیکنند، شروع کردم به فیلمگرفتن.
قصدتان از فیلمبرداری چه بود؟ چرا دوربین را کنار نگذاشتید تا جلویشان را بگیرید؟
من قبل از آن تقلا کرده بودم تا جلوشان را بگیرند. وقتی دیدم به حرفم گوش نمیکنند، با خودم گفتم شاید فیلمگرفتن باعث بشود از کارشان بترسند و ادامه ندهند اما باز هم فایده نداشت. نمیتوانستم نزدیک بشوم و درگیر شوم چون ما مال این منطقهایم، نمیشد خیلی با آن مردها درگیر شوم. فقط قبل از اینکه فیلم بگیرم لحظهای رفتم در فاصله بین خرس و آن دو مرد ایستادم که مانعشان شوم اما ناگهان توله خرس که ترسیده بود، از جا بلند شد و من هم از حرکتش ترسیدم. همانجا مچ پای من هم ضرب دید.
آن دو نفر را نمیشناختید؟
آنها را نمیشناختم اما از افراد همان محلات نزدیک بودند. از دامداران منطقه. بعدها فهمیدم کسی که سنگ میزند، دامداری دارد و نفر کناری کارگر او است.
به نظر شما قصدشان چه بود از سنگزدن؟
من فکر میکنم آنها فقط ترسیده بودند. حتی خود من هم از توله خرس ترسیده بودم. بالاخره انسان از حیوان وحشی میترسد. آنها سنگ میزدند که خرس دست کم دور شود اما حیوان بیچاره زخمی شده بود، نای حرکت نداشت و آسیب شدیدی دیده بود. یکی دو تا سنگ مستقیم توی سرش خورده بود. آن ضربهها بیجانش کرده بود. آنها واقعا ناآگاه بودند.
و گفتند بعد از این ماجرا کسی قصد داشته لاشه حیوان را بدزدد.
بعد از آنکه آن دو مرد سوار ماشینشان شدند تا بروند، یکسری از اهالی جمع شدند و بدن نیمهجان حیوان را گذاشتند روی تراکتور تا ببرند. من از تمام این صحنهها فیلم گرفتم. حیوان را بردند. نمیدانم قصدشان چه بود؛ حیوان را بردند دو کیلومتر بالاتر. من و ٦ نفر دوستان همراهم، دیدیم کاری از دستمان برنمیآید، کوهنوردیمان را ادامه دادیم. رفتیم و رفتیم و بعد دیدیم که تراکتوری که توله خرس را میبرد، آن جلو ایستاده است. تعجب کردیم. رفتیم طرفش و دیدیم حیوان را بردهاند انداختهاند توی جوی آب.
چرا؟
میگفتند قصدمان کمک بوده. دامپزشکی میگفت شاید این کار خوبی بوده و باعث شده حیوان آب بخورد اما نمیدانم دلیلش چه بود.
فقط همان دو نفر آنجا بودند؟ تصویری منتشر شده که ١١ مرد و یک پسر نوجوان را نشان میدهد که با خرس، عکسی به افتخار گرفتهاند؛ آن افراد را ندیدید؟
بعد از این ماجراها آدمهای دیگری هم باخبر شدند. گروهی دور گردن خرس طنابی بستند. همان ١١ نفری که جلوی تیر چراغ برق ایستادند و عکس گرفتند. میخواستند خرس را با خودشان ببرند. نمیدانم به چه دلیل ولی حیوان هنوز زنده بود. حتی تا وقتی محیط زیست آمد، زنده بود تا وقتی که شب در اثر خونریزی زیاد مرد. یکی دو تا فیلم دردناک دیگر دارم که حیوان را با طناب بستهاند و میکشند. به مسئولان محیط زیست نشانشان دادم.
آنها هیچ واکنشی به فیلم گرفتن شما نداشتند؟ شما فقط فیلم میگرفتید؟
تهدید میکردند که دوربینت را میشکنیم. مدام به آنها میگفتم حیوان را رها کنید. میگفتم که خرس مادر آن بالاست و میآید بچهاش را میبرد، حالا یا زنده میماند یا در طبیعت میمیرد اما گوش نکردند. قصدم از فیلمبرداری فقط نجات دادن آن خرس بود، چون میدانستم آنها آگاهی ندارند و نمیدانند با حیوان وحشی چطور برخورد کنند. کارشان از روی ترس و ناآگاهی بود.
و بالاخره کی با محیط زیست تماس گرفتید؟
در همان مسیر شروع کردم به تماس گرفتن با محیط زیست. هرچه تلاش میکردم شماره مستقیمی از محیط زیست پیدا نمیکردم. آخرش از طریق برادرم که در پاییندست بود با آقای احمد باوند تماس گرفتیم و ایشان به سهیل اولادزاد، از فعالان محیط زیست منطقه خبر داد و در نهایت محیط زیست پیگیر شد.
محیط زیست چند ساعت بعد از ماجرا توانست وارد شود؟
ساعت سه و ربع بعد از ظهر این ماجرا شروع شد و تا ٦ و نیم، هفت طول کشید. محیط زیست کمی دیر رسید اما دلیلش صعبالعبور بودن منطقه بود.
فیلم اول را چطور منتشر کردید؟
از قبل در تماس با دامادم هماهنگ کرده بودم. به او توضیح داده بودم چون کاری از دستم برنمیآید، فقط میتوانم فیلم بگیرم و آمدم فیلم را رساندم دست او و در نهایت از طریق محیطبانها و سهیل اولادزاد پخش شد.
واکنشها به رفتار شما و انتشار فیلم چه بود؟
این ماجرا روز شنبه اتفاق افتاده بود و تا سهشنبه هیچ تصویری از من منتشر نشده بود. فقط همان صدای توی فیلم بود که به زبان مازنی فریاد میزدم حاجی نزن، حاجی نزن. خواهش کرده بودم که تصویری منتشر نشود. بالاخره ما در این محل داریم زندگی میکنیم. اما استاندار دعوت کرد و در اداره محیط زیست مازندران لطف کردند و از من تقدیر کردند.
شما خودتان میدانستید که در زمان مواجهه با حیوان وحشی چه واکنشی باید داشته باشید؟
نه، نمیدانستم. وقتی از محیط زیست برای تقدیر دعوتم کردند، این را از آنها پرسیدم. گفتم که باید به ما آموزش دهند. من دوست دارم آموزش ببینم که اگر چنین چیزی دیدم چطور رفتار کنم. به ما هم گفتند با حیوان کاری نداشته باشید، از آنها فاصله بگیرید و فقط با محیط زیست تماس بگیرید. یک سال پیش هم در همین مناطق با یک خرس مادر و دو تولهاش روبهرو شدم. البته فاصلهمان زیاد بود. برای دیگران هم زیاد پیش میآید، اما همه نمیدانند چه واکنشی نشان دهند. من هرگز حاضر نیستم به محیط زندگیشان تجاوز کنم. دوست دارم همه این را یاد بگیرند. حتی موش و مار و عنکبوت هم آفریده شدهاند که ما زندگی خوبی داشته باشیم. کاش همه این را بدانند.
گفتید هفت زن بودید که به کوهنوردی رفته بودید. آنها دوستانتان بودند؟
یکیشان خاله من است و بقیه دوستانم. ما معمولا دستهجمعی میرویم برای کوهنوردی.
همراهانتان در ماجرای سنگسار خرس واکنشی نشان ندادند؟
خالهام یکی از عاشقان حیوانات است. در فیلم هم پیداست. رفته کنار جوی آب، پیش خرس و برایش یک آواز میخواند. یک شعر مازندرانی و غمگین. با این همه علاقه، چون ما نمیدانیم چطور باید برخورد کنیم، شاید واکنش درستی نداشته باشیم.
محیط زیست دو نفر را مقصر این حیوانکشی میداند. عکسی هست از ١١ نفر که با خرس زخمی عکس گرفتهاند. شما از طناب بستن دور گردن خرس و دزدیدنش از سوی گروهی دیگر میگویید. به نظر شما در این ماجرا مقصر کیست؟
هر چه اتفاق افتاد بهدلیل ناآگاهی جمعی بود. من آن دو نفر را مقصر اصلی نمیدانم. آنها نمیدانستند. کسی در این مناطق بکر به مردم آموزش نمیدهد. در حالی که هر لحظه امکان برخورد با حیوانات وحشی هست. اما فکر میکنم آن چند نفری که دور گردن خرس طناب بستند و میکشیدند، مقصرند. با اینکه دهها بار به آنها هشدار دادم که از کارشان دست بردارند، گفتم ماموران محیط زیست در راهند، کارشان را آگاهانه ادامه دادند. تقصیر آنها بیشتر است. اما تمام ماجرا تقصیر ندانمکاری است و ناآگاهی.
بعد از این اتفاق بهعنوان دوستدار محیط زیست شناخته شدهاید. درباره این عنوان چه فکر میکنید؟ قبل از این هیچوقت ارتباط نزدیکی با محیط زیست و حیوانات داشتهاید؟
من همیشه حیوانات را دوست داشتهام. چندسال پیش توی حیاط خانهمان در سوادکوه ایستاده بودم که ناگهان صدای یک طوطی را شنیدم. آمد و نشست روی سر من. نمیدانم چرا، اما آنقدر ارتباط خوبی با هم گرفتیم که دو ماه در خانه ما ماند. از دستم غذا میخورد. تا اینکه یک روز از پنجره پرید و رفت. حالا از اینکه دوستدار محیط زیست شناخته شوم، خیلی خوشحالم. هر چند از مردن آن توله خرس هنوز ناراحتم. دوست دارم آگاهیام را بالا ببرم و فعال محیط زیست شوم. آرزویم این است که روزی محیطبان افتخاری شوم و به دیگران هم آموزش بدهم.