لکزائی معتقد است که سوالات زیادی پیشروی برقراری ارتباط میان دانشگاه و میراث اسلامی وجود دارد. وی معتقد است که همه بخش سنت قابل استفاده نیست.
به گزارش ایکنا، سوالات زیادی پیشروی برقراری ارتباط میان دانشگاه و میراث اسلامی وجود دارد و نمیتوان از همه سنن برای برقراری ارتباط میان دانشگاه و میراث اسلامی استفاده کرد و این ارتباط نیازمند زیرساخت و لوازم فراوانی است؛ در خصوص این موضوع گفتوگویی با شریف لکزائی داشته ایم که مشروح آن را در زیر میخوانید.
دانشگاه چه نقشی در برقراری ارتباط میان میراث اسلامی و انقلاب اسلامی دارد؟
مفروضی در این پرسش نهفته است که باید به بررسی آن پرداخت؛ این انتظار و توقع از دانشگاه وجود داشته و دارد که بین میراث اسلامی و انقلاب اسلامی ارتباطی برقرار کند و از طرفی شاید این مفروض هم نهفته باشد که این میراث در ماهیت دانشگاه تاثیرگذار بوده و اینکه در واقع ارتباط موثری را در انقلاب اسلامی ممکن است ایجاد کند؛ انتظار از دانشگاه به هر حال زیاد است، خیلی از این توقعات و انتظارات ممکن است به حق و درست باشد و ممکن است خیلی از اینها هم درست نباشد و باید بین توقعاتمان از دانشگاه تفکیک برقرار کنیم و تمایز بین انتظارات و توقعاتی که ما از دانشگاه داریم، قائل شویم و بعد باید بررسی شود که این توقعات و انتظارات تا چه میزان انجام شده و تحقق پیدا کرده است.
یکی از آن انتظارات و توقعاتی که شاید از دانشگاه وجود داشته، این بوده که در حوزه میراث اسلامی و ارتباط آن با انقلاب اسلامی و تحقق بخشی از آن در قالب دانشگاه بومی کمک موثری کرده و تاثیرگذاری مهمی را به انجام رسانده باشد و فکر میکنم ممکن است این تحقق وجود داشته باشد، ولی باید راجعبه اینکه این توقع درست است یا نه؟ صحبت کنیم.
در وهله اول باید انتظارات از دانشگاه و مراکز علمی ما شفاف و روشن شود، اینکه دانشگاه ما چه وظیفه و کاری را باید انجام بدهد، به نظر من در حوزه سیاستها و سیاستگذاریها و تصمیمسازیها دارای ابهام است و به هر حال آیا دانشگاه موظف شده است که بهعنوان مثال از یک طرف توقع ما نسبت به تامین نیروی انسانی ماهر و متخصص در زمینههای مورد نیاز جامعه را برآورده بسازد و از طرف دیگر، ارتباط آن با میراث اسلامی را برآورده سازد؟ آیا دانشگاه از عهده این کار برمیآید؟ اینکه آیا دانشگاه این توقع را برآورده کرده یا خیر، میتواند محل بحث باشد. نکته بعدی اینکه آیا دانشآموختگان دانشگاه قادر هستند توقعاتی که از آنها انتظار میرود را برآورده کنند؟ قبل از آن آیا بهخوبی این توان را و این نیاز را فرا گرفتهاند و راجعبه آن اطلاع دارند؟ آیا میتوانند مسائلی که در جامعه وجود دارد را حلوفصل کنند؟ آیا وقتی که دانشجوی ما از دانشگاه فارغالتحصیل میشود، بازار کاری برای آن فراهم شده است یا خیر؟ و چه مقدار در واقع دانشگاه در مسائل و میراثهای جامعه بازی گرفته میشود؟ چه مقدار خود دانشگاه متقاضی این است؟ برای مثال در همین پرسش شما چه مقدار در بازشناسی میراث اسلامی و سنت اسلامی دانشگاه ورود پیدا کرده؟ و اگر ورود کرده در واقع چه مقدار توانسته در این حوزه کار در خوری را انجام دهد؟ اینها پرسشهای مهمی است که وجود دارد؛ پاسخ این سوالات مبهم است، دانشگاه در واقع چه طرح و برنامهای برای اداره جامعه دارد؟ آیا اگر برنامهای داشته باشد جایی هست که به آن عمل بکند یا خیر؟
اینها در قالب طرحهای زیبا در کتابخانههای دانشگاه محبوس میشود، من معتقدم اگر دانشگاه ما یک برنامه عملیاتی و اجرایی پیشنهاد بدهد، حداقل راجعبه همین بهرهگیری از میراث ایرانی و اسلامی، آیا به هر حال جایی وجود دارد که از آن استفاده، و آن را اجرایی کنند؟ معتقد هستم که حتی اگر دانشگاه یک برنامه عملیاتی و اجرایی بسیار مطلوب و آرمانی و خوبی که قابل تحقق هست پیشنهاد بدهد، کسی نیست که آن را اجرا کند. آیا وزارت علوم از این امکان و این اراده برخوردار است که اینها را به بخشهای اجرایی دیگر منتقل کند؟
