bato-adv
کد خبر: ۱۳۳۷۸۹
یادداشت استفان والت در فارین پالیسی

آمریکا باید از اغراق درباره برنامه‌ هسته‌ای ایران دست بردارد

کیسینجر مدعیست که اگر ایران از خط قرمز گدر کند، اولا مسابقه‌ی تسلیحاتی گسترده‌ای در منطقه به راه خواهد افتاد، ثانیا باعث خواهد شد بسیاری از همسایگان ایران در سیاست‌ خارجی خود به تهران متمایل شوند، ثالثا صداهای اصلاح‌طلبانه در بهارعربی را کمرنگ خواهد کرد، و رابعا ضربه‌ی سنگینی به تلاش‌ها در جهت خلع سلاح هسته‌ای جهان وارد خواهد نمود. عجب! همه‌ی این‌ها تازه فقط در صورتیکه که ایران به توانایی ساخت سلاح هسته‌ای دست یابد فکرش را بکنید که اگر واقعا به سلاح دست یابد چه خواهد شد!

تاریخ انتشار: ۱۶:۴۶ - ۱۱ آذر ۱۳۹۱

فرارو- استفان والت یادداشت نویس نشریه‌ی فارین پالیسی در یادداشتی به موضوع هسته‌ای ایران پرداخته که در زیر به نظر شما میرسد:

بحث ایران و برنامه‌ی اتمیش از اعتبار ناچیزی میان اهالی سیاست خارجی آمریکا برخوردار است چرا که بخش عمده‌ای از آن برپایه‌ی فرضیات نامستحکم و موردشک قرار گرفته که با ذره‌ای مداقه زیر سوال می‌روند. بخش زیادی از مطالب نشریات، وب‌سایت‌ها و برنامه‌های تلویزیونی به این موضوعات اختصاص یافته که آیا ایران واقعا به دنبال بمب است، یا اینکه چقدر تا رسیدن به آن فاصله دارد، یا تحریم‌ها تا چه حد اثربخش بوده‌اند، یا اینکه حاکمان ایران تا چه حد منطقی‌اند، و یا اینکه آیا باید دیپلماسی جدیدی درباره‌ی ایران در پیش گرفته شود. همین‌طور روزنامه‌نگاران، سیاست ورزان و پیگیران مسائل سیاسی ساعات بیشماری را صرف این موضوع می‌کنند که آیا و چه زمان اسراییل به ایران حمله خواهد کرد و در صورت وقوع چنین حمله‌ای آیا ایالات متحده باید در کنار اسراییل بایستد یا خیر. اما به ندرت پیش می‌آید که از خودمان بپرسیم که چرا آیا این مساله را بیخود اینقدر بزرگش کرده‌ایم؟

به گزارش سرویس بین‌الملل فرارو به نقل از فارین پالیسی پشت همه‌ی این مباحثات این فرضیه قرار گرفته که دستیابی ایران به بمب اتم تاثیر شگرف بر مسائل ژئوپلتیک خواهد نهاد و آن را با به قدرت رسیدن هیتلر به قدرت در سال 1933، سقوط فرانسه در سال 1940، جدایی چین و شوروی و تجزیه‌ی اتحاد شوروی سابق مقایسه می‌کنند. در چنین شرایطی است که هنری کیسینجر اخیرا ظرفیت نهفته ایران برای تولید بمب هسته‌ای (یعنی توانایی تولید بمب در مدت‌زمانی کوتاه) را حائز پیامدهای وحشتناکی دانسته است. کیسینجر مدعیست که اگر ایران از خط قرمز گذر کند، اولا مسابقه‌ی تسلیحاتی گسترده‌ای در منطقه به راه خواهد افتاد، ثانیا باعث خواهد شد بسیاری از همسایگان ایران در سیاست‌ خارجی خود به تهران متمایل شوند، ثالثا صداهای اصلاح‌طلبانه در بهارعربی را کمرنگ خواهد کرد، و رابعا ضربه‌ی سنگینی به تلاش‌ها در جهت خلع سلاح هسته‌ای جهان وارد خواهد نمود. عجب! همه‌ی این‌ها تازه فقط در صورتیکه که ایران به توانایی ساخت سلاح هسته‌ای دست یابد فکرش را بکنید که اگر واقعا به سلاح دست یابد چه خواهد شد! و همواره در پی این فرضیات این نتیجه مطرح می‌شود که آمریکا باید ایران را متقاعد به کنار گذاشتن بخش عمده‌ی برنامه‌ی غنی‌سازی خود کند و در غیر این صورت با حمله‌ی به این کشور برنامه‌ی غنی‌سازی تهران را نابود کند.

