عباس عبدی- آنچه ميخواهم به بهانه عيد نوروز بنويسم، در حد يك ايده خام است و خودم هم نگاه روشني به ابعاد آن ندارم ولي گمان ميكنم طرح آن خالي از فايده نيست.
برخي از سنتهاي اجتماعي به دلايل متعددي يا از ميان ميروند يا آنكه محتواي آن دچار تغييراتي ميشود و حتي ممكن است شكل و قالب آن نيز با دگرديسي مواجه شود.
مواردي از سنتهاي از ميان رفته يا تضعيف شده، را در مراسم ازدواج ميتوان ديد. يا مراسمي همچون ختنهسوران كه تقريبا از ميان رفته است.
گمان ميكنم كه آيين و رسوم و حتي حقوق ازدواج نيز به سرعت در حال تغيير باشند و اگر حقوق برابر مرد و زن در جامعه ساري و جاري شود، بالطبع با تغيير مواردي همچون شيوه خواستگاري، مهريه و... نيز همراه خواهد شد.
ولي تطبيق دادن سنتها با نيازها و شرايط روز، يكي از تواناييهايي است كه از داشتن آن نبايد غافل بود. در واقع كنار زدن همه سنتها، چندان كار عاقلانهيي نيست، زيرا اينها سرمايهيي است كه در بطن تاريخ يك جامعه شكل گرفته است، از سوي ديگر تن دادن به همه اين سنتها هم نه مفيد است و نه حتي امكانپذير.
بنابراين بهترين راهي كه ميماند، ايجاد تحول و تغييرات در برخي از اين سنتهاست به نحوي كه از يك سو ارزش اجتماعي و تاريخي آن حفظ شود و جامعه با گذشته خويش نوعي پيوستگي را احساس كند و از سوي ديگر مضامين غيرمرتبط با شرايط روز را از سنتها زدوده و بهجاي آن مضامين روز و مورد نياز جامعه را به آن تزريق كرد.
براي نمونه ميتوان به ساختمانهايي در اروپا اشاره كرد كه بعضي از آنها در 300 يا 400 سال پيش ساخته شده و نماي بيروني آن كماكان ثابت است ولي درون ساختمان، متناسب با نيازهاي زندگي جديد نوسازي شده است. ولي ما در ايران يا ساختمان را ويران ميكنيم يا داخل آن را همانگونه كه هست استفاده ميكنيم.
آنچه به عنوان يك ايده در ذهنم وجود دارد، ضعف ما در انجام اين تحول در سنتهاي اجتماعي است. اجازه دهيد مثالي بزنم. خاطره چهارشنبه سوري و سيزده بدر براي نسل من (حداقل خودم) تا اوايل دهه پنجاه، شيرين و به يادماندني بود.
ولي اكنون حداقل چهارشنبه سوري به كابوسي تبديل شده است كه فقط انتظار آن را ميكشم كه شب موعود زودتر به سرآيد و خدا نكند كه مراسم قاشقزني هم باشد كه خوشبختانه اكنون اين يكي نيست، البته درباره سيزده بدر قضيه تا حدي متفاوت است، هرچند حس و حال قديم را ندارد. چرا چنين شده؟ هركدام از اين سنتها و مراسم به دليل خاصي با افول مواجه شدهاند.
كه از شرح جزييات اين ادعا ميگذرم، برخي از آنها مثل ختنهسوران به دليل شيوه انجام و فضاي فرهنگي موجود و سني كه كودك در آن ختنه ميشود (آن هم در بيمارستان) بلاموضوع شده است، برخي مثل چهارشنبه سوري به دليل حساسيتهاي حكومتي و نيز تغييرات شيوه شهرنشيني و... با مشكل مواجه شده است، برخي مثل سيزده بدر به دليل كمبود جا نسبت به رشد جمعيت و نيز مسائل زيستمحيطي و آلودگيهاي مرسوم با سوال مواجه شدهاند، ولي در اين ميان وضع عيد نوروز تا حدودي متفاوت است. گرچه از رنگ و لعاب گذشته آن كاسته شده ولي همچنان برقرار است.