پرسش دیگر اینکه رشتههای موجود در دانشگاه ما چه مقدار میتوانند در بازسازی در بازشناسی و بازنگری این میراث ورود پیدا کنند؟ آیا دانشگاه ما از این امکان دانشجویان و اساتید را برخودار میکند که به این سمت و سو حرکت کنند؟ به هر حال این با شغل آنها هم مرتبط میشود؛ یعنی یک دانشجویی که در این حوزه تحصیل میکند، آیا پس از اینکه فارغ التحصیل شد، میتواند کار مرتبط با دانش خودش را هم به عهده بگیرد؟ من از رشته خودم مثال میزنم، یک دانشجوی علوم سیاسی چه مقدار درگیر این مباحث میشود؟ نه تنها در باب میراث اسلامی و امت اسلامی و ایرانی خودمان، بلکه چه مقدار درگیر مباحث عینی جامعه ما میشود و میتواند در پیشبرد مقاصد انقلاب اسلامی کمک کند؟ به هر حال بعد از فارغالتحصیلی، دانشجو باید بتواند ضمن اینکه مسیر اشتغالش تامین شود، باز به صورت همزایی کمک کند، این میراث در جایگاه خودش قرار بگیرد و بیش از پیش بتواند جامعه ما بهرهمند شود و مسیر پیشرفت خودش را طی کند.
ارتباط با سنت نیازمند حمایت است
دانشگاه چه مقدار این مسیر را تسهیل میکند؟ مراکز اجرایی و تصمیمگیر چقدر میتوانند این فضا را حمایت کنند؟ نمیشود ما دانشجوی خودمان را با یکسری مباحث صرفا نظری آشنا بکنیم که خیلی از آنها هم ربطی به جامعه ما نداشته باشد، آنها را آموزش بدهد و بعد ما توقع داشته باشیم که در میراث اسلامی و ایرانی ما هم یک تحول عظیمی اتفاق بیفتد و مشکلات جامعه ما از این مسیر حل شود. انقلاب اسلامی نگاهش روبه جلو باشد و تولیدات خودش را محقق کند و از آنها برخوردار باشد و از آنها استفاده کند، همینطور نمیتوانیم انتظار اسلامی شدن علوم را داشته باشیم، در حالی که بهنظر میرسد هیچ جهتگیری ارادی در دانشگاه وجود نداشته و از طرفی هم هیچ حمایتی صورت نمیگیرد؛ آن چیزی که در این زمینهها و از جمله در بحث بومیسازی یا اسلامی شدن علوم مورد توجه مطرح است، بیشتر از حد دانشگاهها خارج نمیشود، نه اراده عملی وجود دارد تا بتواند اینها را تحقق ببخشد و نه اینکه این امکان در اختیار اساتید و دانشجویان گروههای علمی ما قرار میگیرد.
آنهایی که به این مسیر و راه معتقد هستند، باید بتوانند کار را پیش ببرند و حمایت کنند اینها مجموعهای از پرسشها و دغدغهها و تاملاتی است که فکر میکنم در مسیر پاسخ میتواند کمک کند میتواند به این پرسش شما جهت درستی بدهد و موضوع را برای ما شفاف کند که ما در چه مسیری گام برمیداریم؛ الان میخواهیم در بحث میراث اسلامی کدام بخش را برجسته کنیم؛ مثلا در حوزه علوم سیاسی مباحث اندیشه سیاسی اسلامی را میخواهیم مورد توجه قرار بدهیم، ببینیم که چه فضایی ایجاد شده است و حتی قدمهایی که برداشته میشود با یک کار سیاسی و یک حادثه سیاسی همه بر باد است. زحمات زیادی هم ممکن است کشیده شود و افراد علاقمند زیادی هم این را پشتیبانی کنند به رغم اینکه ابداعهایی که از طرف نهادهای مختلف مطرح میشود، ولی میبینیم حوادث سیاسی تاثیر خودش را میگذارد. شرایط سیاسی و اقتصادی ما میتواند در این قسمت تاثیرگذار باشد و این انتظاری که از دانشگاه داریم که در این مسیر حرکت کند، تحتالشعاع قرار میگیرد و ادبیات فعلی ما در دانشگاهها در این مسیر نیست، البته اینکه عرض میکنم به صورت کلی است و طبعا ممکن است، مراکز و گروههای علمی این بحث را پیش ببرند، ولی این ادبیات رایج نیست. نمیبینیم که ادبیات رایج از این استفادهای کنند، با این بحث ارتباطی برقرار کنند و بخواهند این مسیر را جلو ببرند و در این قسمت مبانی و جهتگیریها باید روشنتر شود. باید بدانیم میخواهیم به کجا برسیم و دانشجوی ما در هر رشتهای قرار است بعد از فارغالتحصیلی کجا بهکار گرفته شود؟
اگر دانشگاه بخواهد با میراث و سنت ما ارتباط برقرار کند، باید این ارتباط از دل گروههای علمی ما بیرون بیاید و به صورت خواست عمومی این مراکز قرار گیرد. این مسائل باید خواست عمومی اساتید ما و دانشجویان ما باشد که سپس بتوانیم درباره این بحث کنیم که با وجود خواست به وجود آمده، این خواست چقدر توانسته نیازهای ما را تامین کند؟ این اتفاق نمیافتد بلکه ضد خودش هم تبدیل میشود. حمایتهای صادقانه و عالمانه میتواند موثر باشد و حتما باید از جانب دولت هم اتفاق بیفتد و بهخصوص سیاستهایی که تدوین میشود، ولی این سیاستها حتما باید تحقق بخشیده شود و آن هم تحقق عینی، نه اینکه در روی کاغذ باقی بماند؛ مسیر باید باز باشد، موانع برطرف و تسهیل شود.
آیا میتوان از ادبیات دانشگاهی یاد کرد که میان سنت و جامعه ارتباط برقرار کند؟
طبعا این اتفاق میتواند موثر باشد. فکر میکنم مشکل ما در این قسمت این نیست. مراکز دانشگاهی ما این آمادگی را دارند که در این قسمت ورود کنند، اما این ورود طبیعتا تبعاتی دارد و نیاز به الزاماتی است که این الزامات باید فراهم شود، در غیر این صورت اگر بهترین متنها و بهترین منابع هم تهیه و ارائه شود، شاید مورد توجه قرار نگیرد و خلأی را برطرف نکند.
میراث یک امر ثابت به مانند سرمایه است و یا موجودی زنده که باید مشکلات را حل کند؟
پاسخ به این پرسش نیاز به دقت و تامل دارد که بتوانیم با دقت بیشتری راجعبه آن صحبت کنیم، ولی آن چیزی که من میفهم و حداقل در مباحثی که در علوم اسلامی انسانی مطرح میشود، ناچاریم که به میراثمان رجوع کنیم و معتقدم در خیلی بخشها اصلا میراث خودمان را نمیشناسیم، طبعا باید بازشناسی صورت گیرد و البته این بحث هم هست که آیا همه میراث قابل تحقق و بهرهبرداری و قابل استفاده برای امروز است؟
همه آن چیزی که به عنوان میراث از آن یاد میکنیم برای امروز ما قابل استفاده نیست، ولی بخشهایی از آن میتواند استفاده شود که این بخشها باید بازسازی و بازنگری شود و در قالب نظریههای جدیدی ارائه شود تا بتواند به ما کمک کند؛ بنابراین باید این را توجه کنیم که چه مقدار گروههای علمی ما به این سمتوسو حرکت، و این میراث را بازشناسی میکنند؟ چه مقدار از این بازشناسیها که انجام میگیرد، مفید است و میتواند به ما کمک کند تا تمدن نوین اسلامی را تحقق ببخشیم؟ این تمدن نوین اسلامی به نظر میرسد که ریشه در همین میراث داشته باشد. در پاسخ به این پرسش کهآیا همه این میراث به کار ما خواهد آمد؟ پاسخ منفی است؛ یعنی همه میراث به صورت صد در صدی قابلیت بهرهبرداری برای امروز ما ندارد، ولی ما باید آن را بشناسیم، بازشناسی کنیم و ببینیم چه بخشهایی را میتوانیم استفاده کنیم و چه بخشهایی را باید کنار بگذاریم.
البته توجه دارید که فضا و شرایط امروز ما با فضا و شرایط دیروزمان خیلی فرق دارد، آن زمان بحثهایی که میشد فارغ از تجربه ۳۷، ۳۸ ساله امروز بود که ما الان با آن مواجه هستیم و بحثها در واقع در فضای مخالفت برای رژیم پهلوی انتخاب میشد یا در مقابله و مخالفت و نقد نظریههای دیدگاهای رقیب که مارکسیسم و سرمایهداری بود، ارائه میشد، اما امروز ما در کجا ایستادهایم و نظریههای رقیب ما کدامند؟ آیا در دانشگاهها نظریههای بومی در مقابل نظریههای رقیب تولید میکنیم؟ فکر میکنم این اتفاق نمیافتد؛ یعنی شاید خود ما مروج راههای رقیب باشیم؛ طبیعتا باید در این بخش تامل و توجه بیشتری صورت گیرد و نیاز است در مورد آن بیشتر صحبت کنیم، نمیتوانیم بهصورت کلی بگویم این ارتباط برقرار است. البته در جاهایی این پیوند برقرار است و تلاشهایی هم شده، ولی وجه رایج و قالب، این را نمیگوید و با وضع مطلوب متفاوت است.