با این وجود این "سرچشمه‌ی تمامی فرضیات" معمولا به سادگی پذیرفته شده و به ندرت مورد بررسی دقیق قرار گرفته است. حال سوال اساسی که مطرح می‌شود این است که: آیا موارد قبلی دستیابی به سلاح هسته‌ای از سوی سایر کشورها همین پیامدهای وحشتناکی را که مخالفین دستیابی ایران به سلاح هسته‌ای ادعا کرده‌اند در پی داشته است؟ پاسخ منفی است. در حقیقت شیوع سلاح هسته‌ای تاثیر بسیار ناچیزی بر اساس طبیعت سیاست‌ بین‌الملل و جایگاه قدرت‌های بزرگ گذاشته است. عمده‌ترین تاثیر انقلاب اتمی این بوده است که باعث شده هر دو دسته‌ی کشورهایی را که صاحب بمب اتم هستند و کشورهایی را با صاحبان بمب اتم دشمن هستند رفتار محتاطانه‌تری داشته باشند. اشاعه‌ی تسلیحات هسته‌ای نه باعث شده‌ تا کشورهای ضعیف به بازیگران تاثیرگذار بین‌المللی تبدیل شوند، نه به کشورهای صاحبش قابلیت زورگویی به همسایگان را داده و نه منجر به مسابقه‌های تسلیحاتی شدید منطقه‌ای شده است. خلاصه اینکه درباره‌ی این خطر که دستیابی ایران به بمب اتم سیاست‌های جهانی و منطقه‌ای را به کلی تغییر خواهد داد، به شدت غلو شده است، تا آنجا که می‌توان آن را چرند خواند.

برویم سراغ تاریخ.

آیا زمانی که در سال 1949 اتحاد شوروی سابق اولین بمب اتم خود را مورد آزمایش قرار داد آسمان به زمین آمد؟ با وجود هشدارهایی که در آن زمان راجع افزایش نفوذ و پرخاشگری شوروی در صورت دستیابی به بمب اتم داده می‌شد، دستیابی این کشور به بمب تنها منجر به محتاط تر شدن دو ابرقدرت آمریکا و شوروی نسبت به هم شد. ایالات متحده قبلتر هم به شوروی به چشم دشمن نگاه می‌کرد، و پروژه‌ی منزوی کردن آن را در دست داشت. ناتو در حال صف‌آرایی در مقابل شوروی بود و تسلط شوروی هم بر شرق اروپا محقق شده بود. تنها دارا بودن بمب این امکان را به ترومن نداد که برای استالین چون و چرا کند و در مقابل دستیابی استالین به بمب اتم هم باعث نشد تا او و جانشینانش بتوانند برای همسایه‌هایشان و متحدان اصلی ایالات متحده شاخ و شانه بکشند. مشخصا دستیابی به بمب اتم باعث نشد تا هیچ کشوری به سیاست‌های مسکو متمایل شود. تهدید موشکی خروشچف تنها عملکردی که داشت تقویت اتحاد ناتو و سایر اتحادهای به رهبری ایالات متحده بود، ضمن اینکه می‌دانیم که این تهدیدات تنها از ضعف استراتژیک شوروی در مقابل آمریکا و متحدانش ناشی می‌شد. داشتن زرادخانه‌ی هسته‌ای مانع انقلابات ضدکمونیستی در آلمان شرقی، و مجارستان، چک اسلواکی یا لهستان نشد، و نه حتی توانست منجر به پیروزی شوروی در افغانستان شود. بمب اتم حتی مانع سقوط خود شوروی هم نشد.