البته از چند جهت، تضعيف محتواي آن نسبت به پيش ديده ميشود. دليل اصلي اين تضعيف توسعه اقتصادي و اجتماعي است.
پيشرفت اقتصادي و بزرگ شدن شهرها و كاهش روابط فاميلي و خانوادگي و كوچك شدن ابعاد خانواده، جملگي موجب ميشود كه اهميت پوشش نو و نيز خوراكيهاي عيد و پرداخت و دريافت عيدي و حجم رفت و آمدهاي خانوادگي در عيد نسبت به گذشته كمتر شود.
براي مثال به خوبي به ياد دارم كه روز اول عيد بچههاي محل لباسهاي نوي خود را ميپوشيدند و در كوچه و خيابان حاضر ميشدند و اين روز حال و هواي بسيار خاصي براي افراد داشت. خوراكيهاي عيد از جمله آجيل يا ميوه و شيريني براي بسياري از افراد اهميت داشت، زيرا اين موارد بهطور معمول در عيد قابل دسترسي بود.
دريافت عيدي هم همينطور و از همه مهمتر حجم بالاي رفت و آمدهاي عيد بود كه به دليل گستردگي ابعاد خانوار تا روز هفتم و هشتم و حتي تا روز آخر هم اين رفتوآمدها ادامه داشت.
رفتن خانه عمو و عمه و خاله و دايي (كه معمولا متعدد هم بودند) و خانه فرزندان آنها و... سياهه بلندبالايي را تشكيل ميداد. ولي امروز هيچكدام از اين موارد واجد اهميت نيست.
براي بسياري از مردم، لباس نو موضوعيت خاصي ندارد، زيرا لباس آنان بهطور معمول در طول سال و به تناسب نو ميشود. خوراكي عيد هم به دليل دسترسيهاي عادي در طول سال فاقد اهميت گذشته شده، ولي مهمتر از اين دو موضوع، كوچك شدن ابعاد خانواده و كاهش و كماهميت شدن روابط خانوادگي و ديد و بازديدهاي گذشته است، بدون ترديد در نسل بعد تعداد خواهر و برادر و عمه و عمو و... بسيار كمتر شده و رابطه با آنها كم اهميتتر از حال نيز خواهد شد.
هرچند تا حدودي روابط دوستانه جانشين آن شده است، ولي به نظر ميرسد (حداقل من اينطور حس ميكنم) كه روابط خانوادگي فاقد گستره و شور و هيجان گذشته است، شايد تصور كنيم چون بزرگسال شدهايم آن لذت سابق را درك نميكنيم، ولي واقعيت اين است كه در فرزندان هم وجود چنان شور و شوقي را از آمدن عيد حس نميكنم.
بقاي سنت عيد نوروز بيشتر ناشي از تعطيلي دوهفتهيي و حتي سههفتهيي آن است، در حالي كه وجود اين سنت در قديم هيچ ربطي به تعطيلي نداشت، چون در قديم اصولا تعطيلي وجود نداشت! به ويژه در روستاها؛ و اگر امروز تعطيلي عيد برداشته شود، به احتمال فراوان از رنگ و بوي آن هم كاسته خواهد شد.
از همه اينها ميخواهم نتيجه بگيرم كه شايد جامعه ما از حيث نوسازي مراسم سنتي خود و مضمونبخشي جديد به آن عاجز است و دير يا زود اين سنتها به محاق خواهد رفت و اين به معناي گسست از گذشته است، كه در همه زمينهها از جمله معماري شهري هم ديده ميشود. شايد وجود مرجعي كه درباره اين موضوع به انديشيدن مشغول يا ايدهها و طرحهاي جديد را پذيرا باشد، بيش از هميشه ضروري است، هرچند مسائلي كه پس از انقلاب به وجود آمده و حساسيتهايي كه فعلا وجود دارد، مانع از شكلگيري چنين فرآيندي است.
منبع: اعتماد