او که در سال ۱۳۰۷ خورشیدی در شهر قم متولد شد، در دهه سوم زندگیاش به دعوت رهبر وقت شیعیان لبنان، ایران را ترک کرد و پس از رحلت آن مقام، به عنوان رهبر شیعیان لبنان معرفی شد. امام موسی صدر در سال ۱۳۵۷ به دعوت رسمی «معمر قذافی» به کشور لیبی سفر کرد و پس از آن برای همیشه ناپدید شد. با این حال شواهدی دال بر حیات او وجود دارد.
«در این ۵۵ روز ۱۰هزار کیلومتر راه را با ماشین پیمودیم که البته این غیر از سفرهای دریایی و هوایی است. با ماشینِ من سفر کردیم، اما خلیل صبراوی راننده بود. رنج سفر نصیب او شد و دستاوردهایش نصیب من.»
به گزارش ایسنابه نقل از کتاب گام به گام با امام، «امام موسی صدر» در سال ۱۹۶۳ میلادی سفری ۵۳ روزه به اروپا داشت که روایت متفاوت از دیدگاه سایر همکیشانش در ارتباط با غرب و به طور ویژه اروپا ارائه کرد که ممکن است با نگرش رواج داده شده در بطن جامعه نسبت به دین و فرهنگ عمومی مردم کشورهای غیراسلامی در تناقض باشد.
او که در سال ۱۳۰۷ خورشیدی در شهر قم متولد شد، در دهه سوم زندگیاش به دعوت رهبر وقت شیعیان لبنان، ایران را ترک کرد و پس از رحلت آن مقام، به عنوان رهبر شیعیان لبنان معرفی شد. امام موسی صدر در سال ۱۳۵۷ به دعوت رسمی «معمر قذافی» به کشور لیبی سفر کرد و پس از آن برای همیشه ناپدید شد. با این حال شواهدی دال بر حیات او وجود دارد.
رهبر شیعیان لبنان به واسطه آرا و اندیشههای اصلاحطلبانه و هدایتگر در جامعه غرب شخصیتی محبوب و نافذ شناخته میشود. او از سوی مسیحیان لبنان به دلیل ویژگیهای ظاهری و رفتاری «مسیح» خطاب میشد. او معتقد بود: «خداوند انسان را، چون تابلویی هنری آفرید که رنگهای گوناگون دارد و اختلاف رنگها و صفات زمینهای برای کمال انسان است.»
امام موسی صدر پس از سفری که در سال ۱۹۶۳ میلادی با اتومبیل شخصیاش به دور اروپا انجام داد، در گفتگو با «محمد قرهعلی» یکی از روزنامهنگاران لبنانی، سرگذشت و دستاوردهای این سفر را روایت کرد که در روزنامه «الحیاة» منتشر شد:
سخن را از ابتدای سفر آغاز کنیم. سفر شما چگونه شروع شد و چه کسی همراه شما بود؟
سفرم از دو ماه پیش آغاز شد. دوستم خلیل صبراوی در این مدت همراه من بود و مسئولیت این سفر را عهدهدار شد و سختیها و مشکلات را به جان خرید. در این ۵۵ روز ۱۰هزار کیلومتر راه را با ماشین پیمودیم که البته این غیر از سفرهای دریایی و هوایی است. با ماشین من سفر کردیم، اما خلیل صبراوی راننده بود. رنج سفر نصیب او شد و دستاوردهایش نصیب من.
هدف شما از سفر به اروپا چه بود؟
میخواستم تمدنهای جدید را بشناسم و از فرصتها و شرایطی که باعث پیشرفت آن دیار شده، آگاه شوم. زیرا که آینده سرزمین من هم است. همچنین میخواستم با تحولات و پیشرفتهای موسسات خیریه و اجتماعی و جنبههای معنوی دین وهمسازی آن با دنیایی که در آن به سر میبریم، آشنا شوم.
شما در مراسم تاج گذاری «پاپ پولس» ششم شرکت کردید. آیا حضور شما در این مراسم اتفاقی بود یا این که دعوت رسمی داشتید؟
حضور من پاسخ به دعوتی رسمی بود.
آیا روحانی مسلمان دیگری دعوت شده بود؟
خیر.
چه مدت در ایتالیا بودید؟
پس از شرکت در مراسم تاجگذاری از واتیکان و موسسات با عظمت و کتابخانه پرشکوه آنجا بازدید کردم. من واتیکان را قلبی میدانم سرشار از عشق و مهربانی که برای بسیاری از انسانها میتپد. مدت اقامت من در رم و واتیکان پنج روز بود.
در آنجا چه چیزهایی نظر شما را جلب کرد؟
ستایش فراوانی درباره مردم و حکومت و روزنامه نگاران لبنان از جانب واتیکان شنیدم. علت این مسئله اندوه لبنان در سوگ پاپ پیشین و موضع لبنان در برابر اوست. سخن از رم سخن از تاریخی است که به هزاران سال میرسد. هر آن چه در رم قدیم و رم جدید به چشم میخورد شگفتی آور و تأمل برانگیز است.
امام در ادامه درباره دیدارش از ونیز و میلان و سپس شهرهای سوئیس و آلمان سخن گفت: جلساتی با بسیاری از دانشجویان عرب و غیرعرب شرقی در دانشگاههای آلمان تشکیل دادیم.
تعداد دانشجویان چند نفر است؟
از پنج هزار نفر کمتر نیست و شاید به ۱۰ هزار نفر هم برسد. آنان انجمنها و تشکلهای بسیاری دارند که اسامی آن تشکلها نشان دهنده فرهنگ ومذهب و دین آنها است.
نظر شما درباره مسائل دینی و دینداری در آلمان چیست؟
اهتمام آلمانیها به مسائل دینی کمتر از توجه آنها به زندگی عادی نیست. به هر شهری از شهرهای آلمان که پا بگذارید ساختمانی پیدا نمیکنید که از برج کلیسا بلندتر یا از ساختمانهای کلیسا عظیمتر باشد. مالیاتی به اسم مالیات کلیسا وجود دارد که همه آلمانیها آن را میپردازند.
آیا در آلمان مسجد هم دیدید؟
مسجد بزرگی در هامبورگ وجود دارد.
پس از آلمان امام صدر به دیدارش از دانمارک و بلژیک و پاریس و مادرید ودیگر شهرهای اسپانیا و سرانجام به دیدارش از مراکش اشاره کرد و گفت:
در شهر رباط کتابخانهای عمومی دیدم که هزاران کتاب ارزشمند و نادر در زمینه فلسفه و تاریخ و دیگر علوم داشت. این همه رهاورد بزرگان ومشاهیر این کشور است. همچین، این سرزمین مفتخر است که زادگاه پاتریارک کارتاژ است. این شخص همان کسی است که با تعالیم الهی خود برای مسیحیان جهان آنان را بینیاز کرد. اما دستاوردهای عقلانی و ابتکارات مراکشیها در تمدن اسلامی همچون گنجی گران بها و دری یگانه در تاریخ اندیشههای عربی و اسلامی و بلکه انسانی است. اعتماد به نفس فراوانی در میان دانشمندان این کشور حس کردم. آنان در تلاشاند که حرکت علمی جدیدی را آغاز کنند تا با کاراوان تمدن جدید از دو بعد دینی و فلسفی همگام باشند و انشاء الله به آن خواهند رسید.
سید موسی صدر پس از چند روز اقامت در مراکش به الجزایر رفت. وی در این باره گفت: هرگاه پا به خاک الجزایر بگذاری یاد قهرمانیهای این ملت بر تو چیره میشود و احساس عزت تو را فرا میگیرد؛ و حرارت جهاد مقدس را حس میکنی. آن چه در الجزایر نظرها را جلب میکند و شگفتی میآفریند، ساختمانهای پرشکوه و زیبا، راه وسیع و بزرگ و درختانی است که هر کجا بروی و به هر سو که رو کنی، به چشم میآید.
زیباییهای روستاها و مزارع و شهرهای الجزایر باعث میشود که گمان بری در بهترین مناطق اروپا به سر میبری. در شهر تلمسان به مناسبت میلاد پیامبر برای سخنرانی در دو مسجد دعوت شدم. هنگامی که از احساسات کشورهای عربی و خصوصا لبنان به الجزایر و استقلال آن سخن گفتم، چشمها پر از اشک شد و علمای تلمسان در تلاش بودند که در دانشگاهشان رشتههای متعددی ایجاد کنند و به کمک دولت آن را تا سطح دانشگاههای بزرگ جهان اسلام توسعه و رشد دهند. در الجزایر و مراکش ستایشهای فراوانی درباره لبنانیها و مواضع لبنانیها در خصوص مسائل این دو کشور شنیدم. برخی از آنها به گفتند که درخواستهای فراوانی از لبنان داریم و میخواهیم همان گونه در مبارزات به ما کمک رساندند.
در زمینههای دیگر از جمله آموزش و مهندسی و ساختمان سازی نیز به ما کمک کنند. ما از لبنانیها میخواهیم که دست همکاری با ما را پیش بکشند. آن چنان که پیش از این و در دوران دفاع به ما یاری میرساندند و با ما همکاری میکردند. یکی از ویژگیهای مردم الجزایر پایبندی آنان به اعتقادات عمیق دینی و مشارکت زنان در جهاد و فعالیتهای سیاسی و سازنده است. از کتابخانه عمومی و سالن اجتماعات بزرگ ابن خلدون بازدید کردم و با دانشمندان بزرگ آنجا آشنا شدم. یکی از برجستهترین چیزهایی که در الجزایر دیدم این بود که در ییلاقهای آنجا که هم پایه ییلاقهای لبنان است درخت سدر وجود دارد. همچنین هوای آنجا معتدل و خوش است به محله قصبه یکی از محلههای قدیمی هم رفتم. این محله؛ محله قهرمانان الجزایری است و در نزدیکی مقبره شهدا قرار دارد. قبر آنان را زیارت کردم و برایشان فاتحه خواندم.
مقبرههای آنان این شعر را به خاطرم آورد:
مضاجع بعطور الحق زاکیه / کانهم سکبوا فیها الذی اعتقدوا
(قبرهای که با عطر حقیقت آکنده شدهاند گویا آنچه بدان اعتقاد دارند در گورها ریختهاند)
به هر جای خاک الجزایر که پا بگذاری، اعتدال و اعتماد به نفس و آگاهی بیحدی میبینی. یکی از علمای بزرگ آنجا شیخ سحنون به من گفت: نقش ما علمای دین در تعلیم زبان وکلام به پایان رسیده است. زیرا حکومت عهدهدار مبارزه با فساد و تهذیب اخلاق و آموزش زبان عربی به مبتدیان شده است.
اما اگر انحرافی احساس کردیم، آمادهایم. شیخ سحنون چهار سال از عمرش را در زندان و در کنار دیگر علما با شکنجه سپری کرد، علمایی که پیشگامان جهاد در کوهها ودشتها و آبادیها بودند. من شک ندارم که اگر کشورهای عربی در دروان سازندگی کمکهایی بیشتری به الجزایریها برساندند برادر توانمندی خواهند یافت که در برابر مشکلات مادی و معنوی میتواند به کشورهای عربی کمکهای شایانی بکند. بسیاری از مردم الجزایر به من گفتند که بسیار درد کشیدند زمانی که خود در میان شعلههای مقدس مبارزه بودند و اخبار اختلافات کشورهای عربی وتهمتهای آنان را به یکدیگر میشنیدند.
پس از ۱۰ روز سید موسی صدر الجزایر را ترگ گفت و به قاهره رفت. او در این باره گفت: دیداری با شیخ شلتوت رییس دانشگاه الازهر و استاد محمد المدنی و دیگران داشتم و درباره مسائل اسلامی و تدریس مذهب شیعه در کنار مذاهب چهارگانه اهل سنت با آنان گفتگو کردم در آنان نگاهی آینده نگر برای تلاش در راه وحدت کلمه و وحدت صفوف و وحدت احساس دیدم.