آیا دستیابی بریتانیا و فرانسه به سلاح هسته‌ای از افول آن‌ها از جایگاه ابرقدرتی جلوگیری کرده است؟ حتی ذره‌ای هم نه. داشتن سلاح هسته‌ای شاید باعث شده باشد شارل دوگل احساس بهتری نسبت به پرستیژ فرانسه داشته باشد، و این دو کشور را از چتر امنیتی آمریکا بی‌نیازتر کرده باشد، اما این موضوع نه باعث شد تا این دو کشور دست بالاتر در مسائل جهانی بیابند و نه باعث شد این دو کشور در جایی حوزه‌ی نفوذ جدیدی بیابند. و بد نیست به یادآورید بریتانیا نتوانست با تهدید اتمی در قضیه‌ی فالکند آرژانتین را، که نه بمب اتمی داشت نه حامی که از بمب اتم برایش مایه بگذارد، مجاب به پس دادن این جزیره کند و درنهایت مجبور شد با نیروهای متعارف فالکلند را بازپس گیرد.

آیا آزمایش بمب اتمی چینی‌ها در سال 1964 یک شبه آن‌ها را به ابرقدرت تبدیل کرد؟ بعید است. چین همچنان به بازیگری کم اهمیت در صحنه‌ی بین‌الملل باقی ماند، تا اینکه قواعد بازار آزاد را پذیرفت و افزایش نفوذ کنونی آن در جهان نه به خاطر انبارهای بمب‌های اتمیش که به خاطر سه دهه رشد چشمگیر اقتصادیش است. آیا دستیابی به بمب اتم باعث شد تا مائو شروع به تهدید و ارعاب همسایگان خود کند؟ خیر، در حقیقت آنچه رخ داد این بود که سیاست خارجی چین از 1964 به بعد بسیار خوددارانه بوده است.

در مورد اسراییل چطور؟ آیا زرادخانه‌ی اتمی اسراییل این اجازه را به او می‌دهد تا در مقابل همسایگانش قلدری کند و حرفش را در مقابل فلسطینی‌ها و حزب‌الله به کرسی بنشاند؟ خیر. اسراییل با استفاده از برتری نظامیش در حوزه‌ی نیروهای نظامی متعارف تلاش می‌کند تا این کارها را انجام دهد و نا با بمب‌های اتمیش. بمب‌های اسراییل حتی باعث نشد که مصر و سوریه از حمله به این کشور در اکتبر سال 1973 منصرف شوند، اگرچه وجودش در متقاعد شدن این کشور برای محدود کردن هدفشان به بازپس‌گیری سرزمین‌هایی که در جنگ 1967 از دست‌داده بودند بی‌تاثیر نبود. ضمن اینکه دستیابی اسراییل منجر به رقابت تسلیحاتی نیز نشد. هرچند کشورهایی همچون عراق و لیبی برنامه‌هایی را در این زمینه آغاز کردند، ولی هیچکدام به سرعت برنامه‌ی خود را به پیش نبردند و پیش از حصول نتیجه از آن دست کشیدند.

باز هم هست. دولت سفیدپوستان در آفریقای جنوبی در نهایت موفق شد به تعدادی بمب دست یابد، اما هیچکس توجهی به آن نداشت و در نهایت هم دولت آپارتاید سقوط کرد بی آنکه که کاری از بمب‌هایش ساخته باشد. پس از آن نیز دولت جدید این کشور در اقدامی که تحسین‌های بسیاری را برانگیخت زرادخانه‌ی هسته‌ای خود را برچید. در مجموع آفریقای جنوبی بدون سلاح هسته از قبل امن‌تر شده است.

اوضاع در مورد هند و پاکستان چطور بود؟ "آزمایش صلح‌آمیز هسته‌ای" هند در سال 1974 آن را بدل به یک ابرقدرت نکرد و تنها نتیجه‌اش این بود که پاکستان، رقیب دیرینه‌اش، را مجاب کرد که آن هم برای خود بمب بسازد. نکته‌ی جالب توجه اینجاست که از آن زمان تا به حال با وجود نارضایتی دو طرف و تبادل گاه به گاه آتش در مرز، جنگ گسترده‌ای میان دوکشور صورت نگرفته است.

در نهابت می‌رسیم به کره‌ی شمالی که همواره اوضاع عجیب و غریبی داشته، با این وجود دستیابیش به بمب اتم نه کمکی به اقتصاد آن کرد، نه آن را تبدیل به یک قدرت منطقه‌ای کرد و نه باعث شد خطایی از این کشور سر بزند. در حقیقت آنچه که درباره‌ی برنامه‌ی هسته‌ای کره شمالی قابل توجه است تاثیر فوق‌العاده ناچیز این برنامه بر کشورهای همسایه‌ی آن است. کشورهایی چون ژاپن و کره‌ جنوبی به سرعت و در صورتی که اراده کنند می‌توانند به بمب اتم دست یابند، اما با وجود گذشت شش سال از آزمایش اولین بمب اتمی از سوی کره شمالی هیچکدام نیازی به رفتن به سوی بمب اتم ندیده‌اند.

خلاصه اینکه هم تئوری و هم تاریخ به ما نشان می‌دهند که سلاح هسته کمتر از آنچه که تصور می‌شود بر قدرت و نفوذ یک کشور تاثیر دارد، و گسترش تدریجی این سلاح تنها تاثیر اندکی بر سیاست‌های جهانی و منطقه‌ای گذاشته است. سلاح‌های هسته‌ای برای بازدارندگی خوب هستند، و هرنوع صاحب قدرتی را در استفاده از زور محتاطتر می‌کند. اما کاری که از سلاح هسته ای برنمیاید تبدیل کشورهای ضعیف به قدرت‌های بزرگ است، ضمن این که این سلاح در عین پرهزینه بودن کاربردی برای ارعاب هم ندارد. ضمن اینکه باعث می‌شود دیگران در مورد اهداف صاحب سلاح نگران شوند و برای دفاع از خود با یکدیگر دست به اتحاد بزنند. به این دلایلی که اشاره شد، اکثر کشورهای دارای توان هسته‌ای به این نتیجه رسیده‌اند که دستیابی به این سلاح ارزشش را ندارد.

اما در این میان تعداد اندکی از کشورها و معمولا به خاطر نگرانیشان از مورد حمله قرار گرفتن تصمیم به رسیدن به سلاح هسته‌ای می‌گیرند. خبر خوب اما اینست که تاثیر دستیابیشان به سلاح بر مسائل بین‌الملل بسیار اندک است.

با این همه، اهالی حوزه‌ی امنیت ملی ایالات متحده به دلایل نامعلومی معتقدند که این حقایق تاریخی درباره‌ی ایران صادق نیست. ایشان فراموش می‌کنند که هشدارهای مشابهی پیش از دستیابی بسیاری از کشورهای فوق‌الذکر به بمب داده می‌شد، با این وجود در هیچ یک از موارد هیچ‌کدام از آن پیامدهای وحشتناکی که پیش‌بینی می‍شد روی نداد. اگر داشتن یک بمب، ایران را به آن‌ همه نفوذی که کیسینجر از آن دم می‌زند می‌رساند، چرا تهران به سوی ساخت بمب نرود؟

در حقیقت راه هوشمندانه‌ی برخورد با مساله‌ی ایران اینست که از یک سو گزینه‌ی تهدید نظامی را از روی میز برداریم (و بدین شکل نیازی را که ایران برای بازدارندگی احساس می‌کند از میان ببریم) و از سوی دیگر نشان دهیم که داشتن سلاح هسته‌ای منجر به دستیابی افزایش نفوذ و اثرگذاری ایران در سطح منطقه و بین‌الملل نخواهد شد. این راهبرد نه تنها جواب می‌دهد بلکه برمبنای حقیقت شکل گرفته است.

bato-adv
مجله خواندنی ها
